کمتر کسی است که حداقل آگاهی را از مسایل سیاسی و اجتماعی ایران داشته باشد و با نام محمد نوری زاد آشنا نباشد.  نویسنده پیشین روزنامه پرونده ساز و بدنام کیهان تهران به سرپرستی نماینده ولی مطلقه فقیه، فیلمساز و کارگردان ذوب شده در ولایت و فدایی رهبر.  پس از رویدادهای پیامد اعتراض عمومی به تقلب گسترده در انتخابات ریاست جمهوری خردادماه ۱۳۸۸ و سرکوب جنایتکارانه و وحشیانه معترضان، دچار تحول درونی گردید و به منتقد خستگی ناپذیر رهبر حکومت آخوندی بدل شد.  درپی مدتی بازداشت، بازجویی و شکنجه، محمد نوری زاد انتقاد از رهبر را در قالب نگارش نامه هایی خطاب به او و انتشار آنها در وبسایت خود آغاز کرد.

Nourizadeh-H

بوسه محمد نوریزاد بر پاهای آرتین کوچولو

درنامه های نخستین، نوری زاد شاید به این امید عبث که بتواند سید علی خامنه ای را به راه راست آورد، او را “پدر گرامی” و “رهبر عزیز” خطاب می کرد.  هنگامی که نزدیک به دوسال پیش، در پاییز سال ۱۳۹۰، در نامه ای خطاب به خامنه ای نوشت که: “من حساب شما را از جباران تاریخ جدا نگه می دارم”، من در نوشتاری با عنوان: “جنون قدرت” در نقد او نوشتم: “جباران تاریخ چه کرده اند که سید علی خامنه ای نکرده و باید حسابش جدا نگهداشته شود؟!”.  نوری زاد با سعه صدر تحسین برانگیزی که نشان از انتقادپذیری او داشت، نوشتار مرا در وبسایت خود منتشر کرد و به دست سپاه پاسداران و دیگر پرقیچی های رهبر بهانه داد تا آن را پیراهن عثمان کنند و در نزدیک به ۱۰۰ سایت و نشریه اطلاعاتی، امنیتی و نظامی همسو، مدعی شوند که “شهباز نخعی” که به “امام خمینی” توهین کرده، نام مستعار محمد نوری زاد است.  در حالی که، موضوع نوشتار من شخص سید علی خامنه ای بود و نه آیت الله خمینی که نام او را فقط در میان جباران تاریخ برده بودم.  این حمله همه جانبه ی ناجوانمردانه برای محمد نوری زاد دردسرساز شد و من ناگزیر در نوشتاری دیگر خطاب به “جوان آنلاین” سپاه پاسداران – به عنوان سرکرده گروه مهاجم همسو – گوشزد کردم که اولا “شهباز نخعی” نام مستعار نوری زاد نیست و خود پیشینه و کارنامه ای مشخص دارد که با دو دقیقه جستجو در موتورهای جستجوگر مانند “گوگل” قابل بررسی است، و دو دیگر اگر مایل به ادامه این بحث هستند، آن را به مجرای اصلی یعنی بحث درباره ظالم، سفاک و جنایتکار بودن یا نبودن سید علی خامنه ای بیندازند “تا سیه روی شود هرکه در او غش باشد”.

 از آن زمان تاکنون، محمد نوری زاد مسیرتحولی دشواری را طی کرده و انصافا با محمد نوری زاد پیشین ۱۸۰ درجه فاصله پیدا کرده است.  در این سیر تحولی، او از موجودی جزم اندیش با باورهایی سنگواره شده، به انسانی تحول یافته، آگاه، جسور، باشهامت، دارای وجدان بیدار و خروشنده در برابر ستم و بیداد تبدیل شده و در این دگرگونی تا آنجا پیش رفته که حدود دو هفته قبل، ۲۴ تیرماه ۱۳۹۲، در نوشتاری با عنوان: “بوسه برپای یک بهایی کوچک” می نویسد: «امروز به دیدن یک خانواده کوچک بهایی رفتم.  کوچک از آن روی که: از خانواده یک مادربزرگ مانده است و یک نوه چهارساله.  “آرتین” یعنی همان پسرک چهارساله بهایی را نشاندم بریک صندلی و از جانب همه گردنفرازان شیعه، از او پوزش خواستم و برپاهای کوچکش بوسه زدم… پدر و مادر آرتین جز این که بهایی اند، هیچ خطایی مرتکب نشده اند.  پس جرمشان چیست؟  جرمشان تدریس درس های دانشگاهی به جوانان بهایی است.  تدریس به جوانانی که به حکم دستگاه های اسلامی ما از تحصیل محرومند».

حدود یک هفته پس از انتشار فراگیر این نامه، خبرگزاری حکومتی “تسنیم” فتواهایی از سید علی خامنه ای را منتشرکرد که یکی از دیگری نابخردانه و خشک مغزانه تر بودند.  درمیان این فتواها آمده بود که بهاییان یک فرقه ضالۀ ی مضله هستند و معاشرت با آنان حرام است!  یک هفته پس از انتشار این فتوا، درتاریخ ۱۰ مردادماه، نوشته ای دیگر به قلم محمد نوری زاد در وبسایت او با عنوان “فرقه ضالّه ی مضلّه” منتشرشد که درعین حال که از دگرگونی ژرف بینش محمد نوری زاد خبر می دهد، تشت رسوایی دار و دسته سرکوبگر و جنایتکار ولی مطلقه فقیه را نیز بر زمین می کوبد.  در این نامه که در قالب استفتاء – طلبیدن فتوا – از سید علی خامنه ای است، نوری زاد در ۱۲ بند به شرح رفتار حکومت آخوندی از بدو برپایی تاکنون می پردازد که ۲ بند از آن و نتیجه گیری پایانی اش را نقل می کنم.  او خطاب به سید علی خامنه ای می نویسد: «دیدم جناب ایشان همچنان در عرصه ی افتاء بر نجس بودن و ممنوعیت معاشرت با اهالی فرقه های ضالّه ی مضلّه اصرار می ورزند، بد ندیدم من نیز به یک فرقه ضالّه ی مضلّه ی مشخص و پرآوازه اشاره کنم تا رسما پاسخ ایشان را در این خصوص استفتاء کرده باشم».  نوری زاد پس از این مقدمه چینی به شرح نابکاری ها، ستمگری ها و جنایات حکومت آخوندی از بدو تأسیس تاکنون می پردازد و از جمله می نویسد: «این فرقه بنای بقای خود را بر ترسانیدن مردم نهاده است.  سانسور می کند به وفور، زندانی می کند به وفور، به حریم خصوصی مردم سر فرو می کند به وفور، نمایندگان مجلس را به گله ای بز بدل می کند به وفور، قاضیان مرعوب و مأمور تربیت و اجیر می کند به وفور».

 نوری زاد در بخش دیگری از نامه خود در شرح نشانی های این فرقه ضالّه ی مضلّه می نویسد: «رهبر این فرقه تمامی سرنخ های مملکت را به اراده خود بند کرده است و در ازای اختیاراتی که برای خود بلوکه کرده است، کوچکترین اعتنایی به شأن پاسخگویی نکرده و نمی کند.  یعنی نمی شود به رهبر این فرقه گفت: آقاجان مسئولی گفته اند و مسئولیتی گفته اند و قانونی و پرسش و پاسخی.  هیچ.  رهبر این فرقه اما با همان اختیاراتی که برای خود بلوکه کرده است، یک تنه به جای هفتاد میلیون نفر سخن می گوید و یک تنه به جای همه آنان تصمیم می گیرد».

باوجود دگرگونی ژرف در بینش و شخصیت محمد نوری زاد، او هنوز هم منتقدانی دارد.  یکی از این منتقدان، نویسنده ای به نام عباس خسروی فارسانی – دانش آموخته دانشگاه امام صادق (ع) و از شاگردان آیت الله مهدوی کنی – است که در تارنمای خود به نام “نجواهای نجیبانه” خطاب به محمد نوری زاد می نویسد: «نمی دانم چرا گویا شما همچنان تلاش می کنید چهره رحمانی اسلام را به نمایش بگذارید و رنسانسی در جمهوری “اسلامی” ایجاد کنید… همه این تلاش ها مشت بر سندان کوفتن است و… راه رهایی ایران و ایرانیان سرنگونی “جمهوری اسلامی” و تشکیل حکومتی مدافع آگاهی، آزادی، دموکراسی و حقوق بشراست.  تاکنون تمام راه ها و تلاش ها برای اصلاح این رژیم به شکست انجامیده است و ازاین پس نیز هرتلاشی در راستای اصلاح این نظام بی نظام و گندیده و تزیین و مشاطه گری نقش ایوان این خانه از پای بست ویران گشته “آب در هاون کوبیدن و مشت بر سندان کوفتن و باد درو کردن” است، چرا که این رژیم، از لحاظ بنیان های نظری، کارنامه و ظرفیت عملی و نیز ساختار قانونی اصلاح پذیر نیست».

با توانایی و استعدادی که محمد نوری زاد در دگرگونی، نقد پذیری و فاصله گرفتن از باورهای جزمی پیشین از خود نشان داده و به شهادت مسیر دشواری که با استواری و سربلندی طی کرده، به خوبی می توان این امید را داشت که در آینده از پس جهش نهایی نیز برآید، غبار رسوبات کهن را از ذهن بزداید و به انسانی آزاد اندیش و آزاد منش بدل شود.  نشانه هایی از این را می توان در پرسش صریح پایانی نامه اش خطاب به سید علی خامنه ای یافت که در آن تفاوتی بین اصلاح طلب، اصول گرا و… قائل نشده است: «حضرت آیت الله، این دوازده بند مختصری از وجوه ضلالت این فرقه ضالّه ی مضلّه است.  اکنون شما بفرمایید آیا ما مجاز به معاشرت و همنشینی و دادوستد با این فرقه و رهبر آن هستیم یا نه؟»!

* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی، ساکن اروپا و از همکاران شهروند است.

Shahbaznakhai8@gmail.com