روایت فیلمی از بازسازی یک عکس تکان دهنده!
یک عکس در ساعت دو بعد از ظهر (از حوالی سنندج در کردستان) از تیرباران یازده زندانی سیاسی گرفته می شود، ظرف چند ساعت به سراسر جهان مخابره می شود، ظرف چند ماه برنده جایزه پولیتزر عکاسی می شود و ظرف چند سال بدل به نماد مقاومت یک قرن می شود. محور اصلی فیلم بر بازسازی یک صحنه، یک رخداد، یک تراژدی، یک نماد است. در فیلم “پیش اجرایی برای مراسم اعدام” هنرمندی قرار است بعد از گذشت سه دهه از ثبت عکس مذکور که “جوخه آتش” نامیده می شود، آن را بازسازی کند؛ از این رو طی یک مدت دو ساله تقلا، تلاش و تکاپو برای یافتن صحنه و بازیگران از برای بازآفرینی صحنهای ثبت شده در یک عکس برمی آید. فیلم از بخشهای متعددی تشکیل شده است که مثل حلقههای یک زنجیر به هم متصل هستند. “در جستجوی صحنه”، “در جستجوی بازیگران”، “بازیگران در تبعید”، “چهره قربانی” و … حلقههای همان زنجیری هستند که هنرمند درون فیلم را زنجیر وار، متصل، سوق می دهد به سوی هدف اصلی او که همان بازآفرینی صحنه عکس جوخه آتش است. هنرمند ما، سرگذشتی ناهمگون با بینندگان ندارد. میتوان گذشتهاش را لمس کرد. وقتی که هنرمند به عنوان یک راوی سرگذشت خودش را روایت میکند، می بینیم که از آن دست آدم هایی است که زیاد دیده ایم یا دربارهشان زیاد شنیده ایم. زندگی هنرمند قصه ما سیمای خارقالعادهای ندارد، فقط یک تراژدی محض است. جنگ زدهای که دو برادر خود را در جنگ از دست داده، داغ دیدهای که همانند خیلی دیگر از جنگ زده هایی که پدر، برادر و عزیزان خود را از دست دادند، داغ بر روی دلش مانده است. هنرمندی که مانند خیلی . از مهاجرانی که این روزها آنقدر زیاد می بینیمشان که برایمان عادی شده اند، به دلیل بمباران شدن تئاترش و عدم توانایی برای ادامه کار و حرفهاش پناهنده کانادا می شود. در ادامه، هنرمند در همان نقش راوی، شرح ماوقع زندگی خود را بعد از اقامت در مونترال کانادا و آشنایی با گروههای مختلف تئاتر و آشنایی با ایرانیهای هنرمند مهاجر داغ دیده و جنگ زده که وجه تشابهشان همان دور ماندن از عزیزان است میگوید.
در جستجوی صحنه، اولین حلقه این زنجیره است؛ عکس جوخه آتش در ایران در زمین بایر و پرتی در کنار فرودگاهی در غرب کشور ثبت می شود. هنرمند برای یافتن زمینی بایر مشابه با منظره عکس دو ماه به جستجو می پردازد تا بالاخره مییابد. جستجوی بازیگران، دومین حلقه است. بازیگرانی که دو خط را تشکیل می دهند، خط قربانی ها را، و خط تیراندازهایی که به سمت قربانیها شلیک می کنند. هنرمند درصدد انتخاب بازیگرانی است که هر روزه برای تست بازیگری میآیند و هیچ دیالوگی برای تست دادن ندارند جز یک عکس در دست. عکسی که بازگوکننده نگاههای بسته شده قربانی هاست و دستی که هدف می رود به سمت این نگاههای با چشمبند بسته شده. “بازیگران در تبعید”حلقهای دیگر است، بازیگرانی همه مهاجر و پناهنده به کانادا، همه دورافتاده از خاک و ریشهشان، یکی پدر بزرگش سالها پیش به عنوان عضوی از نهضت مقاومت فرانسه دستگیر شده، دیگری خانوادهش اش را در میان چند هزار نفر دیگر در میان قربانیان الجزایر از دست داده و به همین منوال … سرنوشت هر کدام از بازیگرهایی که نقش قربانی را بازی می کنند گویی فلشی است که هرکدام به یک سمت، جدا از دیگر سرنوشتها مسیر خود را رفته اند یا می روند، اما در آخر که خوب نگاه کنیم، می بینیم که شاید همه آنها سرگذشتی کم و بیش مشابه داشته اند با کسانی که سالها پیش چشم بند قانون بر روی چشمهایشان بسته شده، به جرم طلب آزادی مورد اصابت آتش قرار گرفتند! “چهره قربانی”حلقهای است که زنجیر را کامل میکند و بازسازی عکس را پایان می دهد. همانطور که در عکس هم می بینیم بازیگران باید سعی کنند که همان گونه که قربانیها سه دهه پیش تیرباران شدند، درست همان فیگورها را بدل سازی کنند! بله، تمام این تلاشها در یک پروسه دو ساله انجام می شود، پروسهای که وقتی به مرحله فرایند میرسد، هیچ وفاداری به عکس اصلی ندارد! بازیگران ایفاکننده نقش قربانی ها، افرادی هستند با جنسیت مختلف اعم از زن و مرد، نژادهای مختلف و پیشینه سیاسی مختلف! اما آنچه که آنها را به هم پیوند می دهد، قرن بیستم است. درست است که هر کدام از بازیگرهای ایفاکننده نقش قربانی سرگذشت سیاسی متمایز از بقیه بازیگرها دارد، اما آنچه که به طور شاخص همه آنها را به هم متصل میکند جنگ زدگی و مبارزه با ظلم و ستم حاکم بر جامعه است و این چنین است که صحنه یک تیرباران جمعی، درست سه دهه بعد از ثبت عکس، توسط هنرمندی پناهنده، در زمینی بایر در مونترال، توسط بازیگرانی در دو گروه قربانی (خط الف)و شلیک کننده (خط بی) بازسازی می شود و حلقه پایان مییابد! و با پایان یافتن تشابه سازی و تثبیت هر آنچه که در عکس بوده، نقشی دوباره میگیرد، تکامل مییابد و در ذهن بیننده زنده می ماند.
بخشهای پایانی فیلم دیالوگهای تحسین برانگیزی دارد، دیالوگ هایی که ابتدا و انتهای فیلم را به هم گره می زند. در ابتدای فیلم فقط صدای یک راوی غایب همزمان با صحنههای مرتبط با دیالوگی که راوی روایت می کند از جلو چشم بیننده میگذرد: «نور صحنه را روشن میکند و پیانیستی قطعاتی از شوپن و چایکوفسکی و باخ را می نوازد. بازیگری این قطعات را برای حضار اعلام میکند. همه چیز شبیه تمرین یک گروه تئاتر است برای اجرای نمایشی؛ نمایشی که هرگز اجرای عمومی نخواهد داشت!»
این دیالوگها در ابتدای فیلم گفته می شود و بعد از آن بیننده را معلق در فضا رها میکند، او را سوق می دهد به سمت بازسازی عکس، تا در پایان فیلم بینندهای که حالا پاهایش به زمین رسیده را دوباره در هوا معلق کند، از آنجایی که راوی غایب که در گوشه کنارهای فیلم هرازگاهی سرک می کشد باز پیدایش شود و از آرزوی هنرمند بر اجرای ارکستری پرنوازنده یا حتی پیانیستی تک نفره که به طور زنده قطعاتی از شوپن، باخ را مینوازد درست همزمان با جریان بازسازی عکس توسط بازیگران، بگوید!
فیلم با دکلمه شعری از César Vallejo رو به دقیقههای پایانی می رود. شعری بسیار تاثیرگذار و عمیق، که به دقت انتخاب شده و با فضای فیلم کاملا همخوانی دارد: «در زندگی ضربه هایی است چنان مهیب … من هیچ نمی دانم. ضربه هایی که گویی از خشم خدایان سر چشمه می گیرد، در برابرشان رنج هایی فروخورده در اعماق روح جاری می شوند. من هیچ نمی دانم … اندک هستند، اما به شمار میآیند. ضربه هایی که چنگ بر چهره توانمند ترین انسانها می اندازد و بلندترین قامتها را خم میکند، همانند هجوم بربرها، همانند پیکر سیاه مرگ! در زندگی ضربه هایی است چنان مهیب که من نمی دانم» ….
آنچه از نظر خوانندگان گذشت خلاصه ای بود از مستند بهمن طاوسی!
بهمن طاووسی فیلم نامه نویس و کارگردان مستند Répétition générale pour une exécution “پیش اجرایی برای مراسم اعدام” (A Dress Rehearsal for an Execution)، با پیشینه روزنامه نگاری در ایران (در روزنامه های اعتماد ملی، همشهری و … ) این بار به جای سخن با قلمی که میلغزد و واژهها را ثبت میکند، دوربین به دست، با صحنه هایی که از جلوی چشم بیننده می گذرد با مخاطب خود حرف می زند!
این فیلم که به مدت شصت دقیقه است در تاریخ ۲۳ جولای در مونترال به نمایش درآمد. زبان غالب فیلم فرانسه است، اما در بخشهای مختلف فیلم زبانهای دیگری اعم از عربی، اسپانیایی، و لهستانی شنیده می شود با زیرنویس فارسی و انگلیسی.
این فیلم به زودی در تورنتو هم اکران خواهد شد. بهمن طاووسی در تاریخ ۱۶ می در همین پیوند با شهروند گفت وگویی داشت که می توانید آن را در آرشیو مقالات شهروند بخوانید:
https://shahrvand.com/archives/38898