خورشید دیگر نمی‌درخشد. سیاهی شب زود فرا می‌رسد و ابری تیره موجب می‌شود تا گونه‌های زن خیس شود. نور پروژکتورها هم نمی‌تواند کمک کند. ضخامت تیرگی چندان است که نور را چاره‌ای مگر تسلیم نیست. جرقه‌ای که خبر از امید و فرداهای بهتر دارد، در دل سیاه آسمان آیا خواهد درخشید تا تابش خورشید، گونه‌های هماره خیس او و هزاران مانند او را خشک کند و خنده بر لبانشان بنشاند؟

رجینا پینتوسه مجبور شده بین کار و بچه داشتن یکی را انتخاب کند

رجینا پینتوسه مجبور شده بین کار و بچه داشتن یکی را انتخاب کند

در سیاهی زودرس زمستان در شمال اروپا، نوبت پخش تفسیر خبر می‌رسد و رویدادهای ویژه. گوینده، خبر می‌دهد که در دومین بخش رویدادهای ویژه، از بی‌حقوقی زنان در ایتالیا صحبت خواهد شد. همین خبر توجه‌ام را جلب می‌کند و به ناچار و برای این که آن را از دست ندهم، تفسیر اخبار و بخش اول رویدادهای ویژه را تحمل می‌کنم که زود هم تمام می‌شوند. بی هیچ مقدمه‌ای چنین شروع می‌شود: “در ایتالیا زنانی که حامله می‌شوند، کار خود را از دست می‌دهند و تنها نیمی از زنان ایتالیایی مشغول کار هستند. با نشان دادن زنی که کودکی در کالسکه دارد، اضافه می‌شود که رجینا پینتوسه مجبور شده بین کار و بچه یکی را انتخاب کند”. گزارشگر تلویزیون سراسری نروژ با صدایی اندوهگین ادامه می‌دهد که رجینا زمانی که برآمدگی شکمش مشهود شده بوده است، کارفرما به دفتر کار خود فرامی‌خواندش و به او می‌گوید که دیگر جای حاشا نیست که تو حامله هستی و باید بین کار و بچه یکی را انتخاب کنی. به همین سادگی او کارش را از دست می‌دهد.

رجینا در گفتگو با گزارشگر نروژی می‌گوید: به این ترتیب بود که من هم به لشکر زنان بیکار ایتالیا افزوده شدم. به این شکل من هم بخشی از آمار سیاه و تیره‌ای هستم که نشان می‌دهد تنها چهل و شش درصد زنان ایتالیایی کار دارند و بقیه بیکارند.

در فکر فرو می‌روم که مگر چند درصد از جمعیت ایتالیا زن است که بیش از نیمی از زنان این کشور که صنعتی هم هست، بیکار می‌باشند. توجه‌ام جلب دین و کاتولیک بودن جامعه می‌شود و از آنجا نیز به سیستمی که به شدت اسیر مناسبات و روابط مافیایی است و قانون بی رحم سرمایه و سود. در چنین سیستمی است که تا توان داری، ـ چه زن و چه مرد ـ کار می‌کنی و به محض این که ناتوانی به هر دلیل، بارداری یا پیری و از کار افتادگی، دامن گیرت می‌شود، باید جایت را به کسی بدهی که می‌تواند منافع سرمایه را بیشتر تأمین کند.

جمله‌ی «استعفای بدون تاریخ» که از زبان گزارشگر به گوشم می‌خورد، مرا به برنامه‌ی تلویزیونی بازمی‌گرداند و با دقت به آن نگاه می‌کنم. طبق آمار اتحادیه اروپا، در مقایسه با سایر کشورهای اتحادیه، زنان فعال در امور اداری و تولیدی، ایتالیا همراه با مالت، کمترین رقم را دارا می‌باشد.

خانم رجینا، با اشک بر گونه و اندوه فراوان توضیح می‌دهد که در رشته‌ی آموزش کودکان استثنایی تخصص دارد و با کودکان اوتیسمی کار می‌کرده است. با وجودی که سال‌ها است به این کار مشغول است، اما به صورت قراردادی و پروژه به پروژه کار می‌کرده و هر سال قرارداد او تمدید می‌شده. همین امید اندک به کار هم ناگاه با آشکار شدن حاملگی‌اش، متوقف شد و سوسوی اندک نیز به تیرگی گرایید.

اشک از گونه بر می‌گیرد و می‌گوید: “در ایتالیا وادار می‌شوی بین کار و بچه یکی را انتخاب کنی که من به دلیل انتخاب بچه، کارم را از دست دادم. اکنون پسران‌ام یکی دو ساله است و دیگری یک ساله. خودم هم در ابتدای دهه‌‌ی سوم زندگی و آماده به کار و خدمت به مردم هستم. اما انگار که بازنشستگی یا ناتوانی زودرس دامن‌گیر من شده است.”

در بخش نمایش گفتگوی گزارشگر نروژی با خانم تی‌تی دی سالوو، عضو سنای ایتالیا، او تأیید می‌کند که در ایتالیا حاملگی زن، هزینه محسوب می‌شود و هزینه هم سود را کم ‌می‌کند.

در کشور ایتالیا، قانون‌گذاری در مورد حاملگی و برابری جنسیتی با سایر کشورهای اروپایی فاصله‌ی زیادی دارد. اما قانون‌های موجود هم مبارزه برای محو فرهنگ مردسالار و پیش‌داوری‌های دینی را آسان نمی‌کند. او که سناتور مجلس سنای ایتالیا است، در ادامه می‌گوید: “کارفرماها هم با توجه به نقص قانون، تمام تلاش خود را مبذول می‌دارند تا از حقوق زنان هر چه بیشتر بکاهند. از جمله این که در همان روز استخدام، شرط وارد کار شدن زنان این است که زیر استعفا نامه‌‌ ای که به ظاهر داوطلبانه و بدون تاریخ است را امضا کنند. با این کار، آنها هر وقت که بخواهند می‌توانند زنان را از کار برکنار کنند. از نظر قانونی هم هیچ اشکالی پیش نمی‌آید که کارگر به میل خود استعفا داده و اخراج نشده.

در آمار سازمان همکاری اقتصادی و توسعه اروپا آمده بود که ایتالیا کمترین میزان زادوولد در اروپا را دارد. اکنون و با این توضیح است که به دلیل این موضوع پی می‌برم. آخر در کشوری که بیشترین مردم آن کاتولیک هستند و دین هم منعی برای زادوولد ندارد که هیچ، سقط جنین را هم ممنوع می‌کند، دلیلی برای زادوولد اندک وجود ندارد.

خانم تی‌تی دی سالوو، صاحبان سرمایه را نزدیک‌بین‌هایی می‌نامد که نمی‌توانند متوجه شرایط دشوار زنان در دوران بارداری باشند. کشوری که نمی‌تواند شرایطی مناسب برای آینده شهروندان‌اش رقم بزند، در آنجا زنان زایمان پرخطری را پشت سر می‌گذارند. چرا که حتا در لحظه زایمان هم نگران کار و شغلی هستند که ممکن است از دست بدهند. چنین سرزمینی، بی تردید، خاک غم‌انگیزی دارد و باید بر آن گریست.

در بخش دیگری از این گزارش تلویزیونی، دوربین به خانه سارا دی پیترو می‌رود. آنجا هم خبری از آرامش نیست. با وجود آن که پسر شش ماهه خانواده بی هیچ دغدغه‌ای در اتاق والدین به خوابی شیرین فرو رفته، اما در نگاه مادر اضطراب و نگرانی موج می‌زند. قرار است که ماه آینده به کار بازگردد، اما نمی‌داند که با رفتن به محل کار، چه پیش خواهد آمد. با صدایی که سرشار است از نگرانی، توضیح می‌دهد: وقتی به کارفرما گفتم که باردار هستم، با اخم بر میز کوبید و گفت: “طی این هفته دومین نفری هستی که این خبر شوم را برای من می‌آورد و من نمی‌دانم چه باید بکنم”. به همین خاطر هم نمی‌دانم آیا به کارم باز خواهم گشت یا از کار خبری نیست. البته در همان لحظه احساس کردم که کارم را از دست داده‌ام. اما با کارفرما به توافق رسیدیم که در دوران زایمان و چند ماهی که قانون برای زنان مرخصی زایمان در نظر گرفته، او به من حقوقی پرداخت نکند و به جای آن حقوق کارمند جانشین را بپردازد.

با این توافق ناجوانمردانه سارا به مرخصی زایمان می‌رود. به این امید که اگر حقوق این دوران را دریافت نمی‌کند و اگر دوران دشوار اقتصادی را پشت سر بگذارد، کار او اما محفوظ خواهد بود. این توافق او را در مشکلات اقتصادی فراوانی فرو برد. توافقی که غیرقانونی است. قانون ایتالیا در مورد زایمان می‌گوید: سه ماه پیش و سه ماه پس از زایمان، زن حق استفاده از مرخصی زایمان با حقوق و مزایا را دارد.

 

چرا قبول کردی که او در دوران مرخصی زایمان به تو حقوقی نپردازد؟

ـ به این دلیل که انتخاب دیگری نداشتم. تنها گزینه برای من، انتخاب این توافق بود یا اخراج از کار که پیش از این استعفا نامه بدون تاریخ را امضا کرده بودم. با این وجود اما، هنوز هم آینده‌ی من روشن نیست.  

من هیچ قراردادی برای ادامه کار ندارم. تنها به صورت شفاهی به من قول داده شده که پس از مرخصی زایمان به کار برمی گردم. کار من ویرایش فیلم و صدا است که بر اساس همین قول شفاهی در ماه ژانویه باید به کار برگردم. سارا به دوردست‌ها نگاهی می‌اندازد و با خود زمزمه می‌کند که اتفاقی رخ نخواهد داد و او از اول سال جدید، کارش را دوباره ادامه خواهد داد. (انگار به خودش دلداری می‌دهد تا نگرانی‌اش کمتر شود). اما هنوز آخرین حرف این دلداری از دهان خارج نشده که چشمان‌اش خیس می‌شود و بغض در گلو می‌ماند. در چرایی این نگرانی می‌گوید: اگر هم به کار بازگردم، با وجود داشتن کودکی شیرخوار، باید زودتر به خانه بیایم و همین می‌تواند امنیت کاری مرا از بین ببرد. آخر کار ما به صورت پروژه‌ای است و به طور معمول هم ده ساعت کار روزانه داریم. به نظر شما با داشتن این بچه شیرخوار، چنین چیزی امکان‌پذیر است؟

گزارشگر تلویزیون نروژ به او می‌گوید که پسرش را می‌تواند به مهدکودک بسپارد و از نگرانی‌اش بکاهد.

او اما، لبخندی تلخ بر لبانش می‌نشیند و می‌گوید: “با پذیرش این قرارداد که کارفرما در دوران زایمان حقوقی به من پرداخت نکند، باید خود را به عنوان بیکار در اداره کار ثبت می‌کردم. کاری که ضربه جبران ناپذیری به من زد. چرا؟ برای این که مهدکودک برای زنانی است که کار دارند. در ایتالیا باید شغلی داشته باشی و مشغول کار تا بتوانی از مهدکودک استفاده کنی. در مراجعه به مهدکودک هم به من گفتند که مشغول کار نیستم و می‌توانم از پسرم نگهداری کنم. همین حیله و نیرنگ دولت و کارفرما است که موجب شده زنان بسیاری پس از زایمان خانه‌نشین شوند. در واقع کلیتی که چرخه‌ی شرارت و پلشتی است بر علیه زنان. این چرخه به این صورت است؛ «بیکار هستی، از مهدکودک خبری نیست. در خانه هستی و از کودک خود نگهداری می‌کنی، حق درخواست کار نداری». سرانجام این چرخه‌ی پلشت هم این است که آنقدر در خانه می‌مانی که از نظر سنی دیگر کسی به تو کار نمی‌دهد. رقابت با نیروی جوان جویای کار، آسان نیست”.

خانم تی‌تی دی سالوو، سناتور مجلس می‌گوید: دولت از حق سرپرستی کودکان، علیه زنان استفاده می‌کند. قانون رفاه و سرپرستی کودکان، به جای آن که از زنان دفاع کند، تبدیل شده به ضد زنان. دولت به جای این که مهدکودک بسازد، از زنان می‌خواهد تا در خانه بمانند و از نوزادان خود نگهداری کنند. این اقدام البته برای زنان گران تمام می‌شود و از حضور آنها در جامعه جلوگیری می‌کند. اگر زنان می‌توانستند در تولید کالا و خدمات شرکت کنند، تولید ناخالص ملی افزایش می‌یافت و کشور ما در اتحادیه اروپا از امتیاز بهتری برخوردار می‌شد که متأسفانه منافع تعدادی اندک در ایتالیا و اتحادیه اروپا، این امکان را از زنان ایتالیایی، اسپانیایی، یونانی، ایرلندی و به زودی در کشورهای دیگر، گرفته است.  در مجموع، تازمانی که هر نوع سرمایه‌گذاری در جهت رفاه زنان و خانواده، هزینه در نظر گرفته می‌شود، هر حرکتی در جهت بهتر شدن شرایط کار برای زنان محکوم به شکست است.

دیدن این گزارش، مرا به جمهوری اسلامی می‌برد. جایی که مدام از بی‌حقوقی زنان بیشتر می‌شود. جایی که پدر می‌تواند با فرزندخوانده نیز ازدواج کند. جایی که خانه‌نشینی زنان به این بهانه گرامی داشته می‌شود که مادر بودن را ارج نهند. در کنار این سیاست، به آنچه حزب‌های موسوم به مسیحی در اروپا انجام می‌دهند، می‌رسم. در همین نروژ که زندگی می‌کنم، حزب مردم مسیحی که در کنار احزاب بورژوایی قرار دارد، مدام سیاست خانه‌نشینی زنان به بهانه‌ی نگهداری از نوزادان تا یک سالگی را تبلیغ می‌کند. البته چون این کشور ثروت فراوانی دارد، هر ماه خانه‌نشینی را با مبلغی معادل ششصد دلار، جبران می‌کند. یعنی همدستی دین و سرمایه برای کنار گذاشتن زنان از عرصه‌ی اجتماعی.

نگاه‌ام بار دیگر به ادامه‌ی گزارش تلویزیون می‌افتد و از خیال به واقعیت موجود بازمی‌گردم. یادم می‌آید که در اخبار هم گفتند که روز دوشنبه دوم دسامبر، پارلمان ایتالیا مصوبه جدیدی برای قطع بیشتر هزینه‌های جاری دولت داشته است تا شاید به این وسیله بتوانند اقتصاد ورشکسته‌ی این کشور را به چرخ‌های پیش از بحران بازگردانند. اقتصاد ایتالیا پیش از بحران اقتصادی یکی از قوی‌ترین‌ها بود و به قدرت سوم اقتصادی مشهور بود. همین کشور اکنون پس از اسپانیا و یونان، بیشترین بیکار را دارد. رکود اقتصادی چنان است که چشم‌انداز روشنی هم برای آن در دیدرس نیست. شرایط چنان دشوار شده که حتا برای مردان هم قراردادهای موقت بسته می‌شود و به کلی کسی به فکر حقوق زنان نیست. حقوق دوران زایمان، به قول ما ایرانی‌ها می‌شود قوز بالا قوز برای دولت و حاکمیت مردسالار.

حالا، خانم رجینا پینتوسه، در خانه است و در کنار دو پسرش زندگی سختی را پشت سر می‌گذارد. زندگی اما، حق کودکان است که آنان از بیکاری مادر و کم پولی پدر ناآگاه هستند.  او در پارک نزدیک خانه، با بچه‌ها گرگم و گله می‌برم بازی می‌کند و بچه‌ها با خنده‌های شادمانه خود در اطراف پارک دور مادر می‌چرخند. او اکنون هر هفته دو ساعت برای دختری که اوتیسم دارد کار می‌کند. اما آیا حقوق دو ساعت کار در هفته، برای هزینه‌های ماهانه او و دو فرزندش کفایت می‌کند. این حقوق حتا برای پرداخت به کسی که در همین دو ساعت نگهداری کودکان را به عهده می‌گیرد، کافی نیست.  او باز هم چشم و گونه‌هایش خیس می‌شود و با بغض می‌گوید: هماره فکر می‌کردم آنگاه که بچه دار می‌شوم، روزهای خوب زندگی من در کنار آنها خواهد بود. امروز اما که سی ساله شده‌ام، شاهد بر باد رفتن این خیال باطل خویش هستم و روزهای دشواری که فرزندانم پیش رو خواهند داشت.

 

می ترسی که تو هم بخشی از آماری باشی که می‌گوید؛ پنجاه و چهار درصد زنان ایتالیایی بیکار هستند؟

ـ بله. هرگاه به این موضوع فکر می‌کنم، هراس همه‌ی وجودم را فرامی‌گیرد. به همین خاطر هم خود را با دو ساعت کار در هفته مشغول کرده‌ام. مادری که کار دارد، خوشبخت است. چون می‌تواند برای فرزندانش آنچه لازم دارند، فراهم کند. احساس شادی در کار موجب می‌شود که هر زنی، مادر خوبی هم باشد. اما بیکاری، مادر بودن را هم از من گرفته که مدام باید نه بگویم. فقر و بی‌پولی، احساس مادر بودن را از من گرفته. شرمنده خواست‌های کودکانه‌ی پسرانم هستم و شرمنده‌ی همسرم که باید هر روز بیش از دوازده ساعت کار کند تا بتواند اجاره خانه و مخارج زندگی را تأمین کند.  

باور کنید، گاهی از انتخاب خود پشیمان می‌شوم. پشیمان که چرا بچه‌دار شدم. اما هر روز صبح که نگاه‌ام به نگاه معصوم آنها می‌افتد، با خود فکر می‌کنم: “ای کاش می‌توانستم آنها را به کشوری ببرم که به من امکان کار کردن و استفاده از تخصصی که برای‌اش شش سال دانشگاه رفته‌ام را بدهد. ای کاش فرزندانم در شرایط بهتری زندگی کنند. مهاجرت آیا می‌تواند برای من و خانواده‌ام، روزهای بهتری رقم زند؟”

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com