موج سبز همچنان در زادگاهم ایران، فراز و فرودی دلهره انگیز دارد. حکومت، بر رقم قربانیان بیشمارخود در سه دهه ی اخیر چند قربانی دیگر افزود

 

شهروند ۱۲۶۹ ـ پنجشنبه ۱۸ فوریه ۲۰۱۰

 

موج سبز همچنان در زادگاهم ایران، فراز و فرودی دلهره انگیز دارد. حکومت، بر رقم قربانیان بیشمارخود در سه دهه ی اخیر چند قربانی دیگر افزود. دو جوان را به نام آشوبگر پیش پای سالگرد "انقلاب" 22 بهمن دار زد تا زهره چشمی از جنبش جوان سبز بگیرد که در کمین نمایشی شاید بزرگتر از عاشورا نشسته است. لحظه ی حساسی است. می توان حدس زد که تکرار همان عاشورا است که این بار به خاطر جشنوارگی اش، سوت و هلهله و کف را نمی توان به نام اهانت به عزاداری مقدس سنتی متهم کرد! تنی چند کشته خواهند شد و هزاران تن از باتوم، سیاه!

 

 حکومت در کنجی گیر افتاده که چاره ای جز خشونت وحشیانه ندارد. لحظه ی مرگ و زندگی است. رژیم خفگیر شده است. اگر می شد راه فرار این گیرکردگان در سه کنجی ذلت را باز گذاشت تا در بروند شاید مصلحت اندیشانه تر باشد! محاکمه و انتقامگیری به کنار، تنها بگذاریم بروند. همین.

 نیروهای مخالف که مجموعه ی رنگهای سرخ تا سیاه را در سبز تجلی داده، در انتخاب برنامه ای مشخص برای آینده ی جنبش در جوشش است. هر بخش یا رنگ آن چیزی می خواهد که دیگری از هم اکنون تاب شنیدنش را ندارد. چرا؟ چون "آزادی" همچنان دستخوش تفسیرهای گوناگون و حتا متضاد است. اگر هم از"عدالت" سخنی می رود، "حشوی" است که برای پر کردن خلاء شعری است. "آزادی" در مه و غباری از برداشتهای گوناگون گیر افتاده. آنطور که رهبری جنبش اصلاحات می گوید(شاید هم از روی مصلحت) هم قانون اساسی هم ولایت و هم جمهوریت و هم  اسلامیت را قبول دارد. می ماند افراد یا آمران و عاملان آن قانون ولائی که قانون شکنی کرده اند و صد البته قابل قبول نیستند! چرا که در این برهه ی زمانی مثلن در انتخابات مرتکب تقلب شده اند.

 

  پرسش اینست که چه تضمینی برای تنها جابجا کردن اشخاص در حاکمیت می توان داشت. که از آن میان، احمدی نژادها و علی خامنه ای ها یا متقلبین ریز و درشت دیگری سر بلند نکنند؟ پس اشکال از همان مسیری است که هر کس آن را برود از همین جا که هستیم سر در خواهد آورد. آن مسیری که از سی سال پیش تاکنون رفته شده است. همان قانون استبدادپرور اساسی که ولایت فقیه و شورای نگهبان و دیگر نهادهای "قانونی" سرکوبگر از آن پدید شده اند، که خمینی را به عنوان مدل استبداد و خشونت تاریک اندیشی به مردم مسلمان خاورمیانه هدیه داد، که امروز با آمیختن تعصب دینی به سیاست، جهان را به آشوب کشانده است.

 بگذار رهبری جنبش اصلاحات که من با همه ی احترامم نسبت به آنان، آن را بیشتر سنبلیک و نمادین می دانم هر طور که "مصلحت" ایجاب می کند، بازی شطرنج سیاست را اداره کنند و به پیش ببرند، که تضعیف آن به هیچ روی پسندیده نیست. اگر ایشان نمی خواهند یا نمی توانند جز آنچه می گویند بگویند، من و تو رند گریخته و جان به در برده از کارد سلاخی ولایت فقیه خمینی، به خارج پرتاب شده ی به کار گِل گرفتار، که از قضا در دوران صدارت همین آقایان و در زیر نگاه بی تفاوتشان رخ داده(با پوزش)، چرا باید خاموش بمانیم. اگر ایشان را در اداره ی امور سیاست در تنگناهای مجاز زندان بزرگ ایران"تدبیر و تامل" باید، آنچنانکه هنوز می خواهند راه خمینی را ادامه دهند،  "رندان عالم سوز"ی چون من و تو لشگر چند میلیونی روشنفکر آواره را با مصلحت بینی چکار؟

 

اینک روی سخنم با رهبری عینی جنبش یعنی همان جوانان و پیران، اعم از زن و مرد کارگر و کارمند زحمتکش و یا دانشجو و روشنفکر و بازاری  است که نوزائی میهن را در خیابانها رقم می زنند، جان می بازند، کتک می خورند. این بار باید بدون گر گرفتگی از تب احساسات، بدون فریب خوردگی از سراب وعده های توخالی که رهبران غاصب انقلاب در سی سال پیش در چشم ما گستردند، بدون ابهام از آینده ی این حرکت سترگ و با شکوه که در حال تکوین است، به روشنی بدانند که چه برنامه ی تضمین شده و در رئوس کلی آن،  مشخصی را در پیش روی جنبش دارند. تنها با عوض کردن اشخاص در حاکمیت، بدون دست زدن به قوانین ناعادلانه و دیکتاتورپرور و آزادی کش موجود، هیچ دردی درمان نخواهد شد. تشکیل شوراهای دمکراتیک مردمی از پائین تا بالای هرم قدرت، و انحلال تمام سازمانهای سرکوبگر، خود به خود می تواند آزادی و عدالت (این دوقلوهای به هم فشرده) را که شعار اصلی جنبش سبز است(چنانکه شعار اصلی انقلاب  ۲۲ بهمن نیز بود) برای همگان، به وجود آورد و پاس دارد.

 

به عبارتی دیگر، اگر بازی همان بازی باقی بماند، ولی مهره ها جابجا شوند، ولایت فقیه و شورای نگهبان و قانون اساسی و مصلحت نظام و بسیج و دیگر سازمانهای سرکوب و قانون قضائی واپس گرا دست نخورده بمانند، اشخاصی از اپوزیسیون سبز موفق شوند(البته با دادن تلفات جانی بسیار) اقتدارگرایان حاکم را به زیر بکشند و بر مسندشان تکیه زنند، چه تضمینی که آش همان و کاسه همان نخواهد شد.

گیرم که نیروی تازه نفسان جنبش"نقش ایوان" رژیم جمهوری اسلامی را  نوکنند، خانه ی از پای بست ویران ایران بلادیده در چنگال رژیم جمهوری اسلامی ولائی را چه؟

 

بیائیم از هم اکنون طرح و شالوده ی آن بنای نو و ماندگار را اگر نه در عمل(که شاید اینک نتوانیم) بلکه در تئوری، پیش رو داشته باشیم تا در آینده ای نه چندان دور، بر ویرانه ی این خانه ی استبداد زده ی کلنگی  و پوسیده  بنائی نو بسازیم.