متن پیش رو با کمی تغییر و بسط در برنامه رونمایی کتاب “قاعدگی زنان در زندان های جمهوری اسلامی” نوشته ی اعظم شکری (اول مارچ) ارائه شد.
سلام دوستان. پیش از آن که به مسئله کتاب بپردازم مایلم به یکی دو مسئله که کاملا با حضور ما در اینجا به عنوان تبعیدی و مهاجر و نیز کتاب اعظم شکری که در پیوند با زنان زندانی سیاسی در جمهوری اسلامی است، ارتباط تنگاتنگ دارد، اشاره ای هر چند گذرا و کوتاه کنم.
تبریک می گویم روز ۸ مارچ را به همه ی شما. همان طور که می دانید هفته بسیار شلوغ و پرباری در شهر پیش رو داریم. گروه ها و سازمان ها و اندیشه های گوناگونی در پیوند با روز ۸ مارچ نشست های متعددی را فراهم کردند که دو دلیل می توان برای آن برشمرد: اول این که جامعه ایرانی تورنتو جامعه ای پرکار، زنده و خلاق و مبارز است و البته خوشبختانه دور از دسترس خواسته و نقشه ی آقای روحانی و ظریف و امثالهم که آشکارا چشم طمع به کمک “خیل ایرانیان فرهیخته” ی خارج از کشور دوخته اند تا از آنها به عنوان لابیگران نظام بهره ببرند و با لبخند و وعده و وعید تلاش دارند که این خیل فرهیخته و آزاده ی ایرانی را با توسل به احساسات وطن دوستی و فرهنگ دوستی و یا دشمنی با امپریالیسم جهانی اهرم فشاری کنند در برابر دولت های غربی تا به مقاصد خود که تماما ضد مردم ایران، ضد آزادی و حقوق بشرست برسند. از آن جمله رسیدن به انرژی هسته ای -که هزینه ها و پیامدهایش برای مردم ایران بسیار سنگین و کمرشکن بوده است و به بیش از سی سال تحریم و فشارهای بین المللی انجامیده و تنها زمانی نظام جمهوری اسلامی راضی شد که پشت میز مذاکره بنشیند که تحریم ها هدفمند شد و شریان اصلی نظام را نشانه گرفت ـ، تضعیف مکرر حقوق زنان؛ از تصویب قوانین قرون وسطایی بگیر تا تخصیص هزینه های هنگفت به نهادهای حکومتی برای تولید فرهنگی ارتجاعی لمپنی و ضد زن، پلیسی امنیتی کردن هر چه بیشتر جو داخل ایران برای قلع و قمع هر آن چه که با حکومت نابهنگام آنها در مخالفت است.
و صد البته اصلا به روی خود هم نمی آورند که دلیل این همه کوچ و تبعید و ترک ایران چیست و اگر ایرانیان از این نظام راضی و خشنود بودند چرا باید وطنشان را ترک کنند، و حالا که ترک کرده اند چرا باید به ابقای نظامی که آنها را آواره کرده و سرمایه های ملی شان (مالی و انسانی) را بر باد داده و مردم را با فقر و گرسنگی و سرافکندگی باقی گذاشته اند، کمک کنند؟
دلیل دوم نشان از نهادینه شدن فرهنگ دمکراسی در جامعه ایرانی کانادایی دارد که به کنشگران مسائل زنان این فرصت را می دهد که اولویت های نظر و اندیشه ی خود را در مورد مسائل زنان دنبال کنند. این امر خوشبختانه بستری فراهم می کند که آنان از تک صدایی که استبداد و دیکتاتوری را بازتولید می کند، دور شوند.
این تنوع و تکثر نه تنها بد و بازدارنده نیست که برای ساختن فرهنگ دمکراسی و مبارزه با فرهنگ استبدادی بسیار مهم و اساسی ست. هر گاه که جنبش زنان نتواند این گوناگونی، تکثر و تنوع را در خود جای دهد، به نوعی مبلغ و مفسر فرهنگ استبدادی شده است. واقعیت این است که زنان نسبت به موقعیت اجتماعی، فرهنگی و سیاسی شان خواسته ها و اولویت هایشان نیز تغییر می کند و همین تنوعات در جنبش زنان است که اولویت های متعدد و متفاوت را نمایندگی می کند.
شاید یکی از انتقادات نسبت به حرکت های فراگیر و همه گیری چون کمپین یک میلیون امضا و یا تشکل های مشابه در همین مسئله است که دیگر صداها در جنبش زنان (صدای زنان همجنسگرا، صدای زنان ملیت ها و اقوام ایرانی، صدای زنان کمونیست، صدای زنان فمنیست لیبرال سکولار) را تحت الشعاع قرار می داد و نیازها و خواسته های زنان را در حد مطالبات از حکومت و چانه زنی با مسئولان حکومتی و سوق دادن آنها به سوی امور خیریه و سرویس دهی و با دلایلی این چنین که شرایط سیاسی اجتماعی مناسب نیست، بستر فرهنگی مناسبی برای طرح این گونه خواسته ها فراهم نیست، و یا مردم پذیرا نیستند، وجودشان را منکر می شدند و در به حاشیه راندن آنان مستقیم یا غیرمستقیم به دلایل سیاسی و یا برای حفظ و بقای خود به نادیده گیری آنها می نشستند و با زدن مهر “رادیکال و شعاری” بر آنها هر چه بیشتر این صداها را به حاشیه می راندند و چه بسا همین مرزبندی ها مانع و سدی بود در تعمیق خواسته های آزادیخواهانه جنبش زنان به طور خاص و جنبش آزادیخواهانه مردم ایران به طور عام.
البته همین جا تأکید می کنم این انتقاد از کمپین، و کمپین های مشابه ذره ای از اهمیت و نقش آنها در جنبش زنان کم نمی کند، و به منظور کوبیدن آنها نیست و تنها درخواست و یا هشداری ست به این که مبادا بخشی از جنبش زنان اهرمی بازدارنده شود در برابر کل جنبش رنگارنگ و متنوع زنان که می تواند نقش کلیدی در مبارزات آزادیخواهانه مردم ایران بازی کند.
و اما بپردازیم به اصل موضوع که کتاب قاعدگی زنان در زندان های جمهوری اسلامی اعظم شکری عزیز است، و هم اکنون ما به همت نشر زاگرس به جشن اش نشسته ایم، کتابی که دارد با یکی از تابوهای فرهنگی ما و طبیعتا، موانع جنبش زنان ایران، به مقابله برمی خیزد.
اعظم شکری بدون هیچ ادعایی و در نهایت سادگی و صمیمیت به یکی از تابوهای فرهنگی ما که حتی زنان سیاسی چپ هم با اکراه به آن نزدیک می شوند و تصور می کنند طرح این گونه مسائل به ابهت و اهمیت مبارزه و آرمان هایشان لطمه وارد می کند، و آن ها را در جایگاهی فروتر می نشاند، نوری انداخته تا ما مجبور شویم لحظه ای مکث کنیم و چرایی این تابو را در خودمان واکاوی کنیم.
این کتاب برای من یکی از مهم ترین کتاب هایی ست که خوانده ام. بسیار بسیار مهم است. نه مهم از نظر ادبی، علمی، فنی و یا تکنیک نوشتن نه، بلکه از نظر موضوع مهم است. نزدیک شدن به این موضوع و اتفاقا نه در لفافه و پیچیده که بسیار عریان و ساده قدم موثری ست در راه شکستن تابویی که در جامعه نهادینه شده است.
کتاب در دو بخش تنظیم شده، بخش اول نگاه مذاهب غربی و شرقی به مسئله ی قاعدگی زن است که تماما بجز یک مورد (تائوئیسم که از مذاهب بومی چین است) آن را امری منفی می دانند و بر ناپاکی، نجسی و مذموم بودن آن تأکید می کنند.
و البته شکری به خوبی نشان داده این تابو بودن تنها ریشه در مذاهب ندارد که در دیگر آئین های مردسالار هم نمود بارز داشته و دارد. چنان که حتی علم پزشکی تا قرن شانزدهم رحم زن را مرکز کنترل اعمال و رفتار زن معرفی می کرده و معتقد بوده که دیوها و شیاطین از خون قاعدگی به وجود می آیند. پزشکان تا قرن نوزدهم می گفتند که مردان در صورت همبستری با زنان قاعده بیماری سوزاک می گیرند. و حتی در قرن بیستم عقیده رایج این بود که اگر مردی تابوی همبستری با زنان قاعده را بشکند به سوزش مجرای آلت تناسلی دچار خواهد شد.( صفحه های ۴۰ و ۴۱ کتاب.)
وقتی به بخش دوم کتاب که مصاحبه با ۱۵ زن مبارز و زندانی سیاسی و از جناح چپ است می رسیم ـ البته مصاحبه شوندگان ۱۹ نفر بوده که بعدا ۵ نفر انصراف داده اند و از پروژه کنار کشیدند ـ آن وقت تابو بودن این مسئله نمود مشخص تری پیدا می کند. با وجودی که تمام مصاحبه شوندگان از جناح چپ بودند (تمرکز روی جناح چپ به دلیل عدم پاسخگویی زنان زندانی مجاهد بود که حاضر نشده بودند در این پروژه شرکت کنند) و اغلب از خانواده های قشر متوسط و شهری و عمدتا غیرمذهبی، تنها یک مورد است که وقتی در برابر این پرسش قرار می گیرد که آیا در خانواده تان می توانستید بدون رودربایستی راجع به پریودتان صحبت کنید؟ گفته بود بله و بقیه بدون استثنا گفته اند نه، و نه تنها این که بسیاریشان حتی با مادر خود در این زمینه صحبت نمی کردند و به نوعی مسئله شرم و خجالت در میان بود.
این کتاب بدون ادعا به راستی موضوعات بسیاری را با مطرح کردن و نیز مطرح نکردنشان پیش می کشد که می توان چندین موضوع تحقیق دیگر در مورد زنان و تبعیض علیه آنان را در فرهنگ مبارزات سیاسی، از آن استخراج کرد.
یکی از این موضوعات عدم توجه و اعتنای خود زنان زندانی سیاسی به مسئله ی قاعدگی شان است، که به دلیل نبود بهداشت و شرایط بغایت غیر انسانی در معرض بیماری ها و عفونت ها و دردهای بیشتری قرار می گرفتند، اما تقریبا همگی کم و بیش با بها ندادن به آن و نپرداختن به آن مثل زندانبانشان با این مسئله برخورد کرده اند. و به درستی اعظم شکری در صفحه ۵۶ کتاب می نویسد: “ما مجاز نیستیم به خاطر شکنجه های قرون وسطایی اعمال شده توسط شکنجه گران جمهوری اسلامی، شکنجه های دیگر را نادیده و کم اهمیت بگیریم، چرا که کم اهمیت گرفتن آن همراهی در صحت و گسترش شکنجه می باشد. از نظر من هرگونه اذیت و آزار، فشار جسمی و روحی و برخوردهای زشت و توهین آمیز شکنجه است و ریز و درشت ندارد. در اختیار نگذاشتن وسائل بهداشتی برای زندانیان نه از این روست که بدون تفکر، تصادفی و از روی سهل انگاری زندانبانان اتفاق افتاده باشد، بلکه از روی گرایشات و تعلقات فکری، عدم نوعدوستی و عدم اعتماد آنان نسبت به زندانیان است…”
لادن نیز در صفحه ۱۲۲ در جواب به سئوال “علت این که زندانیان زن ما در این باره صحبت چندانی نکرده اند چیست؟” می گوید: ظاهرن برای همه یا اکثریت زندانیان هم، مسئله پریود تجربه ای مشابه تجربه من بوده. یعنی دختران حق ندارند که مسائل مهم سیاسی ـ اجتماعی را با مشکلات پیش پا افتاده ای مانند معضل پریود در زندان به سطح پایینی تقلیل دهند. حتی ممکن بود بشنویم که شما که این همه مشکلات و ضعف دارید چرا خواستید در مبارزه، خودتان را با مردان هم تراز کنید؟ مبارزه مال زنان نیست. اول انقلاب هم برای شروع سرکوب، زنان هدف قرار گرفتند. مسئله حجاب اجباری که مطرح شد اعتراض زنان، هم از طرف زنان و هم از طرف مردان محکوم می شد که حجاب مسئله مهمی نیست، بهتر است شما بهانه به دست حکومت ندهید و حجاب را بپذیرید تا بتوانیم مشکلات بزرگتر را حل کنیم.”
موضوع دیگری که تاکنون در موردش سکوت شده، زنان زندانی همجنسگرا هستند که ظاهرا مثل حرف آقای احمدی نژاد که ما در کشورمان همجنسگرا نداریم، ما هم باید ادعا کنیم که ما زن همجنسگرای زندانی سیاسی نداشته ایم، چون تا آن جایی که من خوانده ام در موردش سکوت شده. اگر اشتباه نکنم شهرنوش پارسی پور در کتاب خاطرات زندانش اشاره ای کوتاه و نه چندان مطلوب به این قضیه کرده است. و اگر موارد دیگری بوده متاسفانه من نخوانده ام.
کتاب قاعدگی اعظم شکری یک واقعیت تلخ اما ملموسی را پیش روی ما می گذارد. بگذارید این واقعیت را از زبان نرگس در صفحه ۱۵۰ کتاب بشنویم: “جامعه ی ما دچار فقر فرهنگی ست. ما زنان سالیان سال است که این فقر فرهنگی و محدودیت ها را بر دوش خود می کشیم. هر گونه خطا و اشتباهی را که از دیگران سر زند، از بی اطلاعی و بی دانشی، به گردن خود گرفته و آن را به نوعی تقصیر خود می دانیم. تا قبل از آمدنم به کانادا، تمام فجایع و بلاهایی که در زندان متحمل شده بودم را، چون فکر می کردم آدم بدی بوده ام و تقصیر من بوده که به من تجاوز شده، در صندوق خانه ی دل نگه داشته بودم و لب از لب باز نکرده بودم. ریشه ی افکار و رفتار من را می توان در مذهب، تاریخ و فرهنگ آن سرزمین یافت.”
“پریود تنها موردی بود که می توانستی خیلی راحت راجع به آن صحبت کنی….ولی صحبت کردن راجع به مسائل جنسی و یا برداشتن موهای اضافی صورت در آنجا تابو بود. یکی از کارهایی که به دلیل داشتن وقت زیاد در کمیته مشترک انجام می دادیم، این بود که با نخ پتو زیر ابرو و صورت همدیگر را تمیز می کردیم (بند می انداختیم). زمانی که به زندان اوین منتقل شدیم، بچه ها پرسیدند در زندان چگونه این کار را می کردید؟ این گونه مسائل به چشم می خورد ولی کسی نمی پرسید که از نظر جنسی دچار اختلال هستی یا نه…”! صفحه ۱۶۰/نسترن
در پایان از نشر زاگرس، دکتر عزت مصلی نژاد، ناهید و محمود عزیز و نیز شما عزیزان که به جشن تولد کتاب آمده اید سپاسگزارم. همه مان می دانیم که در بازار نشر بودن و ماندن، آن هم نشری چون زاگرس تنها قلبی عاشق و ذهنی خردمند و دستی گشاده و آزاده می خواهد، چرا که تمامش کار است و زحمت و هزینه، و اجرش می ماند به آن که من و تو بخوانیم و از این خوان گسترده بیاموزیم و بهره ببریم.
به اعظم شکری برای نوشتن این کتاب که موضوعش عرصه ناشناخته ای برای فرهنگ سیاسی ما بود و سکوت را در این مورد شکست، صمیمانه تبریک می گویم و امیدوارم که اعظم شکری گام های بیشتری در راه تحقیق و نگارش در عرصه ی ناشناخته های فرهنگ مبارزات سیاسی زنان زندانی ایران بردارد.
سخنم را با سپاس از تمام زنان مبارز سرزمین مادری ام با هر نحله فکری و با هر مرام سیاسی عقیدتی که بسیار جانفشانی کرده اند و برگ های زرینی از مبارزات خود بر جای گذاشته اند پایان می برم. و مشخصا از بنفشه، پونه، سوسن، شقایق، شکوفه، گلوریا، لادن، لاله، مریم، مینا، نرگس، نسترن، نسرین، نیلوفر و یاسمن که با بازگویی خاطراتشان و شرکت در این پروژه ما را در شکستن این تابو کمک کرده اند، صمیمانه تشکر می کنم.