Makhmalbaf

محسن مخملباف در کنفرانس مطبوعاتی جشنواره فیلم بیت المقدس

شرکت مخملباف در جشنواره فیلم بیت المقدس و دریافت جایزه ویژه این جشنواره به وسیله او مورد مخالفت ۱۵۰ تن از دانشگاهیان و فعالان اجتماعی ایرانی قرار گرفت۱. در این نامه با استناد به دو فراخوان جهانی برای “بایکوت، عدم سرمایه گذاری، و تحریم دولت اسرائیل”۲ و “تحریم فرهنگی و دانشگاهی اسرائیل”۳ تصمیم مخملباف به شرکت در این جشنواره را “عمیقا نگران کننده” ارزیابی کردند.  این دو فراخوان که از طرف بسیاری روشنفکران، استادان دانشگاه، پژوهشگران، و نهادهای مختلف فلسطینی تهیه شده است خواستار بایکوتی از آن نوع که در مقابله با دولت آپارتاید آفریقای جنوبی اعمال شد، شده است. عده دیگری هم در دفاع از مخملباف نامه متقابلی نوشتند و این عمل او را در ایجاد رابطه با مردم اسرائیل ستودند.

با این حال آنچه جایش در این بین خالی است آشنایی با دو پدیده ای است که این جدل را پیش آورد یعنی سینمای اسرائیل و کارکرد جشنواره فیلم بیت المقدس. بدون وجود چنین شناختی تصمیم گیری به توهم بزرگی آغشته خواهد شد که توان ارزیابی را بسیار کم خواهد کرد. به نظر من مهمترین نکته در این زمینه جدا کردن دو مقوله سینمای اسرائیل و همکاری با نهادهای اسرائیلی است. در مطلب حاضر من به دفاع از سینمای اسرائیل پرداخته ام و توصیه کرده ام آن را جدای از مقوله همکاری با نهادهای اسرائیل بررسی کرد. من در حالی که با فراخوان “بایکوت، عدم سرمایه گذاری، و تحریم دولت اسرائیل” کاملا موافق هستم در مورد “تحریم فرهنگی و دانشگاهی اسرائیل” شک دارم.

 

سینمای اسرائیل

سینمای اسرائیل سینمای کوچکی است. مهمترین دلیل آن بازار محدودی است که به آن دسترسی دارد. تولیدات سینمای اسرائیل تنها در داخل این کشور و به شکل بسیار محدودی در کشورهای دیگر بویژه در اروپا و آمریکای شمالی فرصت نمایش پیدا می کنند. به همین دلیل درآمد این فیلم ها از فروش بلیت تنها بخشی از هزینه های آن ها را جبران می کند و حمایت های دولتی بخش دیگر را. حمایت دولت ها از سینمای ملی موضوعی متداول است. حتا در کانادا و بسیاری کشورهای اروپایی صنعت سینمای ملی بدون کمک های دولتی توان ادامه کار نخواهند داشت. اما حمایت دولتی به معنای نفوذ آنها بر فیلم های ساخته شده نیست. در اسرائیل هم همین طور است. فیلم هایی که از این سینما راه به خارج از اسرائیل باز می کنند تقریبا همگی دیدگاهی انتقادی نسبت به سیاست های اسرائیل یا مسائل اجتماعی این کشور دارند.

سینمای اسرائیل بسیار شبیه سینمای ایران پیش از انقلاب است. همان حساسیت های اجتماعی و دیدگاه های انتقادی که در ساخته های ایرانی در دهه های چهل و پنجاه به چشم می خوردند را می توان در سینمای اسرائیل هم پیدا کرد. حتا گرایشی مشابه نئورئالیسم ایرانی را که در بسیاری از فیلم های آن دوره حضور داشت، می توان به سادگی در سینمای اسرائیل هم پیدا کرد. آموس گیتایی احتمالا مشهورترین سینماگر اسرائیلی و در عین حال رک گوترین آن ها است. در “تقدس” (Kadosh)  در بخش الترا ارتدکس جامعه اسرائیل به داستان یک عشق ممنوع می پردازد که فرصتی است تا تاریک ترین گوشه های تقدس های مذهبی را کاوش کند. در صحنه ای از این فیلم شوهر را می بینیم که هر روز در دعای صبحگاهی اش یهوه را شکرگزاری می کند که او را زن نیافریده. در “کدما” (Kedma) به مهاجرت یهودیان اروپا به اسرائیل در دوران جنگ جهانی دوم می پردازد تا نشان دهد آنچه جنگ استقلال از انگلیس می نامندش تا چه حد ظاهری و بی اساس بوده است. صحنه پایانی فیلم بسیار تاثیر گذار است که در آن یک عرب فلسطینی با بیانی که به یک شعر بلند می ماند آینده را برای سربازان جوان اسرائیلی که بی توجه از کنارش می گذرند بیان می کند. او از روزهایی می گوید که این سربازان جوان تمام زمین های فلسطینیان را گرفته اند و زندان های شان را از آنان انباشته اند. و از مقاومتی می گوید که فرزندان او در برابر فرزندان آنان خواهند کرد. در فیلم های دیگرش، آموس گیتایی به از پشت کردن به ارزش های انسانی در جامعه اسرائیل می پردازد. مثلا در “سرزمین موعود” (Promised Land) داستان قاچاق زنان روسی به اسرائیل برای روسپیگری است.

بخش الترا ارتدکس جامعه اسرائیل موضوع فیلم زیبای دیگری هم هست که هم اکنون در تورنتو و دیگر شهرهای بزرگ آمریکای شمالی در حال نمایش است. “جای خالی را پر کن” (Fill the Void) به داستان زن آبستنی می پردازد که موقع زایمان می میرد و خانواده او خواهرش را به جای او به ازدواج مرد در می آورند. راما برشتاین، کارگردان فیلم که خود از خانواده ارتدکسی می آید، بی آن که تلاشی برای قانع کردن بیننده کند تنها با نمایش بی طرفانه جریانات روزمره موفق می شود متعصب ترین طرفداران جامعه اسرائیل را به فکر وادارد.

کرن یدایا  فیلمساز زن دیگری است که با دو فیلم “ار” (Or) و “حیفا” (Jafa) به شهرت رسید. اولی درباره دختر نوجوانی است که تلاش می کند سرنوشتی متفاوت از مادرش که روسپی است داشته باشد، اما جامعه او را مجبور می کند همان راهی را برود که برایش تعیین شده بود. “حیفا” که پنج جایزه در جشنواره کان به دست آورد به عشق ممنوع یک دختر اسرائیلی به یک پسر عرب می پردازد. عشقی که حتا کشته شدن تصادفی برادر دختر به دست معشوقش هم آن را کمرنگ نمی کند.

اران ریکلیس در فیلم هایش مستقیما به رودررویی جامعه های اسرائیلی و عرب می پردازد. در “عروس سوری” (Syrian Bride) به جدایی اجباری خانواده هایی نگاه می کند که در بلندی های جولان در اسرائیل زندانی شده اند و حتا اگر برای دیدن خویشاوند بیماری از بخش اسرائیلی جولان خارج شوند دیگر اجازه برگشت ندارند. ریکلیس در “درخت لیمو” (Lemon Tree) و “زیتون” هم رفتار اسرائیل با فلسطینی ها را به نقد می کشد.

اما فکر می کنم تندترین سینماگر اسرائیلی در نقد سیاست های این کشور ایال سیواس باشد. مهمترین ساخته او “جاده ۱۸۱” است که با همکاری میشل خلیفی فیلمساز مشهور فلسطینی آن را ساخته است. در این فیلم او ارتش اسرائیل را با نازی ها مقایسه می کند و نظریه مشهور هانا آرنت فیلسوف یهودی آلمانی-آمریکایی “معمول شدن شرارت” ( Banality of Evil این ترجمه خیلی سردستی است. حتم دارم معادل بهتری در فارسی برای این نظریه وجود دارد که من از آن خبر ندارم) را در مورد ارتش این کشور به کار می برد. آرنت در این نظریه، که با توجه به کارکرد های ارتش هیتلر پرداخت شده بود، به این مهم اشاره می کند که جنایت علیه بشریت لزوما به دست افراد شرور یا دیوانه انجام نمی شود، بلکه کافی است افراد عادی جامعه به دولت شان چنان اعتقاد داشته باشند که هرچه رهبران بگویند را درست بپندارند و بی هیچ پرسشی انجامش دهند.

بسیاری دیگر از سینماگران اسرائیلی را می توان نام برد که دیدگاه های مشابهی را در فیلم های شان عرضه می کنند، مثل آری فولمن در “والتس با بشیر” و آموس کولک در “بی قرار”.

اما آن چه می خواهم از این همه نتیجه بگیرم این است که حساب سینما و سینماگران اسرائیل را باید از سیاست های دولت این کشور جدا کرد همان طور که تبلیغ این که ساخته های سینماگران ایرانی برای جمهوری اسلامی آبرو می خرد ساده انگاری است.

جشنواره فیلم بیت المقدس

این جشنواره در سال ۱۹۸۴ پایه گذاری شد. مثل تمام جشنواره های سینمایی دیگر، این جشنواره هم بخشی از هزینه هایش را از طریق کمک های دولتی تأمین می کند. این که آیا دولت اسرائیل در قبال این کمک ها نفوذی روی این جشنواره دارد را من نمی دانم. اما شواهدی هست که تردید در این زمینه را افزایش می دهد و لزوم آوردن دلیل برای اثبات این مطلب را پررنگ تر می کند. آنچه من از این جشنواره می دانم این است که بسیاری از سینماگران معتبر میهمان این جشنواره بوده اند که در بین شان افرادی با گرایش چپ و نزدیک به نظریات فلسطینی ها کم نیستند. برای مثال می توانم از این سینماگران نام ببرم: پائولو و ویتوریو تاویانی، نانی مورتی، هانی ابو اسد، ژان پی یر و لوک داردن، استیون فریرز، میکائیل هانکه، اتوره اسکولا، الیا سلیمان، و مایکل وینترباتوم.

برنامه این جشنواره همیشه آمیزه معتدلی از فیلم های اسرائیلی و خارجی است که در بین آن ها ساخته های فیلمسازان فلسطینی و همین طور فیلم هایی با موضوعات ضد اسرائیلی هم به چشم می خورند. در جشنواره امسال از جمله به فیلم “خون تیره” (Dark Blood) آخرین ساخته جرج سلویتزر، فیلمساز هلندی برخوردم که از مخالفان عمده سیاست های اسرائیل و طرفدار حقوق فلسطینی ها است. همین طور فیلم های “پرده” از جعفر پناهی و “کرگدن” از بهمن قبادی و “سنگ صبور” از عتیق رحیمی با بازی گلشیفته فراهانی نیز در برنامه جشنواره حضور دارند.

در پایان باز می خواهم بر این تاکید کنم که من در درست بودن بایکوت فرهنگی هر ملتی از جمله اسرائیل شک دارم. به همان اندازه که دولت کنونی اسرائیل از تندروترین و جنگ طلب ترین دولت های تاریخ اخیر اسرائیل هست، آن بخش از هنرمندان و سینماگران این کشور که در اروپا و آمریکای شمالی شناخته شده هستند همراه و همپای همکاران فلسطینی شان صلح طلب و مدافع حقوق فلسطینی ها هستند. من بی آن که بخواهم به دفاع از مخملباف به عنوان یک فرد بپردازم فکر می کنم حضور هنرمندان ایرانی در جشنواره های هنری اسرائیل عمل صلح دوستانه ای است که ممکن است تاثیر مثبتی هم بر محدود کردن گرایشات جنگ طلبانه نتانیاهو بر علیه ایران داشته باشد.

۱ـ متن کامل این نامه به سه زبان در وب سایت جدلیه عرضه شد:

http://www.jadaliyya.com/pages/index/12878/open-letter-to-filmmaker-mohsen-makhmalbaf_please-

۲ـ متن این فراخوان را در اینجا بخوانید:

http://www.bdsmovement.net/call

۳ـ متن این فراخوان را در اینجا بخوانید:

 http://www.pacbi.org/etemplate.php?id=869