فرح طاهری ـ هفته ی گذشته تورنتو میزبان یکی از پرتلاش ترین کوشندگان فرهنگی ایران بود. علی دهباشی، سردبیر مجله ی بخارا در دانشگاه تورنتو از مصائبی که بر ناشران مستقل می رود گفت…
شهروند ۱۲۵۵ پنجشنبه ۱۲ نوامبر ۲۰۰۹
سخنرانی علی دهباشی مدیر و سردبیر "بخارا" در تورنتو
ویژگی مشترک طبقه ی جدیدی که در ایران ثروت در اختیارش هست، بی فرهنگی ست
هفته ی گذشته تورنتو میزبان یکی از پرتلاش ترین کوشندگان فرهنگی ایران بود. علی دهباشی، سردبیر مجله ی بخارا در سفری کوتاه به تورنتو، دو سخنرانی برگزار کرد. در سخنرانی اول که از سوی کانون کتابخوانی برگزار شده بود، به دلیل همزمانی با برنامه ی معرفی کتاب که شهروند برگزارکننده اش بود، امکان حضور نیافتیم و سخنرانی دوم روز جمعه ۶ اکتبر با همکاری کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو و مجله سلام تورنتو در یکی از سالن های دانشگاه تورنتو برگزار شد.
غزاله بزرگ منش از کانون ایرانیان دانشگاه تورنتو گرداننده مراسم بود و پس از سخنرانی محسن تقوی سردبیر سلام تورنتو، ضمن معرفی دکتر محمد باطنی، پدر زبانشناسی ایران، ایشان را دعوت کرد تا امر معرفی علی دهباشی را برعهده گیرد.
آقای باطنی، معرفی علی دهباشی را به دلیل تنوع کارهایی که انجام داده، کاری مشکل خواند و گفت: آقای دهباشی دانش آموز دبیرستان بامشاد و دبیرستان دکتر بصیری بوده و تحصیلات دانشگاهی خود را در زمینه زبان و ادبیات فارسی به پایان برده و به گفته ی خودش از زمانی که خود را شناخته لای کتاب و مجله بزرگ شده.
دکتر باطنی از آشنایی خود با دهباشی در حدود ۲۵ سال پیش در دفتر مجله ی آدینه یاد کرد و او را ایرانشناسی درجه یک، جورنالیستی طراز اول و چهره ای ماندگار در زبان و ادب فارسی خواند.
دهباشی طی ۱۱ سال، ۷۱ شماره از فصلنامه ی بخارا را منتشر کرده است. پیش از بخارا ۷ سال سردبیر مجله ی کلک بوده. نام او پشت جلد بیش از ۶۰ کتاب به عنوان مؤلف، مصحح و گردآورنده دیده می شود. دهباشی برای بسیاری از رفتگان یادنامه منتشر کرد و برای بسیاری از زندگان جشن نامه تدارک دید و برای بسیاری چهره ها شب خاص برگزار کرده است.
دکتر باطنی آقای دهباشی را مردی فرهیخته، متین و خوش صحبت با شخصیتی قوی خواند و گفت که او تجسم استقامت، تلاش، بردباری و اراده است و ایرانیان وامدار او هستند.
پس از این معرفی، فیلم کوتاهی از نحوه ی تهیه و انتشار بخارا پخش شد. در این فیلم مشکلات نشر برای یک نشریه مستقل در ایران به خوبی به نمایش درآمد. مجله ی بخارا، به دلیل مشکلات مالی، هنوز به صورت دستی صفحه بندی می شود، در حالی که دیگر کمتر نشریه ای را می توان سراغ گرفت که به این صورت صفحه بندی شود. او دفتری را که در آن شب های بخارا را برگزار می کرد چندی ست از دست داده است. خودش بسیاری از کارها را یک تنه انجام می دهد؛ از آرشیو عکس و تصحیح گرفته تا ناظر چاپ در چاپخانه و دست و پنجه نرم کردن با مشکلاتی که در ایران گریبانگیر تمام ناشران و نشریات مستقل است.
بیش از هر چیز در این سخنرانی، این فیلم، یعنی داستان تهیه ی بخارا بود که اشک به چشم می آورد. می دیدی که عاشقانی می خواهند صادقانه کار کنند و در این راه نه تنها کمکی به آنها نمی شود که اگر سنگ اندازی نکنند، اینها شاکر هم خواهند بود.
در فیلم با مراحل مختلف تهیه نشریه آشنا می شویم و علی دهباشی نیز به پرسش های فیلمساز پاسخ می دهد. از خلال پرسش هایش با سختی های کار آشنا می شوی و با ویژگی های شخصیتی خود او نیز. هیچ سردبیری در چاپخانه حضور پیدا نمیکند تا ناظر بر درستی چاپ باشد، ولی دهباشی علیرغم بیماری آسم، باید به چاپخانه برود و خود ناظر چاپ باشد، چون مشکلات مالی اجازه نمیدهد که ناظر چاپ استخدام کند.
علی دهباشی سخنرانی خود را درخصوص وضعیت نشر کتاب در یک صد سال اخیر در ایران ارائه کرد. پژوهش مفصلی بود که حتما جایی به طور کامل زمانی چاپ خواهد شد.
او ضمن برشمردن ویژگی های نشر کتاب، آن را موضوعی خواند که در ایران نکاویده مانده است در حالی که تأثیر برخی ناشران در ایجاد جریان فرهنگی و بستر فرهنگی از نامداران، معماران و استادان این رشته کمتر نبوده است.
کتابفروشی ها سرآغازی هستند بر نشر کتاب. از قدیمی ترین کتابفروشی ها، کتابفروشی مظفری در باب همایون است که کتاب هم منتشر می کرد و هنوز پس از صد سال به کار خود ادامه میدهد. از ناشران اولیه می توان از کتابفروشی شرق، کلاله خاور، صفی علیشاه، خیام، ابن سینا، معرفت، فضائلی علمی و … نام برد.
آقای دهباشی عناوین کتاب هایی را هم که توسط این ناشران به چاپ می رسید، به طور مفصل بیان داشت.
پس از شهریور ۱۳۲۰ و آغاز فعالیت احزاب سیاسی، نشر کتاب در ایران وارد دوره ی جدیدی شد. در همین دوره ناشران جدیدی ظهور می کنند مانند انتشارات سپهر با گرایش چپ که ناشر بسیاری از نویسندگان آن دوره بویژه ترجمه ی آثاری از لنین و مارکس و استالین است. و ناشران دیگری مثل ابن سینا و خیام که آثار محمد حجازی، علی دشتی و صادق هدایت را منتشر می کردند.
دهباشی حدود جغرافیایی کار ناشران را نیز ندیده نگرفته و به آن نیز اشاره کرد. او گفت، در این دوره احزاب نیز اقدام به تاسیس موسسات انتشاراتی کردند که دنیای نشر را دگرگون کرد از جمله انتشارات حزب توده. در همین دوره انتشارات معرفت اقدام به انتشار صد کتاب از صد نویسنده بزرگ جهان کرد که از سوی مترجمان نامداری چون شاملو، رضا سیدحسینی، جلال آل احمد ترجمه شده بود. در همین دوره مرتضی کیوان با جعفری مدیر انتشارات امیرکبیر تصمیم به ترجمه ی مجموعه چه میدانم می گیرند که تحولی در اندیشه اجتماعی به وجود آورد.
انتشارات نیل، در طول دو دهه مهمترین آثار ادبی جهان را از کلاسیک تا معاصر ترجمه و به ایرانیان عرضه کرد.
در دیگر شهرهای بزرگ، در تبریز کتابفروشی شمس، در مشهد کتابفروشی باستان و در شیراز و اصفهان، ناشران مقتدری وجود داشتند بویژه در تبریز و مشهد که نویسندگان بزرگی همچون ساعدی و شفیعی کدکنی و غلامحسین یوسفی را به مردم معرفی کردند.
ناشران کتاب های مذهبی در آغاز قرآن و رساله های دینی چاپ می کردند. در سال ۱۳۳۷ نقطه عطفی در جریان کتاب های مذهبی پیش آمد. جریان مترقی مذهبی آن زمان به رهبری مهندس بازرگان، یدالله سحابی و مرتضی مطهری اقدام به تاسیس شرکت انتشار کردند و کتاب هایی از بنیانگزاران این جریان و جریان های مترقی مذهبی که از خرافات به دور بودند، و نقش مهمی در جریان های مذهبی بعدی داشتند، چاپ کردند.
از سال ۱۳۴۵ شاهد سخت تر شدن سیستم سانسور بر کتاب هستیم. مبارزه ی نویسندگان و ناشران با سانسور از همان سال ها آغاز شد که بعدها به تشکیل کانون نویسندگان ایران انجامید.
در تقابل با این سانسور، سیستم نشر زیرزمینی یا کتاب قاچاق به راه افتاد که در چاپخانه های مخفی چاپ می شد.
انتشارات فرانکلین به مدیریت همایون صنعتی زاده در این صنعت تحولی عمیق ایجاد کرد. این انتشارات توانست مهمترین مترجمان در حوزه ی زبان انگلیسی را جذب کند و نسل جدیدی از مترجمان را تربیت کرد و برای اولین بار مسئله ی ویرایش و صفحه آرایی را در امر کتاب باب کرد.
از اوایل دهه پنجاه راسته ی خیابان انقلاب (شاهرضای سابق) عرصه ی ناشران جدید شد همچون طهوری، دهخدا، خوارزمی، امیرکبیر و غیره.
در سال ۱۳۵۷ با گسترش اعتراضات اداره سانسور منحل شد و هزاران کتاب که پشت سانسور مانده بودند، در تیراژهای صدهزارتایی منتشر شد. این وضعیت تا پایان ۱۳۵۹ وجود داشت و با جریاناتی که پیش آمد انتشار این کتاب ها ادامه پیدا نکرد.
سال ۱۳۶۰ به بعد سالهای رکود نشر است. تعطیلی دانشگاه ها، عدم خرید کتاب از سوی کتابخانه های عمومی و دانشگاهی و جنگ از جمله عوامل رکود این دوره هستند. از سال ۶۲ نشر کتاب کمی رشد پیدا کرد. در سال ۶۴ دوباره آثار رکود دیده شد و دلیل آن هم کمبود مصالح و مواد چاپ و کاغذ و سیاستگزاری نرخ چاپ بود.
دهباشی در اینجا به ترجمه هایی از نویسندگان فرانسوی، آمریکایی، آلمانی، روسی و سایر نویسندگان اروپایی که در دهه شصت به بازار کتاب روانه شد، اشاره کرد و مترجمان آن ها را برشمرد. از دیگر تحولات این دوره، حضور استادان دانشگاه در حوزه ی تالیف و ترجمه است که بعد از انقلاب فرهنگی و بسته شدن دانشگاه ها روی داد از جمله کاری که در انتشارات فرهنگ معاصر در زمینه ی فرهنگ نویسی اتفاق افتاد. دکتر باطنی و دکتر حق شناس دو استادی بودند که به فکر نگارش فرهنگ افتادند که از کارهای درخشان در حوزه ی نشر در ایران است.
نشر در ایران افتان و خیزان به کار خود ادامه داد و در این حوزه نشر دولتی و نیمه دولتی همچون جهاد دانشگاهی هم کارهای کم و بیش ارزنده انجام دادند ولی بار اصلی همچنان به دوش ناشران مستقل باقی ماند تا به امروز که کار نشر را به اینجا که می شناسید، رسانده است.
پس از سخنرانی علی دهباشی بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.
یکی از پرسش ها درخصوص وضعیت نشر در حوزه ی فلسفه و علوم اجتماعی بود که آقای دهباشی پاسخ داد، حجم عظیمی ترجمه از آثار نیچه، هایدگر و بزرگان حوزه ی فلسفه و علوم اجتماعی در این ۱۵ سال اخیر چاپ شده که همگان را به شگفتی وامیدارد و امیدوارکننده است و نشان می دهد که جامعه به تفکر نشسته و این که ما کیستیم و در کجا قرار داریم.
در مورد کنار آمدن بخارا با سانسور او پاسخ داد، در مورد چگونگی مواجهه با سانسور دو کار می شود کرد، یا کار را تعطیل کرد و کنار نشست و یا اگر جلوی این را گرفتند کار دیگری کرد. طبیعتاً الان نمیشود در یک زمینه ی خاصی ویژه نامه داد ولی می شود درباره هانا آرنت یا ویرجینیا وولف ویژه نامه داد. سانسور برای شعر و قصه، مثل مرگ نویسنده است ولی در مورد پژوهش موضوع فرق می کند. حوزه ی پژوهش ادبیات آنقدر گسترده است که می شود در آن کار کرد. خوشبختانه امروز با یک سانسور هم سروکار نداریم، هزار و یک سانسور وجود دارد، حتی اگر وزارت ارشاد مجوز بدهد، روزنامه ی کیهان مدعی می شود که چرا وزارت ارشاد به بخارا که سرآمد انقلاب مخملی ست اجازه انتشار می دهد. در این مسیر پاره آجرهاست که به سوی ما می آید و وقتی ما مسیر دو کیلومتری را طی کردیم در پایان راه طبیعی ست که زخمی هم شده ایم و آنقدر خسته ایم که انگار صد کیلومتر راه طی کردیم. باید به نحوی کار کرد و این سرنوشت محتوم کسانی ست که می خواهند کار کنند.
در مورد اینکه چرا کلک و بخارا را به صورت سی دی در نمی آورد، گفت: اگر بخواهیم چنین کاری را بکنیم یک نفر باید بنشیند و حدود هفتادهزار صفحه را اسکن کند، که این از فرصت و توان من خارج است.
در پاسخ به این پرسش "که در جامعه ای که این همه تحول فکری در آن اتفاق می افتد، مجله ای چون بخارا با بحران مالی روبرو می شود، مشکل کجاست؟" آقای دهباشی گفت، این نوع نشریات در گذشته سابقه ای داشتند مجلات سخن، نگین، راهنمای کتاب و … دولت های آن زمان به این نتیجه رسیده بودند که این نشریات باید وجود داشته باشند. دولت از هر کدام این نشریات ۵۰۰ شماره پیش خرید می کرد برای کتابخانه های عمومی و ۵۰۰ شماره هم برای دفاتر فرهنگی یعنی پیشاپیش ۱۰۰۰ شماره ی این نشریه خریداری شده بود. دولت، ایران ایر و شرکت نفت را واداشته بود که پشت جلد اینها آگهی بدهند در حالی که آنها نیازی به آن آگهی نداشتند ولی به آنها تحمیل شده بود که از محل درآمدهای سرشاری که دارند از کار فرهنگی حمایت کنند. به همین دلیل بود که ۳۵ سال سخن درمی آمد، ۳۰ سال یغما. دوم اینکه در بحران ها اشرافیتی که در ایران بود، اشرافیتی بود که فرهنگ داشت. در گذشته خانواده ای وجود داشت به نام دکتر یحیی مهدوی و دکتر اصغر مهدوی، نوه های حاج امین الضرب، از ثروتمندان روزگار، این ها در طول تدریس شان در دانشگاه حقوق دریافت نمی کردند و حقوق شان را به حسابی می ریختند که کتاب هایی که ناشران دیگر چاپ نمی کردند و کم فروش بود، آنها چاپ می کردند. می آمدند برای محققی مثل مجتبی مینوی، آدمی که اقیانوسی از معلومات بود ولی زندگی نداشت، خانه می خریدند و کتابخانه درست می کردند. این چنین آدمها به کلی از صحنه رفته اند.
گروهی جدید آمده اندکه من به شخصه به عنوان مدیر مجله بارها و بارها به بسیاری از شرکت های اینها مراجعه کرده ام ولی حتی حاضر نشدند که چند کلمه با من حرف بزنند. ویژگی مشترک طبقه ی جدیدی که الان در ایران ثروت در اختیارش هست، بی فرهنگی ست.
اینها حاضرند برای فلان فوتبالیست یا فلان هنرپیشه در بهترین هتل ها خرج کنند ولی حاضر نیستند به هیچ وجه برای هیچ مسئله ی فرهنگی هزینه کنند. دولت هم که کار خودش را می کند. به نشریات خودش بودجه می دهد و می ماند مخاطبان ما که دانشجویان هستند که بارها دیده ام چند دانشجو جمع شده اند تا مشترکا بخارا را بخرند، برای همین من به کتابفروشی طهوری سپرده ام که هرکس که آمد و بودجه اش نمی رسید، به تشخیص خودشان تخفیف بدهند. این مجله اگر زیان می دهد به خاطر این است که ۴۰۰ نسخه فقط از این مجله برای استادان زبان فارسی در حوزه ی زبان فارسی، از بلندی های پامیر و بدخشان بگیرید تا هرات و کابل و مزارشریف و دوشنبه و بخارا و سمرقند و خجند و هند و پاکستان فرستاده می شود و آنها که پولی ندارند به ما بدهند. حقوق یک استاد دانشگاه مثلا در شهر دوشنبه ۷۰ دلار است. دولت هم نشریات خودش را به آنجا می فرستد. بنابراین کسی که می خواهد این کار را بکند با چنین مشکلاتی هم مواجه می شود. برای همین می بینید کسانی که می خواهند کار جدی بکنند این گرفتاری برایشان پیش می آید. مخاطب هست ولی در حدی نیست که بتواند مشکلاتی که نشریات با آن روبرو هستند پاسخگو باشد. شما کجای دنیا دیده اید که هر ششماه یک بار قیمت کاغذ افزایش پیدا کند. این اتفاقی ست که در ایران می افتد.
در پاسخ به آخرین پرسش در مورد چگونگی انتخاب نام بخارا، علی دهباشی گفت: در دو سفری که قبل و بعد از فروپاشی شوروی به سمرقند و بخارا داشتم، دیدم آنجا برای چند قرن مرکز ادب و فرهنگ ایرانی و دوره ی درخشان تاریخ ایران بوده و امیراسماعیل سامانی پادشاهی بوده که اساس کارش تالیف و ترجمه و تحبیب اهل علم و کتاب بوده. من در کوچه های بخارا، کوی مولیان را دیدم و جای پای تمام تاریخ ایران را، صدای رودکی، حافظ و بسیاری را در این شهرها شنیدم و همیشه می گویم کسانی که ایرانی هستند حتما باید در طول عمرشان بخارا و سمرقند را ببینند.