این هفته چه فیلمی ببینیم ؟
مسیو لازار(Monsieur Lazhar) را اگر ندیده باشید ، شاید یادتان بیاید که فیلمی کانادایی است که جوایز زیادی برده و رقیب جدی ” جدایی نادر از سیمین ” برای بهترین فیلم خارجی اسکار بود. فیلمی که اگر ندیده باشید، و اگر وقت بگذارید و ببینید از دیدنش لذت خواهید برد.
داستان فیلم از یک روز خیس و خاکستری در مدرسه ای در مونترال آغاز می شود. یک روز زمستانی معمولی مثل هر روز دیگر. امروز نوبت سایمون است که قبل از ورود همکلاسی هایش، شیرهای پاکتی را به کلاس ببرد. او جعبه شیرها را برمی دارد و به طرف کلاس راه می افتد. وقتی می بیند در کلاس قفل است، سرک می کشد ببیند چه خبر است. صحنه ای که می بیند، کابوسی است برای او، بچه های کلاس و کل مدرسه. خانم معلمشان، خود را در وسط کلاس حلق آویز کرده . جعبه شیر از دستانش رها می شود . سایمون چند ثانیه به بدن آویزان در میان فضای کلاس خیره می ماند و بعد می دود دنبال کمک. چند روز آینده، روزهایی بحرانی برای مدرسه است. مدیر در تلاش است جایگزینی برای معلم پیدا کند، ولی هیچ کس حاضر نیست به آنجا بیاید و برخی والدین نیز مدرسه بچه هایشان را عوض کرده اند. در همین زمان است که بشیر لازار وارد دفتر خانم مدیر می شود. او تازه از کشور الجزایر به کانادا مهاجرت کرده و می گوید معلمی است با نوزده سال سابقه تدریس. توضیح می دهد که مشکل مدرسه را در خبرها شنیده و آمده که به عنوان معلم تازه، استخدام شود. مدیر توضیح می دهد که به آن سادگی نیست، باید پیشینه و سوابقش را چک بکنند و از آموزش و پرورش تاییدیه بگیرند. ولی در نهایت بشیر به عنوان معلم جدید شروع به کار می کند. با این حال، این شروع جدید برای همه آسان نیست. بچه ها هنوز با خودکشی معلمشان کنار نیامده اند و هر هفته روانشناسی به کلاس می آید تا به آنها برای کنار آمدن با آن تراژدی کمک کند. بشیر روشی بسیار متفاوت با معلم سابقشان دارد و در ابتدا کنار آمدن با معلم جدید و شیوه تدریسش برای بچه ها سخت است. بشیر از فرهنگ دیگری است. قوانین خشک و عجیب کانادا را درک نمی کند. وقتی یکی از پسر بچه ها در کلاس شیطنت می کند و بشیر به آرامی به پشت گردنش می زند، توبیخ می شود که طبق قوانین به هیچ عنوان اجازه دست زدن به شاگردان را ندارد – تحت هیچ شرایطی. به پدر و مادری می گوید که دخترشان با این که از لحاظ درسی مشکل ندارد، ولی در کلاس مدام از معلم ایراد می گیرد و کمی رفتارش متکبرانه است. پدر و مادر شاگرد با لحنی سرد جواب می دهند که او از کشور دیگری آمده و با راه و روش زندگی در آنجا آشنا نیست و بهتر است به جای تربیت دخترشان، فقط به او درس بدهد. برای دیکته متنی از بالزاک برای بچه ها می خواند و بعد می شنود که انتخابش درست نبوده، با تمام وجود می خواهد به شاگردانش کمک کند و بهشان آرامش بدهد ولی چگونه می تواند این ارتباط را برقرار کند وقتی حتی اجازه در آغوش کشیدن آنها را ندارد؟
با گذشت زمان، بشیر جای خود را در دل شاگردان و همکارانش باز می کند. با این حال او تنها کسی است که هنوز فکر می کند باید در مورد خودکشی معلم سابق، با بچه ها صحبت شود تا آنها بتوانند موقعیت را بهتر درک کنند. وقتی بچه ها باید انشایی با موضوع خشونت در مدرسه بنویسند، شاگرد مورد علاقه اش در مقابل کلاس می ایستد و می خواند: “به نظر من خانم معلم مان با کاری که کرد، پیامی خشونت آمیز به بقیه رسانده. وقتی ما کاری خشن می کنیم، تنبیه می شویم. ولی ما نمی توانیم خانم معلم را تنبیه کنیم چون او مرده.”بشیر عقیده دارد باید آن انشاء را چاپ بکنند ولی مدیر مخالف است و به او هشدار می دهد که دیگر موضوع را دنبال نکند. تنها کاری که از دست بشیر بر می آید این است که به بچه ها بگوید تقصیر آنها نبوده و این که اشکالی ندارد اگر نمی توانند معلمشان را فراموش کنند و می گوید “مردگان از یاد ما نمی روند چون دوستشان داریم” ، و با گذشت فیلم بیشتر متوجه می شویم که درک بشیر از مرگ عمیق تر از آن است که فکر می کنیم.
بشیر در زندگی خصوصی اش مشکلات زیادی دارد. بزرگترین مشکلش ولی، قانع کردن اداره مهاجرت کانادا است که او را به عنوان پناهنده سیاسی قبول کنند و آن وقت است که ما به عمق مشکلات او پی می بریم. او به دروغ به همه گفته که شهروند کانادایی است درحالی که هر روز ممکن است او را به الجزایر باز گردانند. بشیر گذشته ای دارد که جانش را تهدید می کند و در صورت برملا شدن رازش، آینده اش نیز از دست خواهد رفت …
فیلم زیبایی است و در نود دقیقه به موضوعاتی می پردازد که می توان ساعت ها درباره اش صحبت کرد. مهاجرت، مرگ، جدایی، خودکشی، انطباق، ارتباط و از همه مهم تر ایستادگی و قدرت پذیرفتن تمام آنچه اسمش زندگی است.
https://www.youtube.com/watch?v=1cxnMoQtZrE
* مریم زوینی دانش آموخته رشته تغذیه است ولی کار او همواره ترجمه در حوزه ادبیات بوده و علاقه اش به ویژه به هنر سینماست. هفت کتاب از ترجمه های او تا به حال در ایران منتشر شده است.