لایحه داشتن همسر دوم (و ایشالا بعدش سوم و چهارم!) همچنان در مجلس در دست تعمیر است و خانم شیرین عبادی برنده جایزه صلح نوبل و سایر مدافعان حقوق زن، تهدید کرده اند که اگر این لایحه در جلسه علنی مجلس مطرح شود، جلوی مجلس تحصن اختیارمی کنند.
خانمها معتقدند این لایحه به شکلی تنظیم شده که : ز هر طرف که بچرخی به سود مردان است.
یکی از نکات مورد ایرادشان این است که لایحه به مردان ثروتمند اجازه می دهد بدون رضایت همسر اول، همسر جدید اختیارکنند.
این حضرات توجه ندارند حالا که قرار شده است ما صاحب اقتصاد اول جهان بشویم، یکی از راه هایش همین ازدواج های دوم و سوم و چهارم است.
و کشوری که خیز برداشته است تا به اقتصاد اول جهان دست پیدا کند، اگر مردهایش دست دست کنند تا همسر اولشان با ازدواج های بعدی آنان موافقت کند، شب شده و کشورهای دیگر مقام اول اقتصاد جهان را ازآن خود کرده اند!
شاید این خانمها از جمله خانم عبادی، تصور می کنند اگر حاج آقائی یا آقازاده ای با میلیاردها ثروت رفت و زن دیگری گرفت، هردو را می برد توی یک خانه قدیمی و مخروبه در جنوب شهر، به یکی می گوید ظرف بشور، و به دیگری می گوید اتاق را جارو کن و مثل قدیم هرروز جنگ است و دعوا و چغلی است و کتک؟
به چه زبانی باید گفت که خانم جان، زمانه تغییرکرده است. ما در قرن بیست و یکم هستیم و یک مرد متمدن امروزی، مرد دویست سال پیش نیست.
منصفانه قضاوت کنید، آقازاده ای که یک آپارتمان چند میلیاردی در تهران خریده است، یکی درکانادا و یکی در دبی، مرض ندارد که این ساختمانها را به امان خدا رها کند؟
بدیهی است چنین آدمی هرکدام از همسرانش را در یکی از این آپارتمان ها ساکن می کند و از شیر مرغ تا جان آدمیزاد برایشان فراهم می کند.
از طرف دیگر مخالفان این لایحه توجه ندارند که ازدواج مکرر، علاوه بر خواص ظاهری اش که کاستن از تعداد دختران دم بخت است، چرخ اقتصاد مملکت را چنان به سرعت به گردش درمی آورد که یک شبه و حتی ممکن است صبح نشده، مقام اقتصاد اول جهان ازآن ما باشد!
همه می دانند که زن گرفتن خرج دارد. ثروتمندی که چهارتا زن عقدی داشته باشد، بدیهی است چهارتا خانه می خرد. خانه یخچال و گاز و کولر و تختخواب و رختخواب می خواهد و خرید این وسائل کارخانه های سازنده وسائل خانگی را رونق می بخشد و باعث بهبود زندگی تولیدکنندگان و فروشندگان این وسائل می شود.
چهار خانوار، مواد خوراکی و مصرفی بیشتری نیاز دارند و بنابراین واردکنندگان و فروشندگان اینگونه مواد، زندگی شان شیرین ترخواهد شد و دعاگوی مردان چند زنه خواهند بود.
ازدواج های مکرر، حامله گی های مکرر به دنبال خواهد داشت و بنابراین، دکتر و دارو و پرستار بیشتری می طلبد و در یک کلمه، موجب رونق حرفه پزشکی، ساختن بیمارستانهای تازه، ایجاد داروخانه های جدید و استخدام هزاران دکتر و پرستار می شود .
با تولد نوزادان جدید، کارخانه های سیسمونی سازی و مغازه های سیسمونی فروشی جان می گیرند و زندگی هزاران نفر از این راه جلوه ای دیگر خواهد یافت.
بچه ها که بزرگتر شدند، مملکت به کودکستان، مدرسه، دبیرستان و بعد دانشگاه های تازه نیازخواهد داشت.
مدارس و دبیرستانهای جدید، استخدام معلم ها و استادان تازه ای را ایجاب می کند. بدیهی است وقتی زندگی رونق یافته باشد، معلم هائی استخدام خواهند شد که زیرخط فقر زندگی نکنند و باعث آبروریزی مملکت نباشند.
تحصیلات دانشگاهی بچه ها که تمام شد، به صدها و هزاران اداره و کارخانه نیاز خواهیم داشت تا آنها را استخدام کنیم و سر کار بگذاریم …
و اگر خدای ناکرده، حاج آقاها یا آقازاده ها، آدم های نابابی از آب در بیایند، خرجی ندهند یا عدالت را بین همسرانشان رعایت نکنند، خانمها می توانند به کلانتری بروند و شکایت کنند و تقاضای طلاق کنند.
درچنین صورتی نیز، اقتصاد مملکت رونقی دیگرگون می گیرد:
به کلانتری های بیشتری نیاز خواهیم داشت و هزاران پلیس جدید استخدام خواهند شد .
پلیس، دستبند و باطوم احتیاج دارد و کارخانه های سازنده این گونه وسائل رونق می گیرند.
حاج آقاهای بد قول وآقازاده های ناجنس، توسط پلیس تحویل دادگاه خواهد شد و بنابراین دادسراهای تازه ای مورد نیاز است و به وکیل و قاضی بیشتری احتیاج هست که آن افراد خلافکار را محکوم کنند و به زندان بیندازند .
اگر کار به اینجاها بکشد، زندانهای جدید ضروری خواهد بود و ساختن زندان تازه، مصالح ساختمانی تازه ای می طلبد، کوره پزخانه های تازه به وجود خواهد آمد، عمله و بنای تازه استخدام خواهد شد و وقتی زندانها آماده شد به زندانبان و بازپرس و بازجوی تازه نیاز خواهد بود و و و…
ملاحظه می فرمائید که با یک حساب سرانگشتی ساده و واقع گرایانه! به هر شکلش که حساب کنی، چند همسری چرخ اقتصاد مملکت را رونقی تازه خواهد بخشید و چنان به سرعت موجب پیشرفت کشور می شود، که اصلا نفهمیم کی به اقتصاد اول جهان دست پیدا کرده ایم!
شاملو حق نداشت راجع به دهان مردم شعر بگوید!
از برگزاری مراسم سالگرد درگذشت احمد شاملو در امامزاده طاهر جلوگیری شد، به این دلیل که برای این مراسم مجوز قانونی دریافت نشده بود.
به نظر من برای کسی که هشت سال پیش درگذشته است که دیگر نباید مراسم گرفت. شاملو رفته است، خدا گناهانش را ببخشد و او را بیامرزد. بخصوص گناه سرودن آن شعری را که در آن راجع به دهان مردم حرف زده وگفته است: دهانت را می بویند مبادا گفته باشی دوستت می دارم.
دهان مردم یک بخش کاملا خصوصی از بدن مردم است و هیچکس حتی شاملو، حق ندارد راجع به دهان یا بوی دهان مردم شعر بگوید. این در حقیقت تجاوز به حریم خصوصی افراد است!
بگذریم، کانون نویسندگان که دعوت کننده برگزاری چنین مراسمی بود گفته است درکجای تاریخ برگزاری مراسم بزرگداشت درگورستان احتیاج به مجوز داشته است؟
گویا کانون نویسندگان توجه نداشته است که زمانه عوض شده است. یک وقتی بود که رفتن از این کشور به کشور دیگر هم ویزا و پاسپورت نمی خواست ولی فعلا می خواهد.
مگر چنگیزخان برای ورود به ایران تقاضای ویزا کرد؟ سرش را انداخت زیر و به اتفاق صدها هزار نفر از همراهانش بشکن زنان آمد تو. ولی حالا قلم پای کسی را که بخواهد بدون ویزا وارد کشوری شود خرد می کنند.
قبرستان هم همینطوراست. حتی مرده ای که می خواهد برود توی قبرستان، جواز دفن می خواهد چه برسد به زنده!
تنها جائی که آدم می توانست سرش را بیندازد پائین و برود آنجا، خانه خاله بود، که سیستم آنهم عوض شده.
بنده هفته پیش سرزده رفتم که احوال خاله ام را بپرسم، خاله خانم چند تا لنترانی بارم کرد و متلک گویان پرسید خاله جون تلفنتون خراب بود؟ که یعنی می مردی یک تلفن میزدی بعد می اومدی؟!
قطع برق باعث طول عمر می شود!
بر اساس گزارش سایت های خبری، معاون وزیر نیرو خبر داده است که از اول مهرماه، قیمت برق در ایران پنج برابر می شود.
اینکه چرا این اقدام جالب را فوراً اجرا نمی کنند و چرا مردم باید دو سه ماه در انتظار بمانند تا قیمت برق از کیلوواتی ۱۶ تومان به ۷۷ تومان برسد، کسی توضیحی نداده است.
عده ای معتقدند چون کارها در ایران با مطالعه زیاد انجام می شود، اجرای چنین اقدام جالبی نیز چند ماه زمان می خواهد.
این عده عقب افتادن حقوق ها را مثال می زنند و می گویند همچنان که درمورد پرداخت حقوق کارگران مدتها مطالعه می شود، یکی می گوید بدهیم، یکی می گوید نه بابا همین چند ماه پیش بهشون پول دادیم، افزایش قیمت برق نیز یک کمی امروز و فردا کردن لازم دارد.
قرار است به خاطر جبران این عقب افتادگی، یعنی گران کردن قیمت برق، ساعات خاموشی از همین امروز افزایش پیدا کند که آن عقب افتادگی جبران شود!
بسیاری از دانشمندان معتقدند قطع روزانه برق در ساعات مختلف، نه تنها برای ایجاد تنوع در زندگی های کسل کننده و یکنواخت خوب است بلکه باعث طول عمر انسان نیز می شود.
این دانشمندان استدلال می کنند که در همین سال گذشته، چندین آمریکائی در اثر برق گرفتگی جان خود را از دست دادند که بدیهی است اگر برقشان مثل برق کشور ما قطع می شد، هنوز زنده بودند و به این زودی جان به جان آفرین تسلیم نمی کردند!
نصف مردم فروشنده اند و نصف خریدار!
همین است دیگر. وقتی محصولی که یک شهر تولید می کند سود بخش نباشد، باید رفت دنبال تولید محصولی دیگر.
پسته دامغان گرچه معروف و خوشمزه است، اما چون گران است، خریدار چندانی ندارد. به ناچار دامغانی ها رفته اند دنبال کسب وکاری دیگر. و چه کاسبی بهتر و پررونق تر از فروش مواد مخدر!
محصولی که هم به درد دنیا می خورد، و هم به درد آخرت.
دامغانی هائی که وسعشان نمی رسید نان و پنیری برای شام شبشان جور کنند، تریاک ارزان را جایگزین پنیر گران کرده اند چون می بینند زن و بچه شان دو تا لقمه از این نان و”پنیرسیاه” که می خورند چنان نشئه می شوند و سرحال می آیند که انگار چهارتا چلوکباب سلطانی خورده اند!
به طور یقین به همین دلیل هم هست که براساس خبر منتشر شده، از هشتاد هزار نفر ساکنان دامغان، ۴۷ هزار نفرشان ظرف چهارماه به خاطر پخش مواد مخدر دستگیر شده اند.
گرچه خبرهائی که خبرگزاری فارس منتشر می کند همیشه کامل و جالب است ولی خبری که این بار، و در این مورد منتشرکرده، به نظر من ناقص است.
وقتی ۴۷۰۰۰ نفر در یک شهر۸۰ هزار نفری عامل توزیع مواد مخدر باشند، لابد ۳۳۰۰۰ نفر بقیه مصرف کننده هستند؟ چرا در خبر ذکرخیری از مصرف کنندگان نشده و نظر آنان درباره محصول جدید شهرشان پرسیده نشده؟
البته جوابش را همه می دانند. بقیه یا نشئه بوده اند و در عالم هپروت سیر می کرده اند، یا پکر بوده اند و منتظر رسیدن فرشته نجات!
جای منوچهری دامغانی، شاعر متقدم خالی که ببیند شهرش به چه مقامی دست پیدا کرده است. شاید اگر او هم زنده بود، به جای:
خیزید و خز آرید که هنگام خزان است
باد خنک از جانب خوارزم وزان است.
می سرود که:
وافور بیارید که هنگام غروب است
بعد از هروئین نشئه تریاک چه خوب است!
خانه سالمندان برای سگها…
تلویزیون های چاق و چله قدیمی ، مثل تلویزیونی که ما داریم، به لعنت شمر نمی ارزد.
اکثر خبرهائی که پخش می کند، یا در مورد کلاهبرداری، زندان و جریمه است، یا درباره جنگ و کشت و کشتار در این طرف و آن طرف دنیا.
تصاویر و فیلم هائی را هم که نشان می دهد از دستگیری هاست و شلاق زدن ها. قدیمی و ازمد افتاده است دیگر!
به عنوان نمونه، چند شب پیش خبر می داد با کسانی که سگ وگربه و میمون در اتوموبیلشان داشته باشند برخورد می شود.
آنوقت یکی از بستگان ما تلویزیون جدیدی خریده است که قطر آن به اندازه قطر یک کتاب است و چه فیلم هائی نشان می دهد.
آقا هروقت ما میرویم منزل آنها دلمان نمی آید برگردیم. نه اینکه خیال کنید به خاطر جوجه کبابی است که درست می کنند ها، به خاطر تلویزیونشان.
همیشه تعدادی زن و دخترخوشگل مشغول رقص و آوازند، آنهم چه رقص هائی.
دیشب بالاخره حوصله ام سر رفت. آخر چقدر می شود زن و دختر نیمه لخت تماشا کرد؟
گفتم پرویزخان این دخترها که خسته بشو نیستند، من خسته شدم! یک کانال دیگر را بگیر ببینیم چه خبر است.
گرفت. به زبان فارسی حرف نمی زد، اما خبرهایش جالب و با مزه بود.
مثلا همان خبر برخورد با کسانی که سگ وگربه داشته باشند را به این شکل داد که آلمانی ها می خواهند برای سگها وگربه هایشان خانه سالمندان درست کنند!
یعنی سگ وگربه هائی را که پیر شده اند و دیگر خوب ورجه وورجه نمی کنند، یا رغبتی به واق واق کردن ندارند، به این محل ها می آورند و ماهیانه ای می دهند تا از آنها نگهداری شود.
خودمانی تر بگویم: نگه شان دارند تا عمرشان را با عزت و آبرو به پایان برسانند.
واقعاً معلوم نیست در حالی که هردوی این تلویزیون ها از یک فضا و یک هوا تغذیه می کنند، چرا اخبارشان اینقدرمتفاوت است؟ یکیش اونجوری راجع به سگ وگربه ها خبر می دهد، و یکیش اینجوری ؟
می خواهم پولهایم را جمع کنم و یک تلویزیون لاغر بخرم ببینم از دست اخبار ناراحت کننده تلویزیون قدیمی خودمان راحت می شوم؟!
حجاب اروپائی…!
خبر اجباری بودن حجاب، بالاخره به گوش دختران اروپائی نیز رسید و آنان را وادارکرد با دستپاچگی اولین چیزی که به دستشان می رسد روی سرشان بیندازند.
اشکال کار در اینجاست که طفلک ها به خاطر ندانستن زبان فارسی فکرکرده اند فقط موهای سر را باید پوشاند!
ایمیل نویسنده: