شماره ۱۲۰۵
رئیس جمهوری ایران در حاشیه بازدید از پانزدهمین نمایشگاه مطبوعات و در جمع خبرنگاران اظهار داشت ما با نفت بشکه ای ۵ دلار هم ایران را اداره می کنیم بنابر این نگران کم شدن بهای نفت نباشید.
یکی از خبرنگاران کنجکاو می خواست بپرسد قربانت گردم با نفت بشکه ای ۱۴۷دلار هم مملکت کلی مشکل داشت و هرروز کارگران یکی ازکارخانه ها به خاطر عقب افتادن حقوقشان اعتصاب می کردند و براساس نامه اقتصاددانان ایرانی، الان که نفت به بشکه ای ۴۵دلار رسیده، هزار جورکمبود و مسئله داریم، چگونه شما می خواهید با نفت بشکه ای ۵ دلار مملکت را اداره کنید؟ اما چون حدس زد چنین سئوال هائی به شنیدن جوابش نمی ارزد، از سئوال خودش منصرف شد.
آقای احمدی نژاد که از راه دور افکار آدمها را می خواند، خبرنگار مربوطه را صدا کرد و گفت آقا پسر، فهمیدم چی می خواستی بپرسی، اقتصاد ایران یک اقتصاد درون زاست. درون زا می دانی یعنی چی؟ یعنی اینکه قیمت نفت چه ۵ دلار باشد و چه ۱۵۰ دلار، ما مملکت را به همین خوبی که می بینی، اداره می کنیم!
آقای احمدی نژاد وقتی دید خبرنگار مورد بحث متوجه معنی درون زا نشده و همینطور بر و بر او را نگاه می کند، گفت فرض کن گوجه فرنگی بشود مفت، حتی اینطور تصور کن که فروشنده یک چیزی هم دستی بدهد که مردم گوجه فرنگی هایش را ببرند و بخورند که نماند روی دستش، در آنصورت این مردم یعنی خریداران هستند که ضرر می کنند. می دانی چرا؟ چون از هول هلیم می افتند توی دیگ، به جای شام و ناهار و صبحانه گوجه فرنگی مفت می خورند در نتیجه سردی شان می کند و کارشان به درمانگاه و بیمارستان می کشد. فروشنده گوجه فرنگی ها که ضرر می کند و صحیح و سالم در منزلش نشسته است چون با زرنگی و کلک! گوجه فرنگی هایش را مفتکی به مردم قالب کرده است.
آقای احمدی نژاد وقتی دید خبرنگار مربوطه باز هم حالی اش نشده که درون زا یعنی چی و چطور فروشنده از سقوط قیمت جنسش ضرر نمی کند، اما خریداری که ارزان می خرد ضرر می کند، مثال دیگری زد و گفت آقا جان! فرق نفت بشکه ای ۵ دلار با نفت بشکه ای ۵۰۰ دلار، دو تا صفر است و هر بچه مدرسه ای هم می داند که صفر در ریاضی ارزشی ندارد. و چون دید خبرنگاره باز هم حالی اش نشده گفت اگر تو موجودی ات در بانک صفر باشد، آیا پولی داری؟!
رئیس جمهور وقتی دید که طرف باز هم ایستاده است و هاج و واج او را برانداز می کند، در حالی که زیرلب زمزمه می کرد: نرود میخ آهنین در سنگ….راهش را کشید و رفت!.
به به از این داروی آرام بخش!
کم گرفتاری داریم، برخی از ایمیل هائی هم که دوستان می فرستند، مشکلی بر مشکلات انسان می افزاید. البته در این مورد خاص، تقصیر خودم هم بود.
بی احتیاطی کردم و ایمیل فوق را که دوستی برایم فرستاده بود نشان همسرم دادم.از آن روز به بعد هر وقت می خواهم به داروخانه بروم و داروئی بگیرم، همسرم زودتر از من راه می افتد و می گوید صبرکن منهم بیام.
می ترسم داروی (ترشیده) بهت بدهند و بیماریت تشدید شود!؟
آب سنگین اراک، تحفه نطنز!
براساس گزارش رسانه های جمعی، آقای رفسنجانی صاحب امتیاز تشخیص مصلحت نظام، ضمن اینکه آقای البرادعی را به دوپهلو حرف زدن متهم کرده، گفته است که بازدید بازرسان آژانس از کارخانه آب سنگین اراک بی فایده است.
واقعاً هم دیدن یک حوض یا حوضچه یا یک بشکه یا یک شیشه آب سنگین چه خاصیتی می تواند داشته باشد؟ شاید البرادعی خیال می کند آب اراک تحفه ی نطنز است؟!
این آب همانطوری که از اسمش پیداست، چون خیلی وقت است مانده، چنان غلیظ و سنگین شده که نه به درد خوردن می خورد و نه بدرد بردن!
این آب را اگر بخواهی بیاشامی مسموم می شوی و اگر بخواهی ببری به خاطر سنگینی اش، کمردرد می گیری.
به قرار اطلاع آقای رفسنجانی از آقای البرادعی پرسیده است مگر درکشور شما قحطی آب است یا مگر شما در عمرتان آب ندیده اید که می خواهید بیائید ایران، بروید اراک از یک ذره آب که میراب محل با بدبختی وارد آب انبار کارخانه کرده و مانده و بو گرفته بازدید کنید؟ اگرهم در جائی که شما زندگی می کنید قحطی آب است، سفارش می کنیم صد تا بشکه آب از چشمه علی پر کنند و برایتان بیاورند تا چشمتان به دنبال آب اراک ما نباشد!
شوخی وزیر را جدی نگیرید!
آقای محمدعلی ابطحی در وب نوشت خودشان حساب کرده اند که سردار محصولی، وزیر جدید کشورکه به گفته خودش ۱۶۰ میلیارد تومان ثروت دارد، طی ۱۰ سال گذشته دقیقه ای ۲۹۲ هزار تومان درآمد داشته است که اینک ۱۶۰ میلیارد تومان ثروت اندوخته است.
کارمندی که ماهی ۱۸۰ هزار تومان حقوق می گیرد می گفت آقای محصولی یک شوخی کرده است و مردم هم باورکرده اند!
چنین ثروتی افسانه است و حرفهائی که مردم می زنند شایعه چون من اول هر برج که حقوق می گیرم یک ساعت طول می کشد تا ۱۸۰ هزار تومان حقوق ماهیانه ام را بشمرم، مگر می شود سردار محصولی توانسته باشد ۱۰ سال تمام چهارزانو بنشیند و هر دقیقه ۲۹۲ هزارتومان اسکناس را بشمارد؟ انسان که هیچ، ماشین باشد، از کار می افتد و کامپیوتر باشد یقه بیل گیتس را می گیرد که این چه کاری است که دست من داده ای!
یعنی آقای محصولی در این ۱۰ سال غذا نخورده است، نخوابیده است و به بقیه امور زندگی اش نرسیده است؟ بابا طرف یک شوخی کرده شماها چرا جدی گرفته اید؟!
به خاطر جلوگیری از اتلاف وقت…
این قرارداد کرسنت هم عجب مسئله ای شده است ها! وقتی رئیس دیوان محاسبات کشور می گوید این قرارداد بیست میلیارد دلار به ایران ضرر می زند من که تا هزار بیشتر بلد نیستم بشمرم، چه دارم که بگویم؟
هفته گذشته در یکی از گفتگوهائی که در صدای آمریکا صورت می گرفت، یکی از کارشناسان برنامه می گفت فرض کنیم مردم ایران نامحرمند، نمایندگان ملت چرا نباید بدانند که گاز ایران با نازلترین قیمت با کرسنت معامله شده و قراردادی که جلویش گرفته شده بود بی سروصدا به امضاء رسیده است؟
برای اطلاع این کارشناس محترم باید عرض کنم که هدف از این که نگذاشته اند نمایندگان مجلس متوجه این قضیه شوند این بوده که اعصاب آن بیچاره ها که هزارجور گرفتاری و بدبختی دارند خراب تر از این نشود و وقت گرانبهای آنان به خاطر این مسائل جزئی تلف نشود. منظور سوئی درکار نبوده!
شترهای بی عقل…
دوست تحصیلکرده ای دارم که به ۴ زبان تسلط کامل دارد و به ۹ زبان می داند نان وکار را چه می گویند، اما هم بیکار است و هم به نان شبش محتاج!
در دیداری که با او داشتم صحبت از بی عقلی هائی که در زندگی کرده بودیم به میان آمد. برایم توضیح داد که عقل یک کلمه عربی مشتق از عقال است و شرح داد که عقال حلقه آهنی است که عربها به مچ پای شتر می بندند و با میخی بلند به زمین می کوبند که شترشان بازیگوشی نکند، به راه ناصواب نرود، فریب شترهای عشوه گر را نخورد و خودش را پشت تپه ها گم وگور نکند!
او می گفت به این دلیل کلمه عقل از عقال گرفته شده که عقل بشر را پای بند می کند و نمی گذارد دست به کارهای ناشایست بزند و هرکاری را که هوس کرد بکند.(به فرهنگ معین مراجعه کردم، توضیحات تقریباً درست بود)
همین دوست اندیشمند با یکی از لمپن های شهرمان که به دیوار می گوید دیفال، دوست صمیمی است و بسیاری از اوقاتش را با او می گذراند!
از او پرسیدم شما با این دانش و تحصیلات چرا سرسفره چنین شخص بی سوادی می نشینید؟ جواب داد برای اینکه پولش از پارو بالا می رود و هفته ای چند بار شکم مرا سیر می کند!
گفتم پس آن مقوله عقل و عقال و اینها چه می شود؟ لبخندی زد وگفت معلوم می شود تو شترهائی را که عقالشان را با میخ از جا کنده اند و برای یافتن خوراکی سر به بیابان گذاشته اند، ندیده ای؟!
ایمیل نویسنده:
mirzataghikhan@yahoo.ca