نویسنده و کارگردان: پرویز شهبازی
فیلمبردار: هومن بهمنش
تدوین: پرویز شهبازی
بازیگران: پگاه آهنگرانی، نازنین بیاتی، احمد مهرانفر، فرید سماواتی
دختری شهرستانی به نام نازنین که در رشته پزشکی در تهران پذیرفته شده با مشکل کمبود اتاق در خوابگاه دانشجویی مواجه شده و به ناچار با دختری به نام سحر هم خانه می شود. این آشنایی سرآغاز روابطی می شود که در نهایت مشکلات و گرفتاری های زیادی برای او در کلان شهر تهران و آدم های گوناگون به وجود می آورد…
نام” دربند” هم می تواند محله دربند تهران را در ذهن تداعی کند و هم گرفتار و اسیر بودن را. اما با دیدن فیلم مجاب می شویم که فیلم حکایت آدم های دربند و گرفتار در مناسبات شهر و جامعه ای بی رحم است. دربند فیلمی خوش ساخت با فیلمنامه ای متوسط و شخصیت پردازی های قابل نقد می باشد. فیلمی که بسیاری از کارشناسان سینما نماینده شایسته تری از فیلم گذشته اصغر فرهادی برای نمایندگی ایران در اسکار امسال می دانستند. چرا که داستان فیلم را بیش از گذشته که در فرانسه و به زبان فرانسه ساخته شده بود بیانگر مسائل و مشکلات جامعه امروز ایران قلمداد کردند.
دربند شروع خوبی دارد و در همان ۱۰ دقیقه اول دو شخصیت محوری فیلم را به تماشاگر معرفی می کند. نازنین یک دختر ساده و اخلاق گرای شهرستانی که باید با سحر یک دختر بی قید و بند و رها از بسیاری از محدودیت ها که در خانه ای مجردی زندگی می کند و خانه اش هر شب پاتوق دوستان مجرد دختر و پسر است، هم خانه شود. خیلی زود هم مشخص می شود که چرا کمتر کسی تحمل هم خانه شدن با او را دارد و معمولا خیلی زود خانه او را ترک می کنند.
نازنین سعی دارد که خلوت خود را داشته باشد و در اتاقش به مطالعه درس های دانشگاهش مشغول شود، اما هر شب با اصرار سحر برای پیوستن به دوستان او و اندکی خوشگذرانی، کشیدن قلیان و گپ زدن مواجه می شود و از سر کمرویی می پذیرد، اما با روحیات اخلاق گرایانه اش خیلی محتاطانه عمل کرده و خیلی از خواسته های آنها را رد می کند.
همین عملکرد باعث می شود شبی که دوستان سحر دور هم جمع شده اند، بین نازنین و سحر یک درگیری لفظی شدید به وجود بیاید که در کمال ناباوری به ضرب و شتم نازنین توسط سحر بیانجامد. نازنین بی توجه به اصرار دوستان سحر و پادرمیانی آنها خانه را ترک می کند.
یکی از موارد ضعف در فیلمنامه دقیقا زمانی است که نازنین برگشته تا اسباب و اثاثیه اش را جمع کند و از خانه برود، اما با گریه سحر مواجه شده و خیلی سریع و بدون مقدمه با کسی که به قول خودش به او جلوی دوستانش توهین کرده و او را کتک زده دوباره دوست شده و به رغم آن که می داند دوباره شب های آزاردهنده ای را خواهد داشت به خواهش او برای ماندن تن می دهد. ما در اینجا با یک تضاد نسبی در شخصیت پردازی مواجه هستیم. نازنین قرار است نماد یک دختر شهرستانی ساده دل و مبادی آداب باشد، اما این دختر از کدام شهرستان می آید؟ آن طور که در یک مکالمه می گوید از هشتاد کیلومتری شهر تهران. اما آیا با وجود ابزارها و تکنولوژی پیشرفته از قبیل ماهواره و اینترنت که امروزه در حتی روستاها نیز در دسترس است می توان هنوز شهرستانی را به شکل مرسوم قدیمترش و به اصطلاح چشم و گوش بسته تعریف کرد؟ آیا نازنین که این همه هوش و استعداد دارد که در رشته پزشکی قبول شده و چنان به اخلاقیات گرایش دارد که دوستی با پسرها را هم نمی پذیرد این قدر با هوش نیست که بداند با نوع ارتباطاتی که سحر با افراد مختلف و از جمله آدم هایی مثل زارعی دارد باید از این تیپ افراد فاصله گرفته و به درس و مشق خود برسد. آیا خانواده او این قدر به اوضاع یک دختر زیبای به اصطلاح ساده شهرستانی بی تفاوت هستند که حتی یکی از اعضا خانواده برای اطمینان خاطر از شرایط و مکان زندگی دخترش سری به او نمی زند؟
چرا با وجود این همه نکات خلافی که نازنین از سحر می بیند و در جایی که دوستان پسر پولدار او به وضعیت او بی توجه هستند او می خواهد با دست خالی و با مخاطره انداختن خود به شکلی قهرمانانه او را نجات دهد؟
اما با چشم پوشی از این گونه ضعف ها در شخصیت پردازی و منطق روایی داستان، تصویری که کارگردان از شهری بزرگ و بی رحم در چنبره سقوط و انحطاط اخلاقی نشان می دهد قابل توجه است. تهران به عنوان یک پایتخت بزرگ و پیچیده در مناسبات شهری مدرن از دیرباز موضوع مورد توجه در تاریخ معاصر ادبیات و سینمای ایران بوده است. از دختران فراری شهرستانی فیلم های فارسی که فریب آدم های فاسد شهری را می خوردند و سر از کاباره ها و کافه ها و یا روسپی خانه ها در می آوردند تا مردان شهرستانی عاشق سینما که در سودای بازی در فیلم با آوارگی و بیکاری و در انتها خلافکاری به آدم هایی سرخورده مبدل می شدند تا به سینمای پس از انقلاب که باز هم تهران و مناسبات اجتماعی اش محور موضوع فیلمسازان متعددی بوده است.
بی پولی یا ناتوانی مالی یکی از عوامل پر رنگ در تغییر شخصیت های داستان و عملکردشان در برخورد با مسائل پیرامونشان است.
بی پولی باعث شده که نازنین نتواند یک آپارتمان مستقل بگیرد تا مجبور نباشد با افرادی که نمی شناسد همخانه شود.
بی پولی باعث شده سحر با افرادی مثل زارعی کنار بیاید که تمام زندگی شان در عدد و رقم خلاصه شده و آدمها را با معیار پولی خودشان می سنجند و با چک و سفته آدم های نیازمند را ابزار و برده خود می کنند.
بی پولی یک پدر کارگر معتاد را وادار می کند، فرزندان نیازمند به معلم خصوصی را با بچه های همسایه در یک خانه جمع کند تا بتواند با اصرار و شرمزدگی بر خلاف قرارداد عمل کردنش را توجیه کند!
پرویز شهبازی با فیلم دربند سعی کرده نگاهی واقع گرایانه به جامعه امروز و بخصوص نسل جوان آن داشته باشد. او در فیلم های قبلی اش چون مسافر جنوب، عیار چهارده و به ویژه نفس عمیق نیز به این نوع روابط پرداخته بود که رد پای برخی از کاراکترهای فیلم های قبلی را در فیلم در بند نیز می توان یافت. پایان باز فیلم همچون برخی آثار مشابه قضاوت را به بیننده واگذار می کند. جایی که نگاه نازنین از طبقه پایین پاساژ به نگاه زارعی در سوگ فرزند نشسته و غمگین تلاقی پیدا کرده می تواند معانی گوناگونی داشته باشد. آیا نازنین هم در مواجهه با بی رحمی ها و اخلاقیات به زوال رفته آدم های پیچیده این شهر بزرگ همانند سحر شده؟ آیا زارعی از رفتارهای غیر اخلاقی و مادی گرایانه محض در قبال معصومیت نازنین ها نادم است؟!
دربند فیلمی است که جدای از کاستی هایش ارزش دیدن را دارد و باز هم برگ برنده ای در سینمای بی رمق امروز ایران است.
* عارف محمدی فارغ التحصیل ادبیات فارسی و سینما از ایران و مددکاری اجتماعی از کالج جورج براون در کانادا است . به عنوان منقد فیلم با رسانه های ایرانی چون شهروند و رادیو زمانه همکاری داشته و بیش از ده سال است که برنامه تلویزیونی فیلم و سینما را تهیه و اجرا می کند. مستندسازی از دیگر فعالیت های او در زمینه سینماست.
با سپاس از زحمات شما. پیشنهاد می کنم نوشته مرا در سایت پرس لیت بخوانید.