از سال ۱۹۲۵ کشور ایران تحت حکومت رضاخان قرار گرفت که خود را شاه نامید. سپس در سالهای ۱۹۴۰ فرزند وی به جای او بر تخت سلطنت نشست.
شهروند ۱۲۵۲ پنجشنبه ۲۲ اکتبر ۲۰۰۹
ابوبکر عباس امینی
از سال ۱۹۲۵ کشور ایران تحت حکومت رضاخان قرار گرفت که خود را شاه نامید. سپس در سالهای ۱۹۴۰ فرزند وی به جای او بر تخت سلطنت نشست. در این دوره انحصار استخراج نفت، تصفیه و فروش آن در اختیار دولت انگلستان قرار داشت. سهمیه ایران از درآمد نفت حتی کمتر از مالیاتی بود که کمپانی انگلیسی به دولت این کشور پرداخت می کرد. درآمد شرکت انگلیسی از نفت ایران در سال ۱۹۵۰، به اندازه پنجاه سال درآمد ایران از پول نفت بود. در انتخابات سال ۱۹۵۰ در ایران مردم با اکثریت آرا، دکتر محمد مصدق را به نخست وزیری برگزیدند. مصدق پس از تصدی مقام نخست وزیری کوششی را آغاز کرد تا به تسلط طولانی و استعماری انگلیس بر نفت پایان دهد. در سال ۱۹۵۱، وی مصوبه ملی کردن صنعت نفت را به مجلس برد. این مصوبه در مجلس به تصویب رسید و مصدق کوشش عملی خود را برای ملی کردن صنعت نفت آغاز کرد. تصویب قانون مذکور و شخصیت دکتر محمد مصدق مورد حمایت گسترده مردم قرار گرفت، زیرا ملت ایران در این کوشش مصدق خوشبختی خود و نجات از فقر و فاقه موجود را می دیدند. دکتر محمد مصدق اولین شخصیت در خاورمیانه بود که تسلط بی چون و چرای انگلستان را به چالش گرفت و نام وی در سراسر خاورمیانه و کشورهای اسلامی با احترام و افتخار یاد می شد. مجله تایم آمریکا در سال ۱۹۵۲ مصدق را به عنوان مرد سال انتخاب کرد و وی را "جورج واشنگتن" ایران نامید.
دکتر مصدق پیش از آنکه برنامه ملی کردن صنعت نفت را آغاز کند، پیشنهادی مبنی بر "مناصفه" درآمد نفت به انگلستان ارائه داد، اما انگلستان پیشنهاد مصدق را نپذیرفت. مصدق صنایع نفت را ملی نمود و توضیح داد که ملی کردن صنایع عملی قانونی است و حتی دولت هم صنایع فولاد و ذغال سنگ را ملی کرده است. انگلستان برای مقابله به اقدام قانونی دکتر مصدق به دادگاه بین المللی لاهه شکایت برد، به این دلیل که دولت ایران قرارداد قانونی فیمابین دو کشور را لغو نموده، اما دادگاه بین المللی به نفع ایران رای صادر کرد. در این هنگام دولت انگلستان با یک اقدام غیرقانونی و زورگویانه به محاصره دریایی ایران مبادرت ورزید و کوشید از طریق ماموران خود در ایران به اغتشاش و ناامنی دامن زده، به این امید که شاید موفق شود مصدق را برکنار و سیاستمدار دیگری که موافق سیاست های انگلیس باشد بر سر کار آورد. مصدق از برنامه های توطئه گرانه و اغتشاشاتی که به وسیله انگلیس اتفاق افتاد، آگاه شد و در سال ۱۹۵۲، دیپلومات های انگلیسی را از ایران اخراج کرد. هنگامی که انگلستان دستهایش از ایران کوتاه شد و عوامل خود را افشا شده یافت، این بار برای اقدام به سرنگونی مصدق دست به دامن C.I.A گردید تا مگر بتوانند با کمک یکدیگر آب رفته را به جوی بازگردانند.
چرچیل نخست وزیر وقت انگلستان دریافت که موضوع ملی کردن شرکت نفت بهانه مناسبی برای سرنگون کردن مصدق نیست، لذا کوشید تا در ملاقات با آمریکایی ها آنان را قانع کند که مصدق کمونیست است و ایران را به آن سو می برد و این در حالی بود که حتی یک وزیر کمونیست در کابینه ی وی وجود نداشت. دولت آمریکا ابتدا در این مورد تردید کرد، اما در ادامه و با بر سر کار آمدن آیزنهاور در سال ۱۹۵۳، موافقت خود را برای سرنگونی دکتر محمد مصدق اعلام داشت. دولت آمریکا جرات حمله مستقیم به ایران را نداشت، زیرا این کشور در همسایگی اتحاد شوروی قرار داشت که از جنگ دوم جهانی به رهبری استالین پیروز و قدرتمند بیرون آمده بود. در این موقع آیزنهاور کوشید به طور غیرمستقیم برای سرنگونی مصدق اقدام کند و این اقدام علیرغم نظر سفیر آمریکا در ایران بود که باور داشت مصدق از محبوبیت بسیار عظیمی برخوردار است و ۹۵ درصد مردم ایران از طرفداران او محسوب می شوند. چرچیل و آیزنهاور، هر دو بر سرنگونی مصدق صحه گذاشتند و وظیفه عملیات را به عهده سازمان های جاسوسی دو کشور یعنی CIA و SIS واگذاشتند و مبلغ یک میلیون دلار برای اجرای عملیات بودجه تعیین کردند. آنچه که پیشبرد برنامه را آسانتر می کرد این بود که رئیس سازمان CIA برادر وزیر خارجه آمریکا آقای دالاس بود.
برنامه این چنین تنظیم شده بود که شاه براساس حقوقی که در قانون اساسی داشت، سه فرمان را صادر و به اجرا گذارد. اول مصدق را برکنار کند. دوم، نخست وزیری را که مورد توافق آمریکا و انگلیس باشد به جای وی بگمارد، و سوم، امور ارتش را کاملا به دربار واگذارد. براساس برنامه از پیش تنظیم شده قرار بود اشرف، خواهر شاه، برادر خود را تحت فشار قرار دهد و رشوه مناسبی به وی داده شده بود. دیگری ژنرال نورمن شوارتسکف بود که می بایست برنامه ها را تنظیم می کرد.
شاه در ابتدا شک داشت که اگر دست به این اقدامات زند، ارتش از وی حمایت کند، اما ماموران CIA ، فشارهای خود را بویژه در دو ماه جولای و آگوست بر او افزودند و به وی اطمینان دادند که آمریکا و انگلستان از اقدامات وی حمایت خواهند کرد و بر تغییر مصدق صحه خواهند گذاشت. آنان به شاه اخطار دادند که در صورت عدم همکاری تاج و تخت وی بر باد خواهد رفت و کشور به دست کمونیست ها خواهد افتاد. با شرایط پیش آورده شده، شاه بر فرمان های سه گانه امضا گذاشت. سپس از ترس حوادث و پیشامدهای نامعلوم به یکی از کاخهای خود در شمال ایران پناه برد.
شب هنگام یک واحد ارتش به فرماندهی یک سرهنگ برای دستگیری مصدق به منزل وی فرستاده شد، اما همه اعضای این واحد دستگیر شدند و صبح فردا دولت اعلام داشت که توطئه ای توسط بیگانگان در کار بوده که کشف و خنثی گردیده است. پس از پخش این خبر توسط رادیو تهران، شاه مجبور به فرار از ایران شد. ابتدا به بغداد و از آنجا به سوی ایتالیا پرواز کرد.
در این هنگام دولت آمریکا مطبوعات این کشور را واداشت تا حملات خود را علیه مصدق علنی و تشدید کند. روزنامه تایمز نوشت: "انتخاب مصدق به مثابه فاجعه ای برای جهان آزاد است و چنین فاجعه ای از پس به قدرت رسیدن کمونیست ها در چین سابقه نداشته است." نیویورک تایمز سپس نوشت: "مصدق دیکتاتوری بدتر از هیتلر و استالین می باشد." و مجله نیوزویک با سرمقاله ای برجسته و موثر نوشت: "کمونیست ها قدرت را در ایران به دست گرفته اند."
برنامه کودتا با پرداخت یکصد و پنجاه هزار دلار به خطبای مساجد تهران برای تبلیغ علیه مصدق ادامه یافت. آنان مصدق را یهودی، کافر و ملحد نامیدند. در تهران روزنامه نگاران زیادی به وسیله پول اجیر شدند تا علیه مصدق مقاله نویسی کنند. بعضی روزنامه ها در تهران کاریکاتوریهایی را به چاپ رسانیده که نشان می داد مصدق هم جنس گرا است، اما مصدق به طور مطلق به آزادی مطبوعات باور داشت و حاضر نشد با شکستن قانون، آزادی مطبوعات و آزادیهای مدنی را از میان ببرد. از سوی دیگر به بعضی از نمایندگان پارلمان نیز رشوه داده شد تا از وی سلب و رد اعتماد کنند. وقتی مصدق با شرایط تازه روبرو شد، برای انحلال پارلمان و انتخابات تازه، دعوت به رفراندم کرد و در آگوست سال ۱۹۵۳ اکثریت مردم به دعوت وی پاسخ مثبت دادند.
از سوی دیگر برنامه کودتاگران همچنان ادامه داشت، آنان با صرف پنجاه هزار دلار در میان دسته های چماقدار به خانه های علمای دینی حمله کرده و اینگونه وانمود کردند که طرفداران مصدق به این اعمال دست می زنند. حمله به خانه های مردم، مغازه ها، ضرب و شتم مردم عادی، شلیک گلوله به طرف مساجد و مراکز عمومی، برای ایجاد وحشت، ادامه یافت. هنگامی که دولت واحدهای پلیس را برای حفظ نظم عمومی به خیابانها ارسال داشت، بعضی از فرماندهان که از پیش با رشوه خریداری شده بودند، به دسته های خرابکار و چماقدار پیوستند، دفاتر روزنامه هایی که متعلق به دولت بود، وزارت خارجه، مرکز پلیس و رادیو تهران به آتش کشیده شد.
در این میان یک واحد ارتش مجهز به تانک و سایر جنگ افزارها برای دستگیری مصدق به منزل او فرستاده شد، اما نگهبانان از خود مقاومت نشان داده و دهها نفر از طرفین به قتل رسیدند. در اینجا مصدق تصمیم گرفت تا خود را تسلیم نماید. در این هنگام منزل مصدق به آتش کشیده شده و همه محتویات منزل به غارت برده شد. مصدق که فارغ التحصیل حقوق در یکی از پیشرفته ترین دانشگاههای اروپایی بود، آزاده تر و دمکرات تر از آمریکاییها و انگلیسی های مدعی آزادی و دمکراسی بود، و به همین دلیل و باور عمیقی که به حکومت قانون و دمکراسی داشت، هنگامی که حزب توده وقوع حتمی کودتا را به وی اطلاع داده و درخواست نمود تا اعضا و کادرهایش را برای مقابله با کودتا مسلح کند، زیر بار نرفت.
پس از پیروزی کودتا ژنرال بازنشسته فضل الله زاهدی به نخست وزیری برگزیده شد و مبلغ یکصد و سی هزار دلار بابت این کار رشوه دریافت داشت. زاهدی طی قرائت بیانیه ای از رادیو تهران خود را که از طرف شاه انتخاب شده، نخست وزیر قانونی مملکت نامید.
پس از پیروزی کودتا و بازگشت شاه به قدرت، نخست دکتر حسین فاطمی(۱) وزیر خارجه مصدق اعدام گردید. سپس دهها نفر دیگر از نظامیان(۲)، و رهبران جنبش دانشجویی که در دفاع از مصدق مبارزه کرده بودند به جوخه های اعدام سپرده شدند. نصیب مصدق این رهبر صدیق مردم، سه سال زندان و سپس بازداشت مادام العمر در منزل شخصی خود بود.
کودتا در ایران، اولین تجربه CIA برای تغییر کامل یک دولت در یک کشور بود. تا قبل از این، وظیفه این سازمان تعقیب و مراقبت کمونیستها در آمریکا و سایر کشورها بویژه در اروپا بود. سهم آمریکا از سرنگونی مصدق ۴۰ درصد از سهمیه شرکت ملی نفت ایران بود. انگلستان نیز به ۴۰ درصد دست یافت یعنی ۱۰ درصد کمتر از پیشنهادی که مصدق به آنان داده بود، زیرا مصدق پیشنهاد ۵۰ـ۵۰ را در بهره برداری از صنایع نفت به انگلیسی ها داده بود.
با سرنگون شدن مصدق و بازگشت شاه به قدرت سیر تاریخ ایران تغییر یافت. پایه های نوبنیاد دمکراسی درهم ریخت و متلاشی شد. شاه نظامی را که بر پایه دیکتاتوری و سرکوب و با کمک ساواک، که تجربیات فراوانی از "موساد" کسب کرده بود، بنا نهاد. سیاست و عملکرد شاه کینه و دشمنی ملت ایران را نسبت به خود برانگیخت و باعث شد تا مردم در سال ۱۹۷۹ به رهبری خمینی حکومت وی را سرنگون کنند. از سویی کمکهای همه جانبه آمریکا در جهت تحکیم حکومت شاه و غارت ایران نیز موجب خشم و نفرت ایرانی ها نسبت به آمریکا گردید. اشغال سفارت و نگهداری کارمندان آن تحت نام گروگان به مدت ۴۴۴ روز و شعار عمومی مرگ بر آمریکا، از نتایج آن سیاستها بود.
توضیحات مترجم:
۱ـ درباره دکتر حسین فاطمی، متن نامه تلگرافی سفیر انگلیس از بیروت به مسئولان دولتی در ایران و در حقیقت رهنمود به آنان، برگرفته شده از سایت chebayabkard.com
"تا آنجا که از مطالب روزنامه ها دستگیرم شده، ظاهرا اوضاع آنقدرها هم بد پیش نمی رود، گو اینکه اطلاعات محرمانه ای ندارم. احتمالا شما از جریانات
به طوری که تاریخ نشان داد شاه در اجرای همین دستور لندن، دکتر مصدق را به زندان و دکتر فاطمی را به اعدام محکوم ساخت.
۲ـ درباره اعدام نظامیان (افسران توده ای)، احمد قاسمی عضو سابق کمیته مرکزی حزب توده ایران و از بانیان بعدی سازمان مارکسیستی توفان در کتابچه ای از انتشارات "توفان" در مورد چگونگی اعدام افسران توده ای چنین می نویسد:
"… پس از اعدام هرگروه از افسران توده ای، سفیر آمریکا با در دست داشتن آلبومی حاوی عکسهای افسران، حضور می یافت و اجساد را با عکسها تطبیق می نمود تا مطمئن شود که افراد مورد نظر تیرباران شده اند، سپس جواز دفن صادر می شد…"
* ابوبکر عباس امینی، نویسنده سودانی ست. این نوشته به زبان عربی در سایت Kassioun.org به تاریخ هشتم اکتبر ۲۰۰۹ منتشر شده است.
* احمد مزارعی، همکار تحریریه ی شهروند، بیشتر در زمینه ی ترجمه ی مقالات درباره ی خاورمیانه از روزنامه ها و سایت های عرب زبان فعالیت دارد.