متن سخنرانی دکتر هایده مغیثی در مراسم روز جهانی زن در سازمان زنان ایرانی انتاریو

دکتر هایده مغیثی، استاد جامعه شناسی و مطالعات زنان دانشگاه یورک،  از سخنرانان پنل “صدای زنان در پژوهش و ادبیات” در مراسم روز جهانی زن بود که از سوی سازمان زنان ایرانی انتاریو، سوم مارچ ۲۰۱۴ در تورنتو برگزار شد.

از سال ۱۳۰۵ شمسی که برای اولین بار جشن روز زن در ایران برگزار شد ، ۸۷ سال می گذرد  زنان ایرانی هنوز برای بدیهی ترین حقوق خود یعنی برابری در قانون تلاش می کنند. انقلاب ۱۳۵۷ و استقرار حکومت مذهبی از سوئی امکان دسترسی به این حقوق را دشوارتر کرده و از سوی دیگر آگاهی به ناهمسازی دولت مذهبی با حقوق دموکراتیک، برابری در قانون و در برابر قانون را افزایش داده است.

کتابی که دلیل دعوت من برای حضور در این جمع است، به تحلیل تفصیلی همین موضوع می پردازد. یعنی فاندامنتالیسم یا «بنیادگرایی » اسلامی و به طور مشخص یکی از مهمترین ویژگی های آن که همان محدود کردن حقوق زنان در خانواده و در اجتماع است. کتاب حدود ۱۵ سال پیش به زبان انگلیسی منتشر شد و تاکنون به چند زبان دیگر ترجمه و چاپ شده بود تا سرانجام امسال ترجمه فارسی آن هم (طبعا)خارج از کشور به چاپ رسید.

Hayede-Moghissi

بنیادگرایی مذهبی خاص اسلام نیست. تلاش برای احیای قوانین الهی و اصول شرعی که به تعبیر بنیادگرایان یک بار برای همیشه توسط پیامبران تعیین و تبیین شده و غیرقابل تغییر است، تنفر از اندیشه ها، ارزش ها و رفتارهای غیر مذهبی، رواج جهل و خرافه مذهبی، سنت پرستی، انحصارطلبی و بر حق شماری پندارهای مذهبی و اخلاقی خود و باطل شماری دیگران و نیز استفاده از زور و خشونت  علیه هر آن کس که اندیشه و راه و رسم دیگری دارد از ویژگی های بنیادگرایی مذهبی در ادیان مسیحی، یهودی، هندو هم هست: بیرحمی بنیادگرایان یهودی نسبت به فلسطینی ها در سرزمین های اشغالی، خشونت  خون بار بنیادگرایان مسیحی علیه پزشکان در کلینیک های سقط جنین و به آتش کشیدن مسجد مسلمانان توسط فاندامنتالیست های هندو نمونه های این خشونت مقدس است. کافی است اشاره کنم که  در ایالات متحده که مرکز فعالیت های بنیادگرایان مسیحی و یهودی است بیش از ٢٠٠٠ فرستنده رادیوئی اوانجلیست می کوشند بر ذهن افراد مومن و سیاست های دولتی تأثیر بگذارند.

 – «بنیادگرایی» اسلامی به شکلی که در سه دهه گذشته مشاهده کرده ایم جنبش جدیدی است که تقریباً به جز وهابیون در عربستان سعودی هیچ پیشینه‌ای در جهان اسلام ندارد. اخوان‌المسلمین در مصر و دیگر کشورهای عربی”، جماعت اسلامی در هند و پاکستان”، “ولایت فقیه و خمینی‌گرایی در ایران”، “حزب‌الله و جنبش حماس در لبنان و سرزمین‌های اشغالی فلسطین”، “جبهه‌ ملی اسلامی در سودان”، “مجاهدین اسلامی و طالبان در افغانستان” و “جبهه نجات اسلامی در الجزایر” و دیگران در واقع واکنش مستقیم یا غیرمستقیم به سیاست های توسعه طلبانه غرب است، اما مخالفت و مبارزه ی «بنیادگرایی» با غرب در حقیقت مخالفت با ارزش‌ها و اخلاقیت مدرن جوامع غربی و وحشت از نفوذ فرهنگی آنهاست. وگرنه با سیاست های اقتصادی و سودجویی آن مسئله ندارند.

 آن چه بنیادگرایان را به یکدیگر شبیه می‌کند عزم جزم همه‌ ‌‌‌آن‌ها با این است که تمام وجوه زندگی اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، هنری، خانوادگی و حتی فردی‌ را با تعابیر خود از متون مقدس منطبق کنند. تاکتیک‌های بنیادگرایان برای رسیدن به این هدف متنوع است. در کشورهایی مانند ترکیه که نوعی ساختار دمکراتیک وجود دارد بنیادگرایان ‌کوشیدند با توسل به شعارهای مردمی و مذهبی به کرسی‌های پارلمان دست پیدا کنند و از آن‌ طریق دولت تشکیل دهند. در جاهای دیگر مثل عراق، سوریه، پاکستان و شرق آفریقا، استفاده از سلاح و خشونت و زور روش مطلوب گروه های مسلح مثل القاعده، الشباب، لشکر اسلام است.

اشتراک بنیادگرایان با وجود تمام اختلاف‌های خود در این است که وقتی قدرت را به چنگ می‌آورند از اعمال هرگونه زور و خشونت برای سرکوب مخالفان خود ابایی ندارند. نمونه های اخیر آن را در مصر توسط اخوان المسلمین و النهضت در تونس به وضوح دیدیم و در سوریه در مناطق فتح شده به دست جهادی ها می بینیم.

تکیه بر حقوق زنان و حساسیت نسبت به رفتارهای اخلاقی زنان و روابط زن و مرد هم در همگی این گروه ها مشترک است.

تمام این گروه‌ها اعتقاد دارند که زنان به دلیل تفاوت‌های بیولوژیکی و طبیعی باید در جامعه و خانواده حقوق متفاوتی با مردان داشته ‌باشند. به نظر آن ها جای زن در خانه و مهمترین  وظیفه او مادری، همسری و خانه‌داری است و به بهانه حرمت و دفاع از عفت و پاکدامنی زنان اختلاط دو جنس و بی حجابی را بر نمی تابند. در این مورد مشابهت ‘البنّا” بنیانگزار اخوان المسلمین  در مصر سال های ۱۹۲۰؛ و مودودی بنیانگزار جماعت اسلامی در پاکستان سال های ۵۰ ۱۹؛ و خمینی در ایران سال های ۱۹۶۰ درخور توجه است. همگی اینان حقوق برابر زنان با مردان در مواردی مانند ارث، طلاق، و حق  قضاوت زنان را خلاف نص صریح قرآن می دانستند.

در بخشی از کتاب به موفقیت شکست های رژیم اسلامی در ایران برای بازسازی ذهنی جامعه و بخصوص زنان بر مبنای احکام و آموزه‌های مذهبی پرداخته ام. این که چگونه بنیادگرایان برای نیل به اهداف خود متون قدیمی اسلامی را در جست‌وجوی احکام اخلاقی مطلوب خود زیر و رو می‌کنند و هرجا که لازم باشد خود احکام و دستورات اخلاقی ابداع می کنند.  نمونه‌های بی‌شماری از این «سنت‌های اسلامی» در ایران امروز داریم که  به ساد‌گی نمی‌توان منشاء اسلامی یا غیر اسلامی آن‌ها را تعیین کرد.

سعی کرده ام در کتاب نشان بدهم:

– چگونه بنیادگرایی مذهبی سعی می کند بحران های  سرمایه داری و سلطه بازار برتمام جنبه های زندگی انسان  را به سست شدن بنیان خانواده، آزادی طلبی زنان، افزایش میزان طلاق، آزادی سقط جنین، رفتارهای جنسی و بی بندوباری جوانان و رواج همجنس گرایی نسبت بدهد. و این در حالی است که مطالعات علمی خلاف این ادعا را ثابت می کند. به طور نمونه، یک  بررسی جالب در سال  ٢٠٠۵  نشان می دهد که درصد قتل، بیماری های مقاربتی، حاملگی دختران نوجوان، و مرگ و میر نوزادان در ایالات جنوبی امریکا (لوئیزیانا، میسوری، نوادا، جورجیا و کارولینای جنوبی)  که در آن ها   درصد بیشتری از مردم ایمان مطلق خود به خدا، و حضور منظم در کلیسا و ادای نماز را ابراز کرده اند، به مراتب بیشتر از ایالات شمالی این کشور است. و در ایران که همراه با عربستان سعودی نمونه بارز حکومت اسلامی در قرن ۲۱ است، رشد وحشت آور تن فروشی بخصوص در میان دختران ۱۲ تا ١٨ ساله،  پدیده نوظهور دختران بی خانمان یا کارتنی و افزایش قتل های به اصطلاح «ناموسی» ره آوردهای حکومت اسلامی برای زنان بوده  است.

– توجه به این که کنترل زنان و محدود کردن حقوق و آزادی‌های آنان و قبولاندن برتری مرد به عنوان تقدیر و فرمان الهی هدف کلیدی همه بنیادگرایان در تمام  ادیان و مذاهب است. زنان، شاید بیش از هر گروه دیگر محروم از حقوق انسانی از استقرار دولت های مذهبی آسیب می بینند و تبعا بیش از مردان از استقرار دموکراسی و نهادهای دموکراتیک بهره می برند.

پیام کتاب در حقیقت این است که جدائی دین و دولت برای مبارزات حقوقی زنان اهمیت حیاتی  دارد.

– دولت سکولر یا غیرمذهبی چون هویت و جانب گیری مذهبی ندارد و زیر سلطه قوانین و اخلاقیات هیچ مذهبی نیست، به سود یا زیان هیچ مذهب خاصی عمل نمی کند و تبعا قوانین مدنی و جزائی آن شمول همگانی دارند. نیز چون امکان تردید و تأمل یا انتقاد از اعمال و سیاست های دولت بدون خطر اتهام کفر و ارتداد وجود دارد، زنان حق مبارزه برای حق طلبی را خواهند داشت. بنابراین برخلاف ادعای برخی روشنفکران پوپولیست غربی یا غرب نشین که می کوشند راه حل اسلامی را به عنوان راه حل بومی به جوامع دارای اکثریت مسلمان بقبولانند، جدایی دین از دولت در رأس مطالبات برابری طلبان و دموکراسی خواهان در جهان و در ایران قرار دارد.