در یک سال گذشته تلاش های بسیاری صورت گرفت تا بدون دستیابی به اقدامات قانونی گردانندگان این وبلاگ را قانع کنند تا دست از شیوه های مادون انسانیشان در تخریب شخصیت کنشگران جامعه ایرانی-کانادایی بردارند. با اینحال هیچیک از این تلاشها به نتیجه نرسید و گردانندگان این وبلاگ بر ناشناس ماندن و تهمت و افترا زدن پافشاری کردند. با گذشت نزدیک به یک سال و بی نتیجه ماندن آن همه تلاش چاره ای جز دست به دامان قانون شدن باقی نماند. خوشبختانه در جوامع دموکراتیک مانند کانادا قانون برای پیشگیری از پایمال شدن حقوق شهروندان تنظیم شده و در مورد حاضر در اولین گام، گردانندگان ج.ا.ک. را مجبور به افشای نامشان کرد. بیتردید از این پس نیز دادگاه به این جرایم رسیدگی خواهد نمود و عدالت را به اجرا خواهد نهاد.
اما موفقیت بسیار مهم تری که به دست آمد این بود که حملات سازمانیافته و موج تهمتزنی و توهینهایی که از سوی همسویان ج.ا. بیامان به سوی مخالفین و منتقدینشان سرازیر بود به ناگهان پایان گرفت. این خاموشی نشان از این داشت که ارتش اوباشانی که در حمایت از همسویان ج.ا. بی هیچ واهمه ای سیل توهین و تهمت و افترا را به مخالفین فکریشان روانه میکردند متوجه حضور ارتشی توانمندتر و سهمگینتر که قانون باشد شدند و دریافتند که دوران سرکشی شان به آخر رسیده است. امیدوارم این تلاش قانونی به یک نقطه پایان واقعی به فرهنگ توهین و تهمت و افترا – از هر سو میخواهد باشد – تبدیل بشود و این افراد متوجه شوند که این عمل زشت بی مجازات باقی نخواهد ماند.
اما منظور من از این نوشته طرح موضوعی بالاتر و پراهمیتتر از شکایتی است که از جورنال ایرانیان کانادایی در دادگاه در جریان است و آن گذار جامعه ایرانی-کانادایی از یک دوران سپری شده و گام نهادن به یک دوران جدید است. گذاری که دادگاه حاضر تنها یکی از نمودهای آن است. تا پیش از این، نیروهای مخالف جمهوری اسلامی، از براندازان گرفته تا تحولخواهان از پراکندگی و تشتت بزرگی رنج میبردند. در سایه همین پراکندگی بود که همسویان ج.ا. توانستند با سازمان یافتگی بینظیری نه تنها در تورنتو و کانادا، بلکه در اغلب جوامع ایرانی در خارج از کشور نهادهای اجتماعی و رسانه های همگانی را یک به یک تسخیر کنند. سیاست های موفق پوپولیستی و پنهان شدن در پشت نیازهای ایرانیان از یک سو و درگیریهای داخلی مخالفین ج.ا. از سوی دیگر راه را برای موفقیتهای پیاپی همسویان ج.ا. هموار کرد. نمونه مشهور این سیاستهای موفق طرح این فریب بزرگ بود که برای انجام خدمات کنسولی (مانند تمدید گذرنامه) لازم است روابط کامل دیپلماتیک بین ایران و کانادا برقرار شود. موضوعی که به وضوح دروغ بود چون چهل سال است همین خدمات در آمریکا به ایرانیان ارائه می شوند در حالیکه روابط دیپلماتیک حتا در پایینترین سطح هم بین دو کشور برقرار نیست. موفقیتهای همسویان بی شباهت به موفقیتهای داعش در تسخیر سریع و گسترده سرزمینهای وسیعی در عراق و سوریه نبود. و شکستهای پی در پی کنونی آن ها نیز بیشباهت به عقبنشینیهای داعش نیست.
در برابر، بخشی از مخالفین ج.ا.، آنها که مستقیما قدرت را به همسویان باخته بودند، بیش از آنکه با این دار و دسته مخالفت نمایند نوک تیز حمله را به سوی دیگرانی چرخاندند که بهخیال خودشان عامل پیروزی همسویان بودند. هرچقدر همسویان همگونتر و سازمانیافتهتر عمل میکردند مخالفین پراکنده تر و دشمنتر میشدند. در سایه این سردرگمی بسیاری نهادهای اجتماعی و رسانه های همگانی به چنگ همسویان افتاد. حملات سازمانیافته و همگونی که در فضای مجازی علیه کنشگران اجتماعی صورت میگرفت بسیاری را از ترس بدنام شدن به سکوت و انزوا کشاند.
با این حال، تلاشهای بسیاری شد تا سیاستهای پوپولیستی و دروغهای آشکار همسویان توضیح داده شوند. همین تلاشها بودند که باعث شدند اطراف همسویان به تدریج خالی شود و دست آخر خودشان بمانند و خودشان. تحولات مهمی که در ایران پیش آمد هم به انزوای بیشتر همسویان کمک کرد. جریانهایی نظیر دختران انقلاب، حکم زندان درازمدت و شلاق برای شخصیت محبوبی مانند نسرین ستوده، و دزدیهای نجومی و خارج شدن حجم بزرگی از دارایی های همگانی و سردرآوردن این دزدها از کانادا نمونه هایی از این پیشآمدها بودند. همسویان نهتنها در هیچیک از این موارد همدردی با مردم ایران نشان ندادند بلکه در نکاتی مانند تقاضای استرداد خاوری نشان دادند که تنها سیاستهای ج.ا. را دنبال میکنند و به دزدانی که هنوز با ج.ا. در تماس و همکاری هستند حساسیتی نشان نمیدهند.
گذار از دوران سپری شده به دوران نوین که صحبتش را کردم در همین میان آغاز گردید. اپوزیسیون، از براندازان گرفته تا تحول خواهان گویی به ناگهان از خواب بیدار شده اند. پراکندگی و تشتت دارد جای خود را به همکاری همراه با احترام میدهد. گویی حقیقتی که سالها پیش چشم بود درک و پذیرفته شد. جامعه ایرانی خارج از کشور دارد وارد دورانی جدید میشود که ویژگی هایش با پیش از این تفاوت دارد.
تا پیش از این تاکید بسیاری بر افشای جمهوری اسلامی به عنوان حاکمیتی خبیث که سرمایههای مادی و معنوی و بهویژه انسانی کشورمان را برباد میدهد میشد. از این پس، لازم است نگاه به آینده جایگزین انتقاد از گذشته شود. آنچه درباره زشتیهای نظام ج.ا. باید گفته میشد گفته شده است. آنها که میبایست به این زشتیها آگاه شوند، شدهاند. و آنها که همچنان در کنار ج.ا. ایستادهاند احتمال کمی دارد نظرشان را عوض کنند. نظرسنجی باارزشی که دکتر عمار ملکی اخیرا در زمینه دیدگاه های سیاسی مردم ایران انجام داد [۱] نشان میدهد که ۷۹% مردم ایران در یک رفراندوم آزاد به جمهوری اسلامی نه میگویند. این درصد در بین ایرانیان خارج از کشور ۹۷.۵% است. بهکلام ساده تر، مجموعه همسویان جمهوری اسلامی حداکثر ۲.۵% جامعه ایرانیان خارج از کشور را تشکیل میدهند، یعنی اقلیتی بسیار ناچیز اما به شدت سازمانیافته و هماهنگ. اگر نیروهای مخالف ج.ا. با تکیه بر آینده ویژگیهای نظام جایگزین ج.ا. را توضیح دهند به مراتب بهتر خواهند توانست آن اکثریت مطلق مخالف ج.ا. را با خود همراه کنند.
نکته مهم دیگر پذیرش چندگونگی گرایشهای سیاسی و اعتقادی در جامعه ایرانی است. اینکه هیچ یک از تفکرات اصلی سیاسی موجود در جامعه نماینده اکثریت مطلق ایرانیان نیستند. به عبارت دیگر، جامعه ایرانی اعتقادات سیاسی و اجتماعی گوناگونی دارد که هیچ کدام برتر از آن یکی نیست. در یک جامعه دموکراتیک پیشرفت کشور در گرو حضور و شرکت همه این اعتقادات گوناگون در کنار یک دیگر است. پادشاهیخواه و جمهوریخواه، دیندار و بیدین، چپ و راست باید بتوانند در آرامش و احترام در کنار یکدیگر زندگی کنند و در پیشرفت ایران شریک شوند. فرهنگ دیگرپذیری را از همین امروز باید در جامعه ترویج داد و تشویق کرد. افراد جامعه ایرانی میتوانند با حفظ اعتقادات خود به دیگران احترام بگذارند. این همراهی و همگامی بسیار با “همه با هم”ی که خمینی تبلیغ میکرد متفاوت است. در این دیدگاه نوین هیچکس مجبور به ترک یا پنهان ساختن اعتقاداتش نمیشود بلکه تنها آنچه را برای خود میخواهد برای مخالفین فکری خود نیز خواهد خواست.
تعبیر عملی دیگرپذیری این است که گروه های گوناگون فکری و اعتقادی بر سر پروژه های مشخص و محدود که منافع مشترکی را برای آنان به همراه دارد همکاری نمایند. این همکاری به معنای دست شستن از اعتقادات نیست بلکه برعکس بر این واقعیت تکیه دارد که دو یا چند گروه با آگاهی از اختلاف عقیدتی با حفظ احترام با یکدیگر همکاری مینمایند.
و بالاخره پرهیز از فرهنگ “چشم در برابر چشم” است. این فرهنگ اگرچه به کهنگی بشریت است اما به دلیل همسانی آن با غریزه ابتدایی بشر در طول قرون و اعصار ماندگار شده است. تعبیر سیاسی این فرهنگ این است که هرچه نظام خبیث حاکم با مردم میکند، مردم نیز مجازند با آن بکنند. اگر پاسداران کتک میزنند ما نیز وقتی قدرت یافتیم آنها را کتک خواهیم زد. اگر شکنجه میکنند، ما هم شکنجه میکنیم. اگر میکشند، ما هم میکشیم. این فرهنگ تنها باعث بازتولید سرکوب خواهد شد. نیروهای دموکراتیک لازم است فرهنگی شایسته یک نظام دموکراتیک را ترویج کنند و اینکار را از همین امروز شروع کنند. اگر همسویان تهمت میزنند ما نباید بزنیم. اگر همسویان مخالفینشان را لابی اسرائیل و مزدبگیر عربستان مینامند، ما نباید دیگران را مزدور و جاسوس جمهوری اسلامی بنامیم. اگر آنها از امکانات اجتماعی استفاده سیاسی میکنند، ما نباید بکنیم. پایبند بودن به اخلاقیات در کوتاه مدت سرعت ما را بسیار کم میکند اما در دراز مدت عامل اصلی پیشرفت جامعه خواهد گردید.
چشمانداز همکاری بین گروه های فکری گوناگون امید دستیابی به جامعهای آزاد و دموکراتیک را روشنتر میکند.