ترجمه: آرش عزیزی
در میان گفته های طنزآمیز بی شماری که از ایران می آمد پیغام جالبی به خوبی واقعیت انتخابات را منعکس می کرد. شخصی نوشته بود “در کشورهای دیگر مردم پای صندوق رای می روند تا نامزد محبوب خود را انتخاب کنند. در ایران ما صف میکشیم تا جلوی پیروزی نامزد مشخصی را بگیریم”. این در واقع رویکرد ایرانیان و واکنش به روند انتخاباتی “مهندسی شده” را نشان می دهد.
پیش از این در نوشته دیگری با توجه به تجربه رای دهی استراتژیک یا حساب شده مردمی که باید از میان فهرستی از نامزدهای دستچین شده ی حاکمیت انتخاب کنند، نوشتم: “مسائل کلیدی مطرح در ذهن ایرانیانی که می خواهند رای استراتژیک بدهند از این قرار است: کدام نامزد برای تضعیف احتمالی رهبر در موقعیت بهتری خواهد بود؟ کدام یک از نظر سوءمدیریت اقتصادی کمتر مضر خواهد بود؟ و مهمتر از همه، کدام نامزد در زمینه ی نقض آشکار حقوق بشر و آزادی های مدنی کمتر خطرناک خواهد بود؟”
هیچ کس شکی نداشت که انتخاب رهبر از میان یکی از اصولگرایان تند روی تحت اطاعت وی بود. اما اصلاح طلبان اسلامگرا به رهبری خاتمی، رئیس جمهور سابق، تنها نامزد خود (محمدرضا عارف) را بیرون کشیدند و به همراه عملگرایان، به رهبری دیگر رئیس جمهور سابق، رفسنجانی، وزن خود را پشت حسن روحانی قرار دادند. روحانی در زمان مناظره های ریاست جمهوری پلاتفرمی پیش گذاشت که شامل بعضی از حادترین خواسته های اکثر ایرانیان میشد از جمله آزادی زندانیان سیاسی، کاهش تنشها با غرب و رسیدگی به بیکاری. بر خلاف انتظارات، او در دور اول به اکثریت رسید. حاکمیت می توانست مثل انتخاباتِ قبلی نام شخص دیگری را از صندوق بیرون بکشد. اما هزینه های بی آبرویی رهبر پس از انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ او را وادار کرد این بار محتاطانه تر عمل کند.
دلایل دیگری نیز در کار بودند. هم رژیم و هم مردم نگران آینده بودند. خطر جنگ حضور واضحی در ذهن رای دهندگان و مسئولان برگزاری انتخابات داشت. تحریم ها نیز به مشکلات عظیمی انجامیده اند. این بود که مردم به نامزد کمتر خطرناک، حسن روحانی، رای دادند که به دلایل زیر در ضمن کمترین نگرانی را برای حاکمیت ایجاد میکند:
اول، ایران چند دولت در دولت دارد، یکی دولت معمولی به رهبری رئیس جمهور است، دیگری که قدرتمندتر است، “بیت رهبری” است که مشابه همه وزارتخانه ها را دارد و در مسائل خارجی، امنیتی و نیروهای مسلح و رسانه ی دولتی تصمیم گیرند اصلی است. سومی دولت سپاه پاسداران است که در تمام بخش های اقتصاد درگیر است. در ضمن “بنیادها” را داریم که بیش از ۲۰ درصد اقتصاد ایران را در دست دارند. این است که قدرت رئیس جمهور، محدود است. به اضافه، مجلس و قوه ی قضاییه تحت سیطره ی کامل اصول گرایان است.
دوم، روحانی آدمِ حاکمیت است. او یکی از طول و طویل ترین کارنامه ها را در میان مقامات جمهوری اسلامی داراست. در تمام قوای رژیم حاضر بوده؛ عضو مجلس خبرگان (که رهبر را انتخاب میکند) و شورای تشخیص مصلحت نظام (که مسائل مورد اختلاف مجلس و شورای نگهبان را حل میکند) بوده است. در ضمن ۱۶ سال دبیر شورای امنیت ملی بوده، به علاوه در زمان جنگ ایران و عراق، فرمانده ی دفاع هوایی بوده، نایب فرمانده ی نیروهای مسلح بوده، رییس ستاد قرارگاه خاتم النبیا، مهم ترین و بزرگترین شرکت سپاه پاسداران (درگیر در زیرساخت ها، پالایش، خط لوله، سدسازی و …) بوده و بیش از ۲۰ سال نماینده ی مجلس و بسیاری مقامات دیگر از جمله مذاکره کننده اصلی مسئله هسته ای در زمان ریاست جمهوری خاتمی بوده.
مردم ( نه رای دهندگانی که رژیم بسیج کرده بود تا به نامزد منتخب رای دهند) به روحانی رای دادند تا از تکرار هشت سال گذشته دوران احمدی نژاد، که بدون شک سیاه ترین فازِ دوره ی بسیار سیاهِ تاریخ پس از انقلابِ ایران بود، جلوگیری کنند.
مردم ایران که ۳۴ سال تحت حکومت اسلامگرایان زندگی کرده اند توهمی به رژیم یا حتی به اصلاح طلبان آن ندارند. آن ها حتی به خوبی میدانند که انتخابِ روحانی می تواند بحران های سیاسی، ایدئولوژیک و اقتصادی رژیم را تا حدی کاهش دهد و چهره “معتدل” و جدید بر عمر آن بیافزاید، اما در غیاب یک بدیل واقعی مترقی، تنها می خواهند نگذارند وضعیت بد، بدتر شود.
رای استراتژیک خبر از واقعیت ناخوشایند دیگری نیز می دهد. و آن بی ربطیِ گروه های اپوزیسیون، بخصوص در خارج از ایران، است – چه چپ و چه لیبرال و چه سلطنت طلب و چه سکولار و چه مذهبی. تمام این گروه ها، تقریبا بدون استثنا، خواهان تحریم انتخابات شدند. اگر رای دهندگان ایرانی گوش داده بودند، امروز نامزد بدتری پیروز انتخابات شده بود.
اپوزیسیون ایران مشتت و متفرق است. بعضی گروه ها از همتایان خود در سوریه، عراق و لیبی الهام گرفته اند و “شورای ملی” و “مقاومت” تشکیل داده اند و یا کنفرانس سازمان داده اند و همه مدعی نمایندگی مردم ایران شده اند و به امید کمک گرفتن از دولت های غرب هستند. بعضیها در کنار جنگ طلبان اسرائیل، آمریکا، کانادا و اروپا حتما از نتیجه ی انتخابات بسیار ناراضی اند چرا که در توجیه افزایش تحریم ها و تدارک جنگ علیه ایران دشواری بیشتری دارند.
در حال حاضر، چهرهی “معتدل” در ایران به شرطی می تواند شرایط بسیار دشوار زندگی مردم را تا حدی بهبود بخشد، که مردم همچنان برای خواسته های خود و برای گشودن فضای سیاسی فشار آورند. مبارزه برای باز شدن این فضا، که حتی در کوچک ترین سطوح نیز می تواند جان تازه ای به جامعه ی مدنی بخشد، به گروه های اپوزیسیون اجازه می دهد جبهه ی متحدی بسازند تا رژیم اسلامی را با نظامی سکولار و دموکراتیک جایگزین کنند.
*سعید رهنما استاد علوم سیاسی و سیاستگذاری عمومی در دانشگاه یورکِ کانادا است