حکومتهای دیکتاتوری هنگام که در سراشیبی سرنگونی می افتند، هر اقدام و عملی که انجام می دهند گام دیگری می شود در همان مسیر سرازیری.
شهروند ۱۲۵۶ پنجشنبه ۱۹ نوامبر ۲۰۰۹
حکومتهای دیکتاتوری هنگام که در سراشیبی سرنگونی می افتند، هر اقدام و عملی که انجام می دهند گام دیگری می شود در همان مسیر سرازیری. حکومت می داند چه مقاومت کند و چه تسلیم خواست مردم شود نتیجه ی این هر دو یکی است، اما آنکه این هوشمندی را به خرج می دهد که به نیازهای واقعی مردمش در هر دوره توجه کند از خود نام نیک و پرونده ی دفاع کردنی بر جای می نهد، و آنکه دست به هر جرم و جنایتی می زند تا دو روزی بیشتر بر اریکه قدرت تکیه کند، به همان سرنوشت که گفته شد دچار می شود اما بدنام تر و بد فرجام تر. این همه حالا حکایت رهبر و گردانندگان رژیم ایران است. آنها برای گریز از افشای هر یک از جنایت هایشان به هر حیله ای دست می زنند تا شاید جان و جهانشان در امان بماند، غافل از آنکه این ره که می روند به گمستان است.
ماجرای مرگ مشکوک دکتر رامین پوراندرجانی یکی از همین نمونه هاست. او که پزشک بازداشتگاه کهریزک بوده است، در عنفوان جوانی و در دوران سربازی قربانی بازی ای می شود که گردانندگان اصلی آن خود از سران رژیم جمهوری اسلامی هستند.
حکومت مدعی است که رامین خودکشی کرده است، در حالی که پدر رامین که شب پیش از مرگ با پسرش صحبت کرده گفته است، پسرش کاملا سرحال بوده و هیچگونه علامتی از اینکه قصد خودکشی داشته باشد در او دیده نشده است. با این همه سرتیپ اسماعیل احمدی مقدم فرمانده نیروی انتظامی تهران روز بعد به پدر رامین در تبریز اطلاع داده است که پای رامین در حادثه رانندگی صدمه دیده و برای عمل او به اجازه پدرش نیاز است. اما وقتی پدر و خانواده این پزشک به تهران می رسند می بینند که چنین خبری نبوده و جسد فرزند ۲۶ ساله شان را از نظامیان تحویل می گیرند و بر اثر اصرار و فشار حضرات او را پیش از هر بررسی و کالبدشکافی غیرحکومتی و مستقلانه ای به خاک می سپارند.
و حالا همین سرتیپ احمدی مقدم از احتمال خودکشی رامین پوراندرجانی خبر داده است، یعنی حتی در دستگاه دروغ پراکنی رژیم نیز مرگ رامین مشکوک است، و هیچکس نیست از جانیان جمهوری اسلامی بپرسد اگر چنین است چرا هیچ مرجع مستقل پزشکی بخت کالبدشکافی و آشکارگردانی حقیقت مرگ رامین را پیدا نکرده است!
خبرنگار "نوروز" در پیوند با پرونده ی مرگ مشکوک رامین پوراندرجانی می نویسد:
"مادر رامین پوراندرجانی خطاب به پدر روح الامینی گفته است: جان پسر من به خاطر پسر تو در خطر است و دکتر روح الامینی هم به مادر رامین پاسخ داده است: شما می خواهید من چه کار کنم؟ اگر رضایت بدهم مشکل شما حل می شود. شما با کسانی طرف هستید که متهم پرونده هستند نه من."
در ادامه ی همین گزارش آمده است:
"رامین پوراندرجانی تلفنی به یکی از دوستانش در تبریز گفته بود که سه شنبه به تبریز خواهد رفت. این جوان علاوه بر اینها از یکی از دانشگاههای آلمان پذیرش داشته و می خواسته جهت ادامه تحصیل و گرفتن تخصص به آلمان برود.
دکتر پوراندرجانی پیش از مرگ نسبت به عدم امنیت جانی خود هشدار داده بود. و نوروز می پرسد، علت برگزاری مراسم غسل و کفن در تهران چه بوده است؟ و یا علت مخالفت مقامات امنیتی با کالبدشکافی جنازه این شهید توسط پزشکان مستقل که از حقوق مسلم خانواده متوفی بوده چیست؟ و پرسش آخر اینکه: چرا مراسم عزاداری و خاکسپاری با حضور نیروهای امنیتی و در شرایط غیرعادی برگزار شده است؟"
این مورد و موردهای بسیار دیگر از جمله کشف پیکر به خون خفته یکی دیگر از جوانان تظاهرات خرداد ماه در همین هفته حکایت از دامنه ی بلند جنایتهایی دارد که با وجود تیم رهبر و گروه ستمگر در خدمت او بخت افشای آنها هر روز کمرنگتر می شود. اینها اما هیچکدام به این معنا نیست که ملت از قاتلان جوانان و فرزندان خود برای همیشه بی خبر خواهد ماند، این گونه ستمگریها دیر یا زود بر همگان آشکار خواهد شد و بدنامی و بدفرجامی آنها برای قاتلان باقی می ماند و بس.
جمهوری اسلامی نه تنها بزرگترین زندان روزنامه نگاران است، نه تنها در اعدام اگر از چین و جمعیت میلیاردی آن صرف نظر کنیم مقام اول را دارد، نه تنها در ستمکاری و جرم و جنایت و بسیار بدکاریهای دیگر در صدر جدول های جهانی است، بلکه حالا خبر رسیده است که گزارش سازمان "شفافیت بین الملل"، سازمانی که فساد در ۱۸۰ کشور جهان را منتشر کرده است، ایران زیر سایه ی شوم جمهوری اسلامی را یکی از فاسدترین کشورهای جهان خوانده است، در حالی که سال پیش ایران در رده یکصد و چهل و یکم قرار گرفته بود، حالا سی رده افزایش درجه پیدا کرده و اوضاعش به لحاظ فساد اداری و مالی بدتر شده است.
این همه داستان سراشیبی تندی است که حاکمان و حکومت جمهوری اسلامی در آن قرار گرفته اند. دیگر گردانندگان رژیم در کمتر جایی از ایران قادر به تبلیغ مواضع حکومت هستند؛ در مدارس و دانشگاهها و مسجدها هر جا که بخواهند به سود حکومت حرفی بزنند در میان صدای رسای جوانان و مردم مجبور به ترک تریبون می شوند. روشن ترین ویژگی آقایان بی لیاقتی شان در مملکت داری است، و این از بیت رهبر رژیم سرچشمه می گیرد و در همه ارکان حکومت ادامه می یابد.
حال رژیمی که نه مقبولیت ملی دارد و نه در جهان برای خود اعتباری توانسته دست و پا کند، چگونه می خواهد به دیکتاتوری تباه خود ادامه دهد، داستانی است که اگر در تاریخ یک نمونه بخواهد به خود ببیند لابد همین حکومت ایران است.
اما حضور آفتابی جوانان و مردمان ایران به حاکمان تهران بخت ادامه ی استبداد را نخواهد داد، هم اکنون نیز آنها ساز خود می زنند و مردم راه خود می روند، این دوگانگی بخت دوام ندارد، امید آن که آقایان پرونده ی پر و پیمان جرم و جنایت شان را پر و پیمان تر نکنند!