ایرانیان مقیم کانادا از نظر هوش شناختی در سطح بالایی قرار ندارند با این وجود به نظر می رسد تا رسیدن به جایگاه واقعی خود در 

 شهروند ۱۲۵۹ ـ ۱۰ دسامبر ۲۰۰۹


 

ایرانیان مقیم کانادا از نظر هوش شناختی در سطح بالایی قرار ندارند با این وجود به نظر می رسد تا رسیدن به جایگاه واقعی خود در جامعه راه درازی در پیش دارند. آنچه جامعه ما برای پیمودن این راه نیاز دارد دانش صرفا فنی و تخصصی نیست، بلکه توانش دیگری است که به آن هوش هیجانی می گویند.


 

مقدمه

با کمی نگاه به دور و بر خود و یا مرورخاطرات گذشته با به یاد آوردن دوستان و آشنایان باهوش خود چند خصیصه بارز آنها را می توانید در ذهن خود مرور کنید. به احتمال زیاد این افراد با کمترین تلاش، بالاترین نمره‌ها را در مدرسه کسب می کردند. بسیاری از آنها شغل‌های خوبی دارند، ولی در ارتباط با همکارانشان همیشه موفق نیستند و با اینکه دوستان زیادی دارند، ولی روابط جدی شخصی‌شان اندک است.  گاهی با وجود موفقیت در زمینه های علمی و تحصیلی ممکن است از نظر حرفه ای و یا خانوادگی کامیابی چندانی نداشته باشند. به احتمال زیاد بارها از خود پرسیده اید به راستی این افراد با هوش سرشاری که دارند، به چه دلیل نتوانسته اند در عرصه های مهم زندگی خود توفیق یابند؟

حال به چند نفر از موفق‌ترین افراد در زندگی تان فکر کنید سعی کنید به خصیصه‌‌های مشترکی که آنها با یکدیگر دارند توجه کنید. بی‌شک، دایره دوستان این افراد بزرگ و متنوع است. ارتباطات شغلی و شخصی‌شان قوی و زندگی خانوادگی شان مملو از افتخار و کامیابی است. آنها نسبت به دیگران، حتی نسبت به کسانی که تازه ملاقات می‌کنند، علاقه نشان می‌دهند.
آنها رضایت بیشتری از زندگی خانوادگی و شغلی خود دارند، احترام همردیفانشان را برمی‌انگیزند و به خاطر خوب انجام دادن مسئولیت شغلی‌شان، از سرپرست خود امتیاز و ترفیع می‌گیرند. آنها عواطفشان را بدون ریاکاری و احساساتشان را بدون نخوت بروز می دهند. اعتماد به نفس این افراد عاری از تکبر، غرور و خودنمایی است. حتما بارها با خود اندیشیده اید که تفاوت این دو دسته افراد در چیست؟ دسته اول افرادی با هوش بسیار زیاد و نه چندان موفق و راضی و دسته دوم چه بسا افرادی با هوش متوسط ولی موفق و خرسند.

پاسخ این سئوال در یک واژه خلا صه می شود"هوش هیجانی".  سالها بود که محققان علوم رفتاری در این اندیشه بودند که علت اصلی موفقیت افراد در چیست؟ تا این که  به این نتیجه رسیدند که هوش عمومی تنها پیش بینی کننده ۲۰% موفقیت افراد است و ۸۰% سهم این پیش بینی مربوط به توانایی دیگری است که هوش هیجانی نام دارد.


 

هوش هیجانی چیست و چه فرقی با هوش عمومی دارد؟


 

هوش عمومی یا هوش شناختی عبارت است از مهارت های کلامی، دانش فنی و مهارت های ریاضی و توانایی فرد برای یادآوری تفکر منطقی و انتزاعی، در حالی که هوش هیجانی مجموعه‌ای از شایستگی‌ها و توانایی‌هایی وسیع و قابل افزایشی است که ما را قادر می سازد تا کنترل خود را به دست گیریم و از احساسات و هیجانات دیگران نیز آگاه باشیم. به بیان ساده، هوش هیجانی استفاده هوشمندانه از هیجانات و قابلیت ها است. هوش هیجانی یعنی بهره بردن از منبع بی کران هیجانات در جهت دستیابی به خواسته ها و اهداف خود و جامعه.

 

ابعاد هوش هیجانی


 

خودآگاهی: به معنی شناخت نقاط قوت و ضعف خود است و  خودآگاهی هیجانی یعنی تشخیص احساس، در همان زمان که در حال وقوع است، این بعد، بخش مهم و کلیدی هوش هیجانی را تشکیل می دهد و تاثیر آن توانایی کنترل و اداره لحظه به لحظه احساسها است که نشان دهنده درک خویشتن و بصیرت روان شناسانه است. افرادی که درجه ای بالا از خودآگاهی دارند، با خود و دیگران صادق هستند و می دانند که چگونه احساسهایشان بر آنها، سایر مردم و عملکرد خانوادگی و شغلی‌شان تاثیر می گذارد. آنها با یک احساس قوی از خودآگاهی و اعتماد به نفس در استفاده از قابلیتهایشان کوشا هستند و می دانند چه وقت، کجا و چگونه احساساتشان را بروز دهند که حداکثر فایده را برای خودشان و دیگران داشته باشد.

مدیریت احساسات و عواطف: کنترل و اداره احساسات مهارتی است که بر پایه خودآگاهی شکل می گیرد. افراد با هوش هیجانی بالا افرادی هستند که ضمن مهار هیجانهای خود و با اداره کردن آنها،  قادرند محیطی سرشار از اعتماد و انصاف خلق کنند. انسانها چه در محیط شغلی و چه در محیط خانوادگی هر لحظه با تغییرات و محرکات بیرونی رو به رو هستند فقط افرادی که بر هیجانهایی مانند خشم، استرس، عصبانیت و … تسلط یافته اند، قادر به انطباق با این تغییرها هستند.

انگیزش: هدایت احساسها در جهت هدف خاص، برای تمرکز، توجه و ایجاد انگیزه در خود بسیار مهم است. کنترل احساسها زمینه ساز هر نوع مهارت و موفقیت است و کسانی که قادرند احساسهای خود را به موقع برانگیزانند، در هر کاری که به آنان واگذار شود، سعی می کنند مولد و موثر باشند. این دسته افراد شور و احساسات خود را صرف اهداف خاص نموده و برای رسیدن به این اهداف انرژی صرف می کنند و در نتیجه به آن می رسند.

همدلی: توانایی دیگری که براساس خودآگاهی هیجانی شکل می گیرد، همدلی با دیگران است که نوعی مهارت مردمی محسوب می شود. افرادی که دارای توانایی  همدلی هستند سعی می کنند با درک احساسات دیگران با آنها همراه شوند. این مهارت کلیدی نیز، یکی از رموز موفقیت در زندگی زناشویی، خانوادگی و حرفه ای است. این افراد در مواقع تصمیم گیری احساسهای همسر، فرزندان و همکاران خود را همراه با سایر عوامل موثر، در نظر می گیرند. در امر مدیریت، امروزه همدلی به عنوان جزئی از فنون بسیار مهم رهبری به شمار می رود، رهبران همدل بیشترین همدردی را با افراد اطرافشان نشان می دهند. آنها دانش خود را برای پیشرفت سازمان به روشهای ظریف اما با اهمیت استفاده می کنند. همچنین همسران و والدین همدل، توانایی بیشتری در برقراری رابطه دوستانه در خانواده دارند.


 

مهارت های اجتماعی یا تنظیم روابط با دیگران:

هنر ارتباط با مردم یا کار گروهی به مقدار زیادی، مهارت کنترل و اداره احساسهای دیگران است. این مهارت نوعی توانایی است که محبوبیت، قوه رهبری و نفوذ شخصی را تقویت می کند. افرادی که دارای سطوح بالای هوش هیجانی می باشند اغلب با روحیه هستند. افراد توانمند در برقراری و حفظ روابط اجتماعی قادر هستند که ضمن بهره بردن از منابع بالقوه دوستان و نزدیکان خود، در جهت دستیابی به موفقیت آنها نیز، مفید فایده باشند. این افراد در مدیریت گروهها ماهر هستند. مهارتهای اجتماعی می تواند به عنوان یکی از کلیدهای مهم موفقیت و رضامندی افراد در عرصه های مختلف زندگی باشد.


 

هوش هیجانی و جامعه ایرانی:

همگی ما اذعان داریم که ایرانیان مقیم کانادا نسبت به سایر مهاجران از نظر تحصیلی، دانش  فنی و تخصصی در سطح بالایی قرار دارند. با توجه به این امر، انتظار می رود که از نظر موقعیت اقتصادی، اجتماعی و خانوادگی نیز در جایگاه برتری نسبت به دیگر جوامع قومی قرار داشته باشند. با این حال به نظر می رسد دستیابی به این جایگاه شایسته و در خور، نیازمند تغییراتی در این جامعه است. آنچه جامعه ایرانی مقیم کانادا از کمبود آن رنج می برد، هوش شناختی با وجود جایگاه ارزشمند آن نیست، بلکه کمبود مهارتهای هوش هیجانی است. به همین دلیل است که ایرانیان مقیم کانادا با وجود دارا بودن قابلیت های هوش شناختی در جایگاه واقعی خود قرار ندارند. ما ایرانیان به عنوان یک اقلیت قومی نیاز داریم خود را بهتر بشناسیم و با درک درست از نقاط قوت و ضعف خود و هیجانهای ناشی از غرور نسبت به گذشته تاریخی و یا دانش فنی خود، در جهت مهار این احساسها گام برداریم. ما نیاز داریم با هدف گذاری های مرحله ای، انرژی جامعه را برای دستیابی به اهداف همگانی، بسیج نموده و انگیزش کافی برای حرکت به سوی ارتقای جایگاه خود در بین دیگر جوامع فراهم نماییم.

ما بیش از هر زمان نیاز به درک همدلانه از یکدیگر داریم. اعضای خانواده با درک صحیح از پدیده مهاجرت و اثرات آن روی انسانها می توانند به همدیگر در عبور از بحرانهای مرحله گذار مهاجرت، کمک کنند. همچنین مهاجران قدیمی، که جایگاه تثبیت شده تری دارند با نگاه همدلانه به هموطنان خود می توانند به دیگران در عبور از مراحل دشوار یافتن جایگاه واقعی، یاری رسانند. همچنین ما نیاز داریم که مهارتهای اجتماعی خود را گسترش داده ضمن تقویت کار گروهی، توانش های بالقوه جامعه ایرانی را به فعل تبدیل کنیم. وقت آن رسیده است که با کنترل هیجانهای ناشی از سوءتفاهمات قومی، مذهبی، سیاسی و … دور هم گرد آییم و دست در دست هم جایگاه خود را به عنوان یک ایرانی در جامعه تثبیت کنیم. همه نکات گفته شده حکایت از این دارد که ما نیاز داریم هوش هیجانی را که یک مهارت قابل آموزش است، در خود افزایش دهیم.


 

* دکتر نسترن ادیب راد مشاور خانواده و جوانان در ایران و کانادا، مولف و مترجم پنج جلد کتاب در این زمینه است.

  Dr.counselling@gmail.com