اغلب محیطهای خانوادگی که در آنها پدر/ مادر خوانده وجود دارد به محیطهای غیرطبیعی و مسألهساز معروف شده است. این اسطورهها به وضوح در افسانههایی که نامادری
شهروند ۱۲۶۵ ـ پنجشنبه ۲۱ ژانویه۲۰۱۰
بررسی پدیده مادر، پدر و فرزند خواندگی در ازدواج دوباره
همه روزه با خانواده های تک والدی رو به رو می شویم که علت عدم اقدام به ازدواج دوباره را نگرانی از کنار آمدن فرزندان با موقعیت بعد از ازدواج و تشکیل خانواده خوانده اعلام می کنند. آگاهی از مسائل مربوط به این موضوع و دانستن روش صحیح برخورد با این چالشها به اعضای خانواده کمک می کند تا زودتر به سازگاری رسیده و زندگی راحتتری در کنار هم داشته باشند.
نقش اسطورهها
اغلب محیطهای خانوادگی که در آنها پدر/ مادر خوانده وجود دارد به محیطهای غیرطبیعی و مسألهساز معروف شده است. این اسطورهها به وضوح در افسانههایی که نامادری در چهرهای شریر و بی رحم معرفی میشود به خوبی ظاهر میگردد. داستانهای سیندرلا و سفیدبرفی، از زمان کودکی ما را آماده کردهاند که به محض شنیدن نام نامادری فردی خودخواه، بی عاطفه و سنگدل را در نظر مجسم کنیم. از طرف دیگر قالبهای کلیشهای غیرقابل انعطاف ذهنی، و انتظارات غیرواقعبینانه از پدر/ مادرخوانده باعث میشود که پدر/ مادرخوانده به تدریج به حاشیه رانده شده و یا درگیر با مسائلی شود که از وظیفه اصلی زندگی زناشویی باز بماند و کمکم به سمتی سوق داده شود که به نفع هیچکدام از اعضای خانواده نیست.
مادرخواندگی
واقع امر این است که ایفای نقش مادرخواندگی کار بسیار دشواری است. یک مادرخوانده با انتظاراتی روبرو میشود که گاهی برآوردن آنها برای او امکانپذیر نیست. از یک طرف از او انتظار میرود همچون یک مادر به فرزندان همسرش به حد کمال عشق بورزد و از آنها مراقبت کند و اگر در این وظیفه کوتاهی کند زن و مادر خوبی بهشمار نمیرود. از طرف دیگر وقتی زنی به عنوان مادرخوانده وارد خانوادهای با فرزندان نوجوان میشود، اگر بخواهد نقش یک مادر طبیعی را بازی کند، باعث نوعی عکسالعمل منفی از طرف فرزندخوانده شده احساس رقابت فرزندخوانده را بیدار می کند و این حس را که فرد جدید قصد دارد جای مادر او را بگیرد در فرزندخوانده به وجود میآید. این مسئله در صورت زنده بودن مادر طبیعی پیچیدهتر خواهد شد. در این صورت جوان هر کوششی از جانب مادرخوانده را که برای پر کردن جای خالی مادر باشد، خنثی میکند، لذا مادرخوانده در بین دو انتظار متعارض قرار میگیرد. در مواردی که والدی که فوت شده باشد، متوفی کمکم نقش یک چهره برجسته و بدون عیب و نقص پیدا میکند و نوعی تعصب نسبت به او در فرزندان به وجود میآید. فرزندان دائم در پی مقایسه او با مادرخود برآمده و تلاشهای مادرخوانده را ناچیز میشمارند، دیر یا زود او از تلاشهای خود خسته شده و یا واکنشهای منفی آنها را پذیرفته و تسلیم تمسخرهای آنها میشود که در این صورت بچهها در مقابل او ابراز قدرت میکنند و بر او مسلط میشوند. به تدریج صبر مادرخوانده لبریز شده و زمانی میرسد که او احساس رنجش میکند و به این نتیجه می رسد که همسر سابق شوهرش، حتی پس از زناشویی مجدد در خانه حضور دارد. از طرف دیگر مرد با انعطافپذیری در مقابل بچهها به علت احساس گناهی که دارد آنها را جسورتر کرده کمکم اداره آنها غیر ممکن میشود. به تدریج احساس نفرت در مادرخوانده ایجاد شده و از ازدواج مجدد خود احساس پشیمانی میکند.
پدرخواندگی
شاید پدرخوانده بودن از مادرخوانده بودن راحتتر است، زیرا مردها مانند زنها مجبور به عشق ورزیدن و مراقبت نیستند، اما آنها نیز به نوبه خود مشکلاتی دارند از پدرخواندهها انتظار میرود که بچهها را با مقررات و مسائل اجتماعی آشنا کنندکه این مسئولیت مشکل تر است. اگر پدرخوانده بخواهد از همان اول ازدواج نقش پدر مقرراتی را برای بچههای بزرگتر ایفا کند به زودی نوعی کشمکش قدرت به دلیل نافرمانی این بچهها در خانواده بروز خواهد کرد. و زندگی بر همه تلخ خواهد شد. بچهها به دلایلی تلاشهای پدرخوانده را خنثی میکنند. آنها در مقابل کسی که بخواهد نقش پدر واقعی را بازی کند و آنها را وادار به رعایت انضباط کند مقاومت کرده خشم ناشی از جدایی والدین خود را متوجه پدرخوانده میکنند. تعارض مادر با پدرخوانده در اجرای مقررات مسئله را پیچیدهتر کرد و پدرخوانده را در موقعیت بدتری قرار می هد.
مسائل فرزندخواندهها
هر قدر سن فرزندخواندهها کمتر باشد امکان پذیرش فرد غریبه به عنوان پدر و مادر بیشتر خواهد بود در هر حال فرزندخواندهها با دو مسئله اساسی روبرو هستند.
۱- اغلب کودکان احساس میکنند همسر جدید جای پدر یا مادر واقعی آنها را گرفته و همین مقاومتی را در آنها پدید میآورد. آنها فکر میکنند اگر پدر یا مادرخوانده را بپذیرند به پدر یا مادر واقعی خود خیانت کردهاند، لذا کودک برای نشان دادن وفاداری خود به پدر و مادر واقعی سعی میکند همسر جدید را دفع کرده و از ایجاد حس تعلق او به خانواده جلوگیری کند. حتی گاهی ممکن است این جمله که تو مادر/پدر حقیقی من نیستی، را به کار ببرند.
۲- آنها میترسند با قبول پدر(مادر)خوانده، پدر(مادر) حقیقی خود را از دست بدهند با جدا شدن پدر و مادر از یکدیگر، بچهها احساس میکنند چیزی را از دست دادهاند و حاضر نیستند با قبول موقعیت جدید به رابطه خود با پدر یا مادرشان لطمه جدیدی وارد کنند. از یک طرف آنها وجود همسر جدید را تهدیدی علیه خود تلقی میکنند و از طرف دیگر برای مادر(پدر)خوانده مشکل است این احساسات منفی را درک کند. در نتیجه خانه به صحنه جنگ قدرت تبدیل میشود.
چه باید کرد؟
بزرگترین مانع موجود در زندگی زناشویی جدید حضور بچهها در خانواده، پیش از برقراری رابطه صمیمانه میان زن و شوهر است. این حضور مانع از آن میشود که همسران جدید فرصتی را برای شناخت و درک یکدیگر پیدا کنند و در زمینه وضع قوانین مورد پسند طرفین به گفتگو بپردازند و به توافق برسند. رسیدن به تصمیمات مشترک در اداره امور مالی، استفاده از اوقات بیکاری و… نیاز به فراغت و گفتگوی صمیمانه دارد. با توجه به این نکته مهمترین وظیفه زن و شوهر این است که:
۱- قبل و بعد از ازدواج، بچهها و مسائل مربوط به آنها را از روابط با یکدیگر جدا نگه دارند و اجازه ندهند وجود آنها خدشههای مکرر به روابط زناشویی آنها وارد سازد. حتی زمان تصمیمگیری در مورد ازدواج و قبول همسر جدید لزومی ندارد که بچهها وارد فرآیند انتخاب، وعدههای ملاقات و تصمیمگیری شوند، در صورت وقوع این امر این بچهها هستند که برای بزرگترها تصمیم میگیرند و این امر با وضعیت شناختی و رشد عاطفی کودکان منافات دارد. بچهها نباید در انتخاب همسر برای پدر یا مادرشان مداخله نمایند. این زن و شوهر هستند که بایستی مسئولیت کامل ازدواج مجدد را برعهده بگیرند.
۲-یکی از ابتداییترین مسائل که خانواده خواندهها با آن روبهرو میشوند نامیدن فرد جدید است آیا او را باید مادر، پدر، آقایX، شیرین خانم و یا… نامید. بهتر است در این مورد بچهها را راحت گذاشت تا هر اسمی که بیان آن برایشان راحتتر است انتخاب کنند.
۳-پدر(مادر) خوانده هیچکدام سعی نکنند نقش پدر(مادر) حقیقی را بازی کنند. راحتتر این است که این نقش را به والدین حقیقی واگذار کنند. ایفا کردن نقش یک دوست بزرگتر به مراتب بهتر است تا نقش پدر و مادر حقیقی، بخصوص در مورد فرزندان نوجوان، اگر زمینه فراهم بود به تدریج میتوان نقش فعالتری را به عهده گرفت و به نقش پدر و مادر حقیقی نزدیک شد.
خانواده خوانده هنگامی میتواند در صلح و صفا زندگی کند که اعضای آن جوابگوی نیازهای یکدیگر باشند و آنچه به صلاح خانواده است انجام دهند، نه اینکه بخواهند دقیقاً در قالب سنتی خانواده هستهای فرو بروند و سعی کنند به طور تصنعی نقش بازی کنند.
۴-یکی از احساسهایی که در بین همسران مجدد ازدواج کرده به چشم میخورد، حس کنار گذاشته شدن و در درجه دوم اهمیت قرار گرفتن است، لذا همسران موظف هستند وقتی را به طرف مقابل اختصاص دهند در غیر این صورت هم به رابطه والدین و فرزندان و هم رابطه زن و شوهر لطمه وارد خواهد شد.
۵-پدر(مادر) خوانده با استقبال خود و جانبداری از رابطه بچهها با پدر(مادر) طبیعی، و لزوم برقراری رابطه بچهها با مادر(پدر) حقیقی و گذراندن اوقاتی در کنار آنها از به وجود آمدن حس رقابت نسبت به خود در بچهها جلوگیری میکنند.
و آخرین نکته اینکه، طلاق یا از دست دادن همسر تجربه تلخی است ولی شاید این حقیقت را پذیرفت که پایان راه زندگی نیست، بلکه پایان زندگی مشترک نافرجام و آغاز دوره جدید زندگی است، چنانچه این دوره به خوبی آغاز شود و با درایت و هوشمندی ادامه یابد، میتوان بار دیگر طعم خوشبختی را چشید.
* دکتر نسترن ادیب راد مشاور خانواده و جوانان در ایران و کانادا، مولف و مترجم پنج جلد کتاب در این زمینه است.
Dr.counselling@gmail.com