امسال در شرایطی به استقبال روز زن رفتم که ۸ مارس برایم حال و هوای دیگری داشت. انگار انرژی، خوش بینی، تازگی و شور و شوق دوباره ای 

 

شهروند ۱۲۷۲ ـ پنجشنبه ۱۱ مارچ ۲۰۱۰


 

امسال در شرایطی به استقبال روز زن رفتم که ۸ مارس برایم حال و هوای دیگری داشت. انگار انرژی، خوش بینی، تازگی و شور و شوق دوباره ای درونم را دگرگون کرده بود. حال و روز درختی را داشتم که زمستان را پشت سر می گذارد و بهاری تازه دوباره زنده اش می کند، جوانه های آرزوهای همیشگی ام دوباره سر زده و روزهای آفتابی را نوید می دهد. این حس طبیعی درخت به خوبی توصیف گر من بود.

۸ مارس را در شرایطی جشن می گیریم که رژیم ضدبشری جمهوری اسلامی قوانین ضد زن و تبعیض آمیز بیشتری را به بهانه ی لایحه ی حمایت از خانواده به زنان تحمیل کرده(حق چندهمسری قانونی).

در این هشت ماه گذشته بعد از کودتای انتخاباتی واپس گرایان مردسالار ولایت فقیهی، شرایط کشورمان به شدت بحرانی و سرنوشت ساز شده است. جمهوری ضدبشری اسلامی با وجود تحمیل و تصویب قوانینی به شدت ضدزن و سرکوب وحشیانه و خونین و دستگیری هزاران مبارز راه آزادی مخصوصاً فعالان جنبش زنان هنوز نتوانسته جنبش آزادی خواهانه و دمکراسی طلبانه مردم ما را سرکوب و خاموش سازد. در همین حال و هوای بحرانی در کشورمان است که اکثر ما ایرانیان خارج نشین و یا در تبعید و در غربت علاوه بر مشکلات زندگی در اینجا، دغدغه های مسائل ایران هم گفت وگوهای روزانه مان شده و در هر شرایطی به دنبال کردن اخبار کشورمان هستیم و در هر جمعی که باشیم تلفنی و یا حضوری بخشی از گفت وگویمان مسائل سیاسی کشورمان شده است.

۸ مارس را در شرایطی جشن می گیریم که حتی خانم زهرا رهنورد هم پیام می دهد و می گوید ۸ مارس در راه است و جنبش سبز اهمیت این روز بزرگ را می شناسد و می داند و به پاس بزرگداشت روز جهانی زن به دفاع از شخصیت زن ایرانی می پردازد و از رفتارهای تبعیض آمیز و ضدزن جمهوری اسلامی داد سخن می دهد. آش چقدر شور شده است که علیرغم اینکه جمهوری اسلامی در همان سال های اول حاکمیت اش روز تولد فاطمه زهرا را از وحشت مبارزات حق طلبانه ی زنان به طور رسمی روز "زن" اعلام کرده بود، ولی خانم زهرا رهنورد این روز را (۸ مارس) به عنوان روز زن به رسمیت می شناسد که جای بسی خوشبختی دارد.

من هم، ۸ مارس را با تنی چند از دوستانم با شرکت در راهپیمایی سالانه ی روز زن در تورنتو با تهیه پلاکاردهایی از مبارزات زنان و مردان در ایران و دستگیر شدگان وقایع اخیر بعد از انتخابات به طور تصویری و جمع آوری امضا برای کمپین یک میلیون امضاء و کمپین مادران عزادار ایرانی و ابراز خواستها و مطالبات زنان ایران در کنار ده ها گروه و اتحادیه های متفاوت کانادایی شرکت کننده در راهپیمایی روز زن حضور خودمان را در جامعه ی رنگارنگ کانادایی به نمایش گذاشتیم.

در سطح کامیونیتی به دعوت زنان هشت مارس هم آکسیونی در میدان شهرداری نورت یورک (مل لستمن) برگزار شد. من هم به خاطر پشتیبانی از مبارزات همه اقشار بویژه زنان میهنمان و همینطور کامیونیتی در آن شرکت کردم. متأسفانه اگرچه برنامه در قلب محیط زندگی اکثر ایرانیان بود و روز تعطیل و آفتابی نسبتاً خوبی هم داشتیم ولی طبق معمول در گردهمایی گروه های سیاسی خاص فقط چهره های مشخص و همیشگی و استاندارد حضور فعال داشتند و خبری از حضور دیگر هموطنان ایرانی در این منطقه ی ایرانی نشین نبود! هرچند در چند ماه گذشته در اعتراض به کودتای انتخاباتی رژیم، گردهمایی های مشترک و خوبی در پشتیبانی از مبارزات آزادیخواهان و مردم کشورمان در همین میدان شهرداری مل لستمن شاهد بودیم، ولی در مورد گردهمایی سیاسی خاص استقبال چندانی مشاهده نکرده ام. از آنجا که به حقانیت و آزادیخواهی دوستان عزیز و مبارز سیاسی باور و اعتماد قلبی دارم، قلبم به درد می آید که چرا باید اینگونه باشد؟ از خود پرسیدم چرا فعالان کمپین یک میلیون امضا، مخصوصاً زنان، در آن شرایط سرکوب و ضدبشری در کوچه ها و شهرهای کوچک و بزرگ ایران برای ارتباط با مردم، به خیابان می روند، فعالیت و کار می کنند و امضا جمع می کنند، ولی ما در کشورهای نسبتاً دمکراتیک و آزاد سرمایه داری در میدان اصلی بزرگ تورنتو علیرغم آوردن پرچم ها و پلاکاردهای بزرگ و چشمگیر و صداهای فراگیر در بلندگوهای بزرگمان و همچنین پخش اعلامیه و تراکت های فراوان در تجمع هایمان در محل های شلوغ و مسکونی ایرانیان نتوانستیم ایرانیان مهاجر خارج کشور را به برنامه های سیاسی خود جذب و یا حداقل به حضورمان حساس کنیم؟

از خود و دوستان عزیز سئوال می کنم آیا وقت آن نرسیده که از این شیوه های کلیشه ای و قدیمی دست برداریم و یک بازنگری و یا بازآفرینی مجدد از این شیوه های کاری مان به طور فردی و جمعی از درون و بیرون داشته باشیم؟ فکر نمی کنید ما به یک دگردیسی، خودسازی و بازسازی حقیقی و واقعی دوباره نیازمندیم تا صادقانه ببینیم مشکل از کجاست؟

چرا فعالیت های گروه های دانشجویی، زنان، معلمان، کارگران و حتی مقالات تئوریک داخلی به مراتب واقعی تر و پیشرفته تر است ولی اینجا نه؟

من بر این باورم که ما به تغییر و تحولی نو در شیوه های کاری مان نیازمندیم و اولین قدم برای این تغییر را پذیرش ناکارآیی شیوه های کلیشه ای قدیمی می دانم. فکر می کنم نیازمندیم بیشتر بیاموزیم، تحمل کنیم و به صداها، باورها و حضور متفاوت و رنگارنگ دیگران احترام بگذاریم، تا اعتماد و همبستگی دوباره ای را با هم تمرین و تجربه کنیم.


 

مارچ ۲۰۱۰ ـ تورنتو