سنت ناگفته و نانوشته ای در کانادا هست که مردم بزرگترین استان این کشور کمتر به دو حزب همانند در انتخابات رای می دهند، به سخن دیگر اگر در اتاوا لیبرال ها حاکمند، ساکنان انتاریو به محافظه کاران رای می دهند. شاید این اصل ناگفته ی نانوشته دست آورد تجربه مردم باشد، زیرا دو حزب مخالف اگر در حکومت باشند، برای کسب محبوبیت بیشتر هم که شده می کوشند در خدمت به مردم و یا دستکم در همین مسیر خود را جدی تر از رقیب نشان دهند، در نتیجه، غالبن دولت های مرکزی و استانی دست کم در انتاریو به ندرت مانند هم و از یک حزب هستند. از آنجا که به نظر می آید در حکومت مرکزی نوبت به لیبرال ها رسیده باشد، در نتیجه بخت لیبرال های انتاریو برای در قدرت ماندن کمتر می شود. علاوه بر این اشتباهات دولت دالتون مک گینتی هم قوز بالا قوز است، و کار خانم کاتلین وین را برای یک بار دیگر نخست وزیر شدن سخت تر از آنچه هست می کند. می گویم هست زیرا انتخابات میان دوره ای اخیر نشان داد که مردم، دو حزب مخالف دولت را بر دولت کنونی حزب حاکم رجحان می نهند.

CanadaVotes

ریشه ی شکست های کنونی حزب لیبرال که اگر راه گریزی از آن ها یافت نشود به شکست قطعی حزب در انتخابات آتی خواهد انجامید، به دور آخر عملکرد دولتی برمی گردد که به هنگام بر سر کار آمدن، به دولت امیدِ پس از سال های سیاه ناامیدی حکومت مایک هریس شهرت یافت، اما در پایان کار حرف و حدیث هایی را تحمل کرد که پیش بینی کردنی به نظر نمی آمد. من در آستانه ی انتخاب مک گینتی با او دیدار وگفت و گوی مشروحی کردم که هر چند همه ی حرف های او را به درستی در خاطر ندارم، اما نگاه او به دولت و حرمتش به این شیوه ی جامعه گردانی به قدری پر رنگ و صمیمی بود که آدم اگر هم در کارآیی آنچه در جهان امروز دولتش می نامند شک هم داشت نمی توانست به شور و شوق ستودنی دالتون مک گینتی به این شیوه ی کشور و استان داری تردید کند. او به من گفت و ما در شهروند سه شنبه آن روزگار چاپ کردیم، که به دولت با همه ی وجودش باور دارد. برای او دولت مانند پدر در خانواده است، کسی که در فهم سنتی خانواده مسئولیت همه ی اعضای خانواده با اوست، و اگر به ریاست دولت برسد، غیر پدری در حق جامعه نخواهد کرد.

من از سخن صمیمی مک گینتی به هیجان آمده بودم و او را در این گفته راستگو و درستکار گمان کرده بودم. اگر منصف باشیم در دوره ی نخست دولت مک گینتی به بسیاری از آن وعده های صمیمانه وفادار ماند. اما در امر دولت داری تنها به نیت نیک نمی توان تکیه کرد. مک گینتی هم نمی دانست روزهای خیلی سختی در انتظار او و دولتش است. اوضاع نابسامان اقتصادی به قول او پدر خانواده را به تصمیم های نه چندان خوش آیند خانواده فرا خواهد خواند، و در این شرایط است که درایت سیاسی بیش از مهر پدری می تواند به کمک سیاستمدار بیاید، در چنین اوضاعی سیاستمداران کارکشته باید شیوه ای پیش گیرند که باعث نشود از بخت یاری محبوب مردم بودنشان بکاهد.

مک گینتی اما چون در نیت خیر خویش شک نداشت توقع داشت جامعه هم با او در تصمیمش هر چند برای فشار گلوی اکثریت جماعت همراهی کند، چون این نشد او گمان برد اگر به اکثریت خاموش پناه بَرَد بخت پشتیبانی آنان از او دریغ نخواهد شد، برای گریز از  مشکلش با معلمان و پزشکان و اتحادیه های کارگری که دیگر داشتند علیه او متحد می شدند و حتی ابا نداشتند که او را مایک هریس دیگر بخوانند، اتکا به نیرویی که نه متشکل است و نه تجربه سیاسی تشخیص خیر از شر را در بازی های پیچیده ی سیاسی دارد، قماری بود که دولت حالا نامحبوب دالتون را هر روز نامحبوب تر می کرد. تصمیم هایی مانند  استخدام دان دراموند، از بانکدارهای ارشد بانک تی دی، با دستمزد هنگفت روزی ۱۵۰۰ دلار برای  برنامه‌ی ریاضت‌کشی اقتصادی برای استان  دست کمی از روزهای هریسِ محافظه‌کار که نداشت هیچ، به عقیده‌ی بعضی از آن بدتر هم بود.

پیشنهادهای چندگانه ی دراموند برای دولتِ در دردسر مک گینتی مشکل آفرین تر شد، دولتی که از چند مشکل مالی و تصمیم گیری نادرست هم در رنج بود، از هیچ منظر از این بخت برخوردار نبود که این اصول چندگانه ی دان دراموند را تاب آورد:

۱ـ از میان بردن مهد کودک تمام روزه!

۲ـ افزایش کلاس های ۲۰ نفره دبستان به ۲۳ نفره و افزایشی مشابه در دبیرستان ها

۳ـ حذف «امتیاز هوای پاک» که ۱۰ درصد تخفیف ویژه در قبض صورتحساب برق بود (افزایش قیمت برق که سالی ۱ میلیارد دلار پول بیشتر به جیب دولت خواهد ریخت).

۴ـ حذف ۳۰ درصد کمک دولت به دانشجویان برای پرداخت شهریه که تازه اعلام شده بود.

۵ـ افزایش بیش از ۴۰۰ مورد هزینه های شهرداری از جمله هزینه دریافت گواهینامه رانندگی.

درست است که دولت با بسیاری از پیشنهادهای دراموند همدلی نداشت، اما ترسی که در صورت بودن بخت انجام این اقدامات، دولت ناچار چه خواهد کرد بر کل جامعه سایه افکنده بود، و مخالفان مک گینتی که حال هم بسیار بودند  و هم بر اثر اقدامات از سر خشم و یا ناچاری او هر روز متحدتر می شدند، برای اتخاذ تصمیم های به دور از جوی که بر کل استان حاکم بود بخت کمی می ماند. خود نخست وزیر هم برای برون رفت از این شرایط نه تنها کوشش به خرج نمی داد بلکه گاه با تقویت جبهه ی دشمنان خویش بر طبل مخالفان می کوبید. هنوز مشکل معلمان و پزشکان پا بر جا بود که او وعده ی مشکلات دیگر و بیشتر را می داد و گمان داشت این بار به جای طبقات متوسط و اتحادیه های کارگری و دانشجویان و معلمان شاید بتواند از اکثریت نه چندان درگیر در سیاست استان و کشور استفاده کند تا از بحرانی که دولت و استان در آن افتاده بیرون آید. شاید به همین دلیل بودکه گاه به جای التیام زخم و خشمی که در جامعه جاری بود نمکی هم بر آن می پاشید شاید از سر عمد تا به رقیبان و مخالفان خود هشداری داده باشد؛ خبر از گشایش زودهنگام مجلس می دهد و با این تهدید آشکار که:

مجلس دو هفته زودتر از موعد افتتاح می‌شود. هدف از این کار پیش راندن لایحه‌ای است که بدون ادامه‌ی مذاکره با اتحادیه‌های کارگری، دستمزد معلمان را متوقف و هرگونه اعتصاب آن‌ها را ممنوع می‌کند.

نه تنها این که دولت دامنه ی تهدیدهایش را به ارکان دیگر کارکنان خود و اتحادیه های دیگر هم گسترش می دهد. این در حالی رخ می دهد که پیش از آن دولت کارکنان تی تی سی را از اعتصاب منع کرده بود، و مشکل پزشکان که برای نخستین بار دولتی را در انتاریو با اعلام جرم  به دادگاه می کشیدند ادامه داشت. در همین زمان است که مک گینتی برای نجات از مصیبت دولت اقلیت می کوشد با ترفندی برای یکی از  دو حوزه ی انتخابی میان‌دوره‌ای استانی در کیچنر- واترلو و  وان بنا بر همان گمان جلب توجه اکثریت و به دست آوردن یک کرسی دیگر برای دست یابی به اکثریت اقدام کند. او توانست در کیچنر که بخت اش برای دست یابی به اکثریت بود زورآزمایی کند. هم مک گینتی هم تیم هودک گمان می کردند نیودمکرات ها رقیبی نیستند که از سوی آن ها نگرانی داشته باشند، در نتیجه هم به این حزب و هم به پشتیبانان او اتحادیه های کارگری کم محلی و حتی بی محلی کردند. محافظه کاران اصولن به این گونه تشکل ها توجه ندارند، و مک گینتی هم بر گمان خویش از به دست آوردن اکثریت پای می فشرد و هیچکدام نگران رقیب نبودند، رقیبی که خود نیز چه بسا به نتیجه ای که دست یافت گمان نمی برد. این همه اما در پی توهمی  حاصل شد که بخت خویش را در تکیه بر سیاست های پوپولیستی می آزمود، آزمایشی که نه تنها لیبرال های انتاریو را به اکثریت نرساند، بلکه بخت ادامه ی کار را برای دولتی که آمده بود تا طرحی نو به گمان خویش افکند، به مرز ناممکن کشاند. در پیچ های تند سیاسی اگر سیاست مداران تنها به توان و زحمتی که می کشند اکتفا کنند، چه بسا به نتیجه ای که انتظار دارند دست نیابند. نمونه ی مثال زدنی مایکل ایگناتیف که بسیاران نخست وزیر شدن او را بختی برای کانادا می دانستند، با وجود زحمت های زیادی که برای پیروزی کشید متاسفانه به موفقیت دست نیافت. خانم کاتلین وین هم خوب است به این موردها توجه کند و تنها به زحمتی که می کشد و نیت خوبی که دارد اکتفا نکند. انتخابات اخیر برای او هم زنگ خطری است، زنگ خطری شبیه آنچه برای آقای مک گینتی به صدا در آمد و او از توجه به آن سر باز زد.

لیبرال های انتاریو بنا بر روندی که در دست به دست شدن دولت ها در این کشور تاکنون ساری و جاری بوده است، بخت زیادی برای پیروزی ندارند، بویژه که رهبر این حزب جاستین ترودو از بخت پیروزی در انتخابات سراسری برخوردار است، و حزب در انتاریو هم سه دوره در دولت بوده است و دو دوره از این سه دوره با موفقیت چندان همراه نبوده، حال این بخت از آنچه بود هم کمتر می شود، اما یک شانس هم برای خانم وین و لیبرال های انتاریو هنوز هست و آن مشکل رهبری به عنوان یک امر جدی در حزب محافظه کار انتاریو است، مشکلی که چه بسا باعث شود خانم وین چهارمین دولت لیبرال انتاریو را در دست گیرد و تاریخ ساز شود. این همه اما هنگامی می تواند رخ دهد که اشتباهات آقای مک گینتی مکرر نشود و لیبرال ها در سیاست هایشان بر توهم حمایت توده های نامتشکل تکیه نکنند، بلکه از حامیان بلقوه خود اتحادیه های کارگران و کارکنان این استان یاری بگیرند. ممکن است این اتحادیه ها به تنهایی قادر به ایجاد دولت نباشند اما بی گمان از این توان برخوردارند که مانع به دولت رسیدن برخی حزب ها در شرایط ویژه شوند، شرایط ویژه اوضاعی است کمابیش مشابه همین وضعیتی که ما در او به سر می بریم و هر سه حزب لیبرال، محافظه کار و دمکرات نو از این بخت تاریخی برخوردارند که توجه مردم را به خود و برنامه هایشان جلب کنند و راستش بخت لیبرال ها هم در این آزمایش کم نیست اگر در سیاست هایشان توجه خود را از توده ی نامتشکل به تشکل های این استان تغییر مسیر دهند!