گزارش گروه “نه ما نه سینما “

در هفته دوم سینمای معاصر فیلمِ “بهشت: عشق” اولریش سیدل در نه ما نه سینما مورد بازبینی و نقد قرار گرفت. سخنران این هفته نه ما نه سینما امیرگنجوی بود که ارائه خود را به توضیح در مورد فیلم، کارگردان و خصوصیات سینمای مستقل اتریش اختصاص داد.

poster-love-paradise

بخش اول سخنرانی به سینمای مستقل معاصر اتریش اختصاص داشت. بر طبق نظر سخنران سینمای معاصر اتریش حسِ “بدی” را به تماشاگر می دهد. در این سینما انتقاد بی رحمانه و خستگی ناپذیری نسبت به طبیعتِ انسانی دیده می شود. کارگردان های اتریشی همانند میشائیل هانکه  به شدیدترین شکل ممکن بی رحمی انسانی را در فیلم های خود نشان می دهند. انسان های کارهای هانکه موجوداتی خود دوست و خبیثند که برای رسیدن به اهداف خود از هیچ کاری دریغ ندارند. در فیلم، “بازی جذاب” ما با دو کاراکتر خبیث روبرو هستیم که با زورِ اسلحه وارد فضای یک خانواده شده و به  اذیت  و آزار و در نهایت قتل اعضای خانواده می پردازند. سینمای هانکه در کارهای دیگری همانند “قاره هفتم”، “مخفی” و “ساعت گرگ”  به همین شکل با بی رحمی به انتقاد از ماهیت انسان پرداخته است. دلیل پیدایش چنین نگاهی چیست؟ به نظر گنجوی، برای درک دلایلِ وجود چنین سینمایی باید توجه کرد که که در کشور اتریش به دلیل رابطه گرم و دوستانه  با نازیسم در جریان جنگ جهانی دوم شرمساری عمیقی نسبت به هر آنچه که فرهنگِ اتریشی خوانده می شود، وجود دارد. در مواجهه با این خفت و خواری سینماگران معاصر به انواعِ مختلف به انتقاد از هر آنچه که فرهنگ اتریشی درنظر گرفته می شود، می پردازند.

سینمای اولریخ سیدل در همین قالب قابل بررسی است.  سیدل در اکثر فیلم های خود از بی رحمی انسان ها، اتریشی ها بلاخص، سخن می گوید؛ قهرمانان داستان های او انسان هایی بی رحمند که برای رسیدن به لذت های خود از هیچ کاری ابایی ندارند. در “بهشت: عشق”، سیدل به داستان یک توریست زن اتریشی، مارگارت می پردازد که برای تفریح به کشور کنیا سفر می کند. به تشویق دوستان او درگیر رابطه با کارگران جنسی مرد می شود که در این کشور به سر می برند. زن به دنبال عشق است و مردها به دنبال پول زن. فیلم به نمایش استراتژی دو گروه برای رسیدن به اهداف خود می پردازد و  لحظات خوشی و ناامیدی این زن و مردان در این پروسه را به تصویر می آورد. همان جور که فیلم فوق مشخص می کند هیچ کدام از دو گروه برای رسیدن به هدف خود از هرگونه پدرسوختگی و ترفند حیله آمیز اجتناب نمی کنند و با شگردهای مختلف سعی در کلاه گذاشتن سر هم دارند.

بر اساس این فیلم در نگاه سیدل این مبارزه بی رحمانه افراد با هم در نهایت برنده ای ندارد. هر کس  در موقعیت هایی برنده می شود و در موقعیت هایی می بازد. با وجود باخت ها، کاراکترها از تلاش برای مغلوب کردن حریف دست بر نمی دارند و همانند کسانی عمل می کنند که از هیچ چیز درس عبرت نمی گیرند. در “عشق: بهشت”، کاراکتر زن گاهی برنده است و گاهی بازنده ولی باز هم به تلاش برای پیروز شدن ادامه می دهد و ناامید نمی شود. در این چرخه مبارزاتی، سیدل معمولا قضاوت نمی کند و فیلم های خود را به صورت باز خاتمه می دهد. او بیشتر علاقه مند است که خود بیننده به تفسیر بپردازد و وظیفه خود به عنوان هنرمند را دادن دستور صریح اخلاقی و یا سیاسی نمی داند. او به شعور مخاطب احترام می گذارد و در پی آن است که خود او به نتیجه نهایی دست یابد.

در بخش آخر سخنرانی، گنجوی به  بیان تکنیک خاص سینمایی سیدل پرداخت. بر طبق صحبت های او، از لحاظ تکنیکی، “عشق: بهشت” ادامه ای بر متدی است که در کارهای قبلی سیدل نمونه های آن را دیده بودیم. سیدل که به عنوان یکی از استادان سینمای مستند در اتریش معروف است، در کار فوق از استراتژی هایی استفاده کرده که بیشتر در کارهای مستند به چشم می خورد. حضور نابازیگر و استفاده کردن از افرادی که در واقعیت هم مشاغلی مشابه دارند، تلفیق واقعیت و مجاز و استفاده کردن از تم روزمرگی از مشخصات ویژه این سبک است.  بسیاری از بازیگران مرد فیلم، منجمله پیتر کانزنگو، هم از بین افراد محلی انتخاب شده اند.  در صحنه های گوناگونی آنها به دوربین زل زده و این حس را به بیننده می دهند که به نوعی  دارند به  سیدل التماس می کنند که به آنها اجازه استراحت دهد و یا آن که از سیدل درخواست می کنند که به آنها بگوید که در بخشِ بعد چه کنند. در خصیصه ای دیگر در بخش های مختلفی با تلفیق واقعیت و مجاز روبروییم. شات های زیبای زیادی در فیلم به چشم می خورد که در آنها کامپوزیسیون تصویری بی نهایت دلفریب است: در یک شات ما شاهدِ قدم زدن مارگارت در ساحل، ساحلی گرفته، قایق هایی در حال حرکت در دریا، سایه هایی افتاده بر آب و کاراکترهای تنهایی که در مقابلِ عظمتِ دریا قرارگرفته اند می باشیم که  همگی کیفیتی کاملا تخیلی و شاعرانه را به این شات بخشیده اند. با این وجود برداشتِ عمیق و نسبتا طولانی سیدل از این منظر بیننده را همواره به فکر می اندازد که منظور سیدل از این شات فانتزی چیست و از دل آن به دنبال چه می گردد؟ و در آخر روزمرگی به شکلی شدید در فیلم اخیر سیدل دیده می شود. کاراکترهای سیدل به اموری می پردازند که جزو روزمره ترین کارهای انسانی است و زمان های زیادی از فیلم را نیز به آنها اختصاص می دهند. ما با تمیز کردن کاسه توالت در فیلم روبروییم و یا وقفه نسبتا طولانی دوربین بر روی کاراکترهایی که دراز کشیده اند. پرسه زدن ها در خیابان ها با دقتی میکروسکپی پیگیری می شود. تمام این نکات بیننده را متقاعد می سازد که روزمرگی به عنوان بخشی از واقعیت، مثلِ کارهای قبلی سیدل، بخش مهمی از این اثر است.

همانند گذشته،  قسمت پرسش و پاسخ با سئوالاتی از شرکت کنندگان ادامه  پیدا کرد.  چگونگی برخورد سیدل با چشم دوختن به بدن، و همچنین جایگاه استعمار در سینمای سیدل از مهم ترین مباحث مطرح شده در این بخش بود.

شنبه دو هفته دیگر۶ جولای در هفته ی سوم این فصل، سیاوش جوشاقانی، دانشجوی رشته فلسفه دانشگاه یورک، به تفسیر و توضیح فیلمی از سینمای معاصر آمریکا با عنوان “دو عشق” به کارگردانی جیمز گری خواهد پرداخت. جلسه فوق در ساعت ۱۸ تا ۲۲ در  دانشگاه تورنتو اتاق ۵۱۵۰  ساختمان اویزی “OISE” برگزار خواهد شد.

برنامه ی هفتگی “نه ما نه سینما” به همت تعدادی از دانشجویان دانشگاه تورنتو، روزهای شنبه در این دانشگاه برگزار می شود.

namanacinema@gmail.com

.