اقتصاد روحانیت شیعه پس از انقلاب ۱۳۵۷

جمعه ۱۱ اپریل، نشست هشتاد و هفتم کانون کتاب تورنتو با حضور سخنران مهمان، مهدی خلجی، پژوهشگر مطالعات اسلامی در سالن اجتماعات مرکز امور شهری نورت یورک برگزار شد.

سعید حریری از کانون کتاب تورنتو، سخنران را معرفی کرد.

سعید حریری

سعید حریری

مهدی خلجی نویسنده، پژوهش‌گر الاهیات و سیاست اسلامی و نیز تحلیل‌گر مسائل ایران و شیعه در خاورمیانه از سال ۲۰۰۵ تا کنون، پژوهش‌گر ارشد در موسسه‌ی واشنگتن برای سیاست خاور نزدیک و مقیم شهر واشنگتن، در ایالات متحده‌ی آمریکا است.
در سی و یکم شهریورماه ۱۳۵۲ خورشیدی در شهر قم به دنیا آمد. در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، دانشگاه قم (تربیت مدرس) و دانشگاه سوربن، فقه، فلسفه و تأویل شیعی خواند. زمینه علاقه و مطالعه‌ی او، اسلام‌شناسی، ادبیات و فلسفه‌ی مدرن است.
در ایران از جمله برای مجله‌های کیان، نقد و نظر، و روزنامه‌های جامعه، ایران و انتخاب نوشته‌. دبیر سرویس اندیشه‌ی روزنامه انتخاب، در سال اول تأسیس آن  بود. در خارج از ایران، برای بخش فارسی بی بی سی و بخش فارسی رادیو اروپای آزاد، رادیو آزادی (رادیو فردا) کار کرده‌. مدتی نیز با رادیو زمانه همکاری داشته است.
به زبان‌های عربی، فرانسه و انگلیسی می‌خواند و حرف‌ می‌زند. در خارج از ایران به فارسی دو کتاب منتشر کرده رمان ناتنی (۲۰۰۴ در برلین ) و  نظم نوین روحانیت در ایران ( نشر کتاب آیدا در بوخوم ).

جذابیت توریستی طلبه بودن

مهدی خلجی ضمن تشکر از حاضران در سالن، از میزبانان خود در کانون کتاب تورنتو نیز سپاسگزاری کرد و وجود این کانون و استمرار موفقیت آمیز آن را برای ایرانیان مقیم این شهر بخت بزرگی خواند که بتوانند ماهانه گردهم بیایند و حول مسائل فرهنگی بحث کنند.

خلجی در آغاز سخنانش گفت: چیزی که در مورد من همیشه جلب توجه می کند این است که این خودش آخوند بوده و این جذابیت توریستی من است، اما واقعیت این است که کسانی مثل من که حوزه را ترک کرده اند، کم نبوده اند. بخصوص از مشروطه به این طرف بحرانی در حوزه های علمیه به وجود آمد که این بحران فراگیر بود، هم بحران اقتصادی و هم بحران فکری. حوزه های علمیه تا آن زمان جایی بودند که علم و دانش را منتقل می کردند. بسیاری از روحانیون با دانش جدید آشنا می شدند و می دیدند که در چارچوب حوزه نمی توانند فکر و مطالعه کنند، کسانی مثل محمدتقی بهار، سیدحسن تقی زاده، علامه قزوینی و بسیاری دیگر.

در دوره ی رضاشاه پهلوی بحران جدیدی به وجود آمد و بسیاری از طلبه ها از حوزه بیرون می آمدند، یا به دلایل فکری یا معیشتی، و به دنبال مشاغل دیگر می رفتند. یکی از این نمونه ها احمد کسروی است که حتی منتقد اسلام هم شد.

بعد از انقلاب هم یک موج عظیم آدم هایی به راه افتاد که همه می خواستند آخوند شوند. انگیزه های مختلفی هم داشتند. آن دوران فضای آرمان خواهی و ایده آلیسم بود و در بخش مذهبی ها شریعتی مقبولیت داشت. انقلاب که شد و رنگ و بوی اسلامی هم گرفت، بسیاری از جوانان فکر می کردند اگر بروند حوزه و درس بخوانند می شوند آقای خمینی، یا مطهری، یا بهشتی… غافل از اینکه هیچ کدام از این چهره ها محصول روحانیت نبودند، اینها وقتی از حوزه بیرون رفتند، آن شدند که شدند. درون حوزه نمی توانستند شخصیت متفاوتی جز همان روحانیت سنتی باشند.

مخصوصا وقتی که انقلاب فرهنگی شد و دانشگاه ها بسته شد، بسیاری از بچه مذهبی ها آمدند به قم برای تحصیل. یک باره قم شلوغ شد و از همه جای ایران و حتی همه جای دنیا به آنجا سرازیر شدند.

مهدی خلجی از وضعیت حوزه های علمیه و روحانیت شیعه گفت

مهدی خلجی از وضعیت حوزه های علمیه و روحانیت شیعه گفت

خلجی با اشاره به اینکه “جنگ هشت ساله ایران و عراق باعث شد که بنای ایدئولوژیک جمهوری اسلامی آسیب ببیند”، به موضوع خروج طلبه ها از حوزه ها پرداخت و گفت: اواخر دوره ی جنگ، خیلی از طلبه ها که جوانانی از طبقه متوسط دانشگاه رفته بودند، درس ها و فضای حوزوی اصلا ارضایشان نکرد و سرخورده شدند. اواخر دهه ی شصت دورانی ست که به شدت طلبه ها دارند از قم بیرون می روند، یا به دانشگاه می روند یا به دنبال کار و زندگی خود و البته جمعی هم می مانند به امید این که حوزه را تغییر دهند.

به هر حال من هم یک استثنا نیستم و بخشی از نسلی هستم که با انتظاراتی وارد حوزه ی علمیه شد و انتظاراتش برآورده نشد و از حوزه بیرون آمد و به سمت دانشگاه و علوم جدید رفت.

خلجی با طنز افزود: من همیشه میگویم حوزه ی علمیه مثل آن دنیا می ماند، کسی که رفته آن دنیا برنمیگرده تا بگوید آن دنیا چه خبر بود.کسانی هم که رفته اند حوزه نمی آیند بگویند در حوزه چه خبره. دلایلش هم متفاوت است. یکی اینکه در ایران درباره ی روحانیت گفتن، مستقل از ایدئولوژی جمهوری اسلامی، یک نوع تابو است. شما نمی توانید در مورد روحانیت هیچگونه تحقیق و پژوهش معنادار جدی انجام دهید که از چارچوب ایدئولوژیک جمهوری اسلامی بیرون بزند. دلیل دیگر این که معمولا طلبه هایی که می آیند بیرون، به ندرت سراغ رشته هایی مثل جامعه شناسی می روند. اگر بروند دانشگاه تا درس بخوانند معمولا می روند سراغ فلسفه و اسلام شناسی و … واقعیت این است که در حوزه های علمیه هم آنقدر اذیت شده اند که مثل یک خاطره تلخ می خواهند فراموشش کنند.

از آن طرف، دانشگاهی های ما هم  به دلایل مختلف، خیلی به نهاد مذهب در ایران توجه نمی کردند و این مشکل بزرگی ست.

روحانیت چیست؟

وقتی شما وارد بحث روحانیت می شوید، این بحث با عواطف آمیخته شده است. از یک طرف روحانیت نماد معنویت هست و از یک طرف همه ی مردم ایران چیزهای بدی از آخوندها دیده اند و جالب است که در خانواده های مذهبی جوک های تند و تیزی علیه روحانیت است. یعنی همان بخشی از جامعه که به روحانیت احترام می گذارد و برای عقد و طلاق و دفن و کفن به روحانی مراجعه می کند، همان هم از آخوندها انتقاد می کند. بنابراین سخن گفتن از روحانیت با حفظ یک فاصله ی علمی مشکل است.

خلجی با مهم خواندن شناخت روحانیت و تأکید بر اینکه بحث روحانیت در مورد تک تک افراد نیست، بلکه در مورد نهاد روحانیت است، گفت: در هر جماعتی خوب و بد هست، در بین آخوندها هم همینطور است، بعضی آخوندها پارسا و زاهد و دور از دنیا و بعضی دنیادار و دنیادوست هستند و بحث جامعه شناسی بحث اخلاقی نیست و قرار نیست ببینیم آخوندها خوب اند یا بد هستند.

یک مشکل دیگر روحانیت هم این است که با مسئله جمهوری اسلامی و در این سی و پنج سال،  بخش زیادی از جوانان از اسلام زده شدند طبیعتا به مسئله روحانیت به چشم کفر و ایمان نگاه می کنند. اگر شما مذهبی هستید راجع به روحانیت خوب می گویید و اگر مذهبی نیستید از روحانیت بد می گویید.

به عبارت دیگر دین به طور کلی و نهاد دینی بیشتر موضوع عاطفه و جنگ و نزاع و سیاست و ایدئولوژی ست تا موضوع شناخت. اینکه فارغ از اینکه من به خدا اعتقاد دارم یا ندارم، یا به اسلام اعتقاد دارم یا ندارم، یا آخوندها خوب اند یا بد، ببینیم آخوندها چی هستند؟ پدیده ی روحانیت چیست؟

روحانیت، نه امروز که از چند صدسال گذشته، در کنار نهاد دولت یا حکومت، مهمترین نهاد اجتماعی در ایران بوده است، بنابراین شناخت روحانیت، شناخت جامعه ایران است.

یکی از نویسندگان بزرگ “روی متحده” که درباره انقلاب ایران کتاب معروفی نوشته، می گوید”تاریخ ایران شناسی یعنی علماشناسی” و این یک مبالغه ی معنادار است.

خلجی در مورد چیستی نهاد روحانیت گفت: روحانیت نهادی ست مسئول برگزاری مراسم مذهبی و مسئول تفسیر مذهب است. به گفته ی ماکس وبر “روحانیت مدیر امور مقدس است.” تا زمان درازی در مورد روحانیت این تصور وجود و این نوع نگاه غلبه داشت.

نهاد روحانیت، بنگاه اقتصادی

جمع آوری و شمارش پول های نذورات

جمع آوری و شمارش پول های نذورات

سخنران به روی دیگر سکه نهاد روحانیت پرداخت و افزود: بعدها شروع کردند به نهاد روحانیت به چشم یک بنگاه اقتصادی نگاه کردن. هر جایی که یک فعالیت اقتصادی می کند و درآمد و سرمایه مالی و هزینه دارد به آن بنگاه اقتصادی می گوییم. روحانیت چنین نهادی ست. این بنگاه اقتصادی یک شبه به وجود نیامده و تحولات بسیاری را از سر گذرانده. مهمترین نقطه عطف پیدایش آن دولت صفویه است. دولتی که برای اولین بار تشیع را به ایدئولوژی رسمی حکومت بدل کرد.

بحث های بین علمای شیعی در آن زمان زیاد است. برای ده قرن علمای شیعه می گفتند حکومت نامشروع است. یعنی حکومت مذهبی نداریم، حکومت دنیوی است، چون فقط امام معصوم می تواند حکومت مذهبی داشته باشد. در غیاب امام معصوم هر حکومتی، حکومت غیرمذهبی ست و چون غیرمذهبی ست نمی تواند وارد امور مذهبی شود از جمله چون امام معصوم یک سری اختیارات ویژه دارد، بدون وجود امام نمی شود از آن اختیارات استفاده کرد. مثلا خمس سهم امام است یعنی فقط امام معصوم می تواند آن پول را بگیرد. حال که امام نیست باید چه کار کرد؟ بسیاری از فقها اعتقاد داشتند که باید این پول را دفن کرد تا زمانی که امام برگردد و آن را در بیاورد و در جهت حکومت جهانی اش استفاده کند. فقیه حق نداشت پول را از مومن بگیرد.

در زمان صفویه می بینند که اگر بخواهند یک نهاد مقتدر اجتماعی بسازند که با دولت یک مناسبات ویژه ای داشته باشد، باید منابع مالی داشته باشند. در آنجا شروع کردند به مشروعیت دادن به خمس گرفتن از سوی فقیه. یعنی کسی به نام شیخ علی کرکی یک مفهوم جدید را وارد فقه می کند که مفهوم نیابت است و می گوید درست است که امام معصوم نیست اما فقیه، نایب امام معصوم است، بنابراین اختیارات امام به فقیه منتقل می شود از جمله می تواند خمس بگیرد.

این رخداد بسیار بزرگی بود که راحت اتفاق نیفتاد. بحث شدیدی بین فقها بود. آنها که پرهیزگار بودند و معتقد بودند که فقها نباید به سلاطین نزدیک شوند حتی اقامه نماز جمعه حرام بود. در همان زمان صفویه بعضی معتقد بودند که می توان به نیابت از امام نمازجمعه را برگزار کرد.

 

تاثیر تکنولوژی ارتباطات

نقطه عطف مهم دیگر ظهور تلگراف در ایران است. تا قرن نوزدهم ما چیزی به نام مرجع تقلید و مقلد نداریم، بیشتر علمایی هستند در هر شهر و روستایی که مردم می روند و سئوالاتشان را می پرسند. اینطور نبوده که یک مرجع تقلیدی در شهری باشد و همه شیعیان در شهرهای مختلف از او تقلید کنند. در قرن نوزدهم تلگراف اجازه می دهد که شما در نجف بنشینید و فتوا صادر کنید علیه تنباکو، و تحول سیاسی عظیمی در ایران به وجود بیاورید، یعنی همان فتوایی که میرزای شیرازی صادر کرد و استعمال تنباکو را در حکم محاربه با امام زمان اعلام کرد. اگر تلگراف نبود، این امکان پذیر نبود.

خلجی با تأکید بر تحولات عمیقی که تکنولوژی مدرن ارتباطات در نهاد روحانیت به وجود آورد، افزود: تلگراف و تکنولوژی مدرن ارتباطات باعث شد شبکه ی روحانیت گسترش یابد و رابطه بین مقلد و مجتهد تغییر کند. مثل نقشی که نوارهای صوتی در انتقال پیام آقای خمینی در مقطع انقلاب داشت و الان هم اینترنت به شکل شگفت انگیزی شبکه ی مذهبی را تحت تاثیر قرار داده. شما می توانید در ویرجینیای آمریکا بنشینید و مقلد آقای مکارم شیرازی در قم باشید و وجوهاتتان را هم با ویزا یا مسترکارت بپردازید. شما در وب سایت آقای مکارم می بینید که بخشی دارد برای پرداخت وجوهات با کردیت کارت.

بعضی از وب سایت های مراجع به ۳۴ زبان است تا اطمینان پیدا کنند که به هر زبانی که هر تنابنده ای صحبت می کند، قابل فهم باشد.

تاثیر تکنولوژی ارتباطات بر شبکه ی مذهبی شاید موضوع ده ها رساله ی دکتری باشد. ما هنوز نمی دانیم چه تحول عظیمی به وجود آورده.

Mehdi-Khalaji

نظم نوین روحانیت

خلجی دوره ی رضاشاه را دوره ی مهمی در تحول روحانیت خواند و گفت: اگر از من بپرسید نظم نوین روحانیت کی شکل گرفته، می گویم دوره ی رضاشاه پهلوی. البته این خیلی متناقض است. از یک طرف رضاشاه آمد که آخوندها را قلع و قمع و قدرتشان را محدود کند و گفت نمی توانند لباس روحانیت بپوشند و هر کس می خواهد لباس بپوشد از دو مرجع باید نامه بگیرد. اوقاف و منابع مالی شان را از دستشان گرفت. تا قبل از آن کار دعاوی و شکایات، وصیت، ارث، ازدواج و طلاق همه دست روحانیت بود، ولی رضاشاه دادگستری درست کرد و دو نهاد آموزش و پرورش و نهاد دادگستری را از روحانیت گرفت. از طنزهای تاریخ است که پیامد کارهای او بدون اینکه بخواهد، به حوزه ها نظم داد. حوزه ها را از دنیای سنتی وارد دنیای جدید کرد. حوزه هایی که فرهنگ شفاهی در آن حاکم بود شدند حوزه هایی که بوروکراسی در آن وارد شد. وقتی برای پوشیدن لباس نیاز به دو گواهی از مجتهد بود، یعنی اینکه از این به بعد باید لیست طلبه ها را داشته باشند. یعنی من که شیخ عبدالکریم حائری ام و تا دیروز نمی دانستم چند آخوند کجای این مملکت زندگی می کنند، الان همه می آیند پیش من و گواهی می خواهند، این یعنی دفتر، آمار، عدد، یعنی بوروکراسی، یعنی همان چیزی که ماکس وبر اسمش را عقلانی شدن به معنای بوروکراتیزه شدن می گذارد. زمانی که من طلبه بودم، هر کدام از مراجع امور اداری خودشان را داشتند و سر ماه دو، سه نفر می نشستند و حقوق ماهانه طلبه ها را براساس درجات تحصیلی شان و تأهل و تجردشان می دادند. مقسّم شهریه آقای گلپایگانی زمانی حدود چهار هزار و خرده ای اسم را حفظ بوده و می دانسته هر کدام چه اطلاعاتی دارند و دفتر و دستکی نداشت. یعنی همه چیز براساس حافظه می چرخید و چیزی روی کاغذ نبود و آرشیوی وجود نداشت. در دوره ی رضاشاه تازه شروع می کنند به نظم مدرن گرفتن. دستور رضاشاه برای متحدالشکل کردن لباس ها دستور مهمی ست و پیامدهای مهمی برای حوزه های علمیه داشت.

خلجی به تحولات روحانیت در دوران محمدرضا پهلوی پرداخت و افزود: اتفاق خیلی مهمی که افتاد در دهه پنجاه بود. شاه مواجه شد با رشد چشمگیر قیمت نفت، و درست مثل آقای احمدی نژاد، به جای اینکه پول نفت را در زیرساخت ها سرمایه گذاری کنند، این نقدینگی را وارد بازار کرد. این پول که وارد بازار شد رفت دست بازاری ها و بازاری ها دادند به آقای خمینی و او هم انقلاب کرد. یعنی آقای خمینی یکباره پولی دستش آمد که تا آن زمان هیچ مرجع تقلیدی دستش نیامده بود. اینها که پول خمس و زکات نبود، بلکه کمک های مالی بود که می دادند تا انقلاب پیش برود.

سخنران از قبل از انقلاب به سرعت گذشت تا بتواند به نهاد روحانیت بعد از انقلاب بیشتر بپردازد. او افزود: وقتی آقای خمینی انقلاب کرد، چند سال اول سخت درگیر تثبیت انقلاب و جدل با گروه های سیاسی مختلف و قلع و قمع کردن آنها بود. سال ۵۹ هم شروع جنگ بود و تا هشت سال فرصت رسیدگی به وضعیت روحانیت نبود. ضمن اینکه در ده سال اول پس از انقلاب مراجع بزرگ زنده بودند، آیت الله خویی که بسیار ثروتمند بود و مقلدان زیادی داشت، در نجف بود، آیت الله گلپایگانی، آیت الله نجفی مرعشی و … بودند و حوزه را اداره می کردند. آقای خمینی هم آنقدر درگیر پروژه ی سیاسی اش بود که جرأت نمی کرد در این میان با آخوندها هم دربیفتد. آقای خمینی شاید ضدروحانی ترین آدم در طول تاریخ تشیع در درون حوزه باشد، هیچکس به اندازه آقای خمینی صریحا به روحانیون دشنام نداده، به خاطر اینکه روحانیت نماد حفظ سنت است و آقای خمینی انقلابی بود.

خامنه ای؛ معمار بازسازی حوزه  

سخنران به تحولاتی که با روی کار آمدن آقای خامنه ای در حوزه و در نهاد روحانیت روی داد اشاره کرد و گفت: آقای خمینی سال ۱۳۶۸ فوت کرد. یکی دو سال بعد آقای خویی، بعد گلپایگانی، بعد نجفی مرعشی، بعد اراکی یعنی همه کسانی در آن سطح از بین رفتند. سال ۱۳۷۴ در حالی که عرصه خالی شده بود، بحث مرجعیت آقای خامنه ای پیش آمد. یکی از کارهای آقای خامنه ای بازسازی حوزه بود. اولا نسل جدیدی آمده بودند که این نسل نیازهای جدید داشت و آن سیستم سنتی پاسخگو نبود.

آقای خامنه ای در اوایل دهه هفتاد مرکزی درست کرد به نام مرکز کامپیوتری تحقیقات اسلامی. آن زمان کامپیوتر برای آخوندها، مثل تلگراف در زمان مشروطیت بود. ناصرالدین شاه بر سر استفاده از تلگراف با روحانیت معضلی داشت چون آنها تلگراف را بوق شیطان می خواندند تا اینکه مجبور شد تعدادی علما را در تهران و تعدادی را در تبریز پای دستگاه تلگراف بگذارد تا با ردوبدل کردن آیه های قرآن از طریق تلگراف بفهمند که این ابزار شیطان نیست.

آقای خامنه ای آمد سرمایه گذاری بسیار عظیمی در قم کرد برای آموزش کامپیوتر به روحانیان و کامپیوتر تقریبا مجانی و به زور به آنها داد. شرکت ها و مهندسان زیادی آمدند و با کشورهای آسیای جنوبی قرارداد بستند. این شرکتها قطعات کامپیوتری وارد و در قم مونتاژ می کردند و به تدریج قم شد پایتخت کامپیوتر ایران در زمینه سخت افزار و نرم افزار.

کار دیگری که آقای خامنه ای کرد این بود که بیمه طلاب ایجاد کرد تا در موقع بیماری بتوانند از خدمات درمانی طلاب استفاده کنند. این بیمه از نظر نوع بیمه استثنایی ست. همچنین صندوق بازنشستگی درست کردند. تخصیص بیمه عمر، ساختن شهرک های مسکونی، صندوق های قرض الحسنه از دیگر کارهای آقای خامنه ای بود. اینها همه بوروکراسی و پول است. این همه شهر را عوض کرد و نه فقط زندگی طلبه ها، بلکه زندگی همه ی آنهایی که به نوعی با اینها در ارتباط بودند، حتی سوهان فروش های قم، را هم عوض کرد. قم از شهر کوچک بد آب و هوایی که معروف بود به اینکه وارداتش مرده است و صادراتش آخوند و هیچکس دوست نداشت آنجا برود، شد شهر بزرگی که تبدیل شد به استان و منابع مالی عظیمی وارد این شهر شد.

خدمات ارائه شده در قم تنها برای طلبه های ایرانی نیست. در زمان آقای خامنه ای مراکزی درست شد مخصوص تربیت و پرورش طلاب غیرایرانی که این هم پدیده ی کاملا جدیدی است. دانشگاه بین المللی المصطفا، که اگر به سایت آن در اینترنت مراجعه کنید می بینید که در هفتاد، هشتاد کشور دنیا شعبه دارد. این دانشگاه در قم حدود هجده هزار دانشجو دارد و اینها همه خارجی اند و از کشورهای مختلف با زن و بچه هایشان آمده اند و همه از نظر مالی تأمین می شوند و حتی وقتی به کشورهای خودشان می روند باز هم حمایت می شوند چون مرکز اسلامی می زنند و جمهوری اسلامی رابطه ی خودش را با آنها حفظ می کند.

از طرف دیگر حوزه ی علمیه خواهران درست شد که این هم پدیده ی جدیدی بعد از انقلاب بود. الان حدود صدهزار طلبه ی زن در این حوزه ها در شهرهای مختلف مثل قم، مشهد، اصفهان و … مشغول تحصیل هستند.

 

قم برای تشیع به مثابه هالیوود برای فیلمسازان

خلجی برای نشان دادن مرکزیت قم برای روحانیت تشیع گفت: قدیم هر شهری برای خودش یک حوزه علمیه مستقل داشت، الان قم شده مرکز تمام حوزه های علمیه در ایران و حتی به طور غیررسمی در سراسر جهان تشیع. یعنی شما اگر بخواهید یک مرجع تقلید فراکشوری باشید باید در قم یک دفتر داشته باشید مثل اینکه اگر می خواهید فیلمتان در دنیا بفروشد، باید در هالیوود دفتر داشته باشید. این باعث شده که یک مرکزیتی برای آقای خامنه ای و حکومت ایجاد شود.

سخنران با اشاره به اینکه “بین شبکه ی اقتصادی روحانیت و شبکه ی اقتصادی دین باید تمایز قائل شد” افزود: اینها جاهایی ممکن است با هم تلاقی کنند ولی لزوما یکی نیستند. یعنی شبکه ی مالی روحانیت بخشی از شبکه ی مذهبی است. بخشی از این شبکه ی مذهبی دست روحانیت نیست و دست حکومت است. بخشی مثل شبکه مالی صوفیه و دراویش است. آنها برای خودشان حلقه ها و شبکه های مالی مستقلی را دارند که هم خارج از کنترل روحانیت است و هم خارج از کنترل دولت و برای همین هم جمهوری اسلامی اینقدر با دراویش مبارزه می کند.

شبکه اقتصادی مذهب در ایران بسیار فراگیر است. این شبکه مذهبی با یک شبکه ی فراگیرتری در منطقه خاورمیانه، از لبنان تا افغانستان تا هند و کشورهای خلیج فارس، پیوند دارد و حتی در یک اشل بزرگتر با یک شبکه ی جهانی در اروپا، آمریکای لاتین،  آمریکای شمالی، و حتی من ژاپن در توکیو یک روحانی شیعه ژاپنی دیدم که قم درس خوانده بود و برای خودش حسینیه داشت. این شبکه همه جا هست.

مهدی خلجی در پایان سخنانش با لزوم شناخت این شبکه گفت: آنچه که باعث تاسف است اینکه ما این شبکه را نمی شناسیم. چون آمار وجود ندارد. چقدر پول وارد حوزه ها می شود؟ اقتصاد روحانیت تاریک ترین جنبه و بعد زندگی روحانیت است و یکی از موانع اصلی دمکراسی در ایران ناشفاف بودن اقتصاد روحانیت است. در شرایطی که اقتصاد روحانیت ناشفاف است هرگونه نظام اقتصادی را می تواند مختل کند. مثل اینکه شما یک دولت پنهانی دارید که به شکل های متفاوت می تواند در شبکه ی اقتصادی و در بازار مالی ایران دستکاری کند و هیچ مسئولیتی هم نمی پذیرد.

مدیر روابط عمومی سازمان اوقاف یک سال پیش گفت، دو سوم زمین های ایران (احتمالا منظورش زمین های کشاورزی بوده) همه اوقاف هستند و این باورپذیر است و چنین اقتصادی خیلی فراتر از مسئله جمهوری اسلامی است، یعنی اگر یک زمانی جمهوری اسلامی تحول پیدا کند و نظام سیاسی در ایران عوض شود، این شبکه ی اقتصادی که اینقدر عظیم و ریشه دار است و در هر شهر دور و نزدیکی پایگاه و جایگاه دارد، به راحتی تغییرپذیر نیست. این نیاز دارد که پژوهشگران ما، به سراغ این بحث ها بروند و بسیاری از کارهای نشده را انجام دهند. و همچنین جامعه مدنی باید هر چه بیشتر فشار بیاورد تا روحانیت را پاسخگو کند و مخصوصا از روحانیت بخواهد اقتصادش را شفاف کند. یکی از مهمترین نمودهای نابرابری شهروندی در ایران تبعیضی ست که به نفع روحانیت در جامعه ی ایران وجود دارد. سکولاریسم، دمکراسی و عدالت در جامعه ی ایران تحقق پیدا نخواهد کرد اگر این تبعیضی که روحانیت بین خودش و دیگران می گذارد، از بین نرود.

پس از سخنرانی مهدی خلجی، بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.

در این بخش هم که بیش از یک ساعت به طول انجامید، پرسش های بسیاری طرح شد که همراه با پاسخ ها، جنبه های بیشتری از اقتصاد روحانیت آشکار شد. سخنران در پاسخ هایش به موارد زیر اشاره کرد:

آقای خامنه ای مسئولیت های متفاوت دارد از جمله نظارت بر حوزه های علمیه، فرمانده کل قوا، سپاه پاسداران که خود نقش بزرگی در اقتصاد ایران دارد.

علت اینکه درآمد روحانیت پنهان است این است که ما نمی دانیم این درآمد چقدر هست و از کجا می آید؟ روحانیت دو تفاوت عمده با بقیه مردم دارد که آنها را شهروند درجه اول می کند و ما بقیه مردم را شهروند درجه دو. یکی این که سربازی نمی روند و معاف هستند. دوم اینکه مالیات نمی دهند. یعنی مراجع تقلید میلیون ها دلار پول می گیرند و بیزنس می کنند، اما مالیات نمی دهند. در نتیجه اقتصاد آنها پنهان است. یک بخش عمده ی گردش پول بین آنها نقدی است. این را من به چشم خود دیده ام که در خانه های مراجع کیسه های پول است که وارد می شود و همانجا پول ها را تقسیم می کنند. این برای اقتصاد مدرن سم است. اینکه ندانید این همه پول از کجاست و چگونه خرج می شود. نقدینگی که دولت به هیچ عنوان نمی تواند روی آن حساب کند و می تواند اقتصاد را راحت مختل کند. در واقع یک دولت پنهان است.

البته آقای خامنه ای بنیادها را دارد. بنیادها هم مالیات نمی دهند. ما نمی دانیم بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی، بنیاد شهید و … چقدر درآمد دارند. جدا از اینکه مالیات نمی دهند، کنترل هم نمی شوند، و هیچ سازمان و نهادی حتی مجلس روی آنها کنترل ندارد.

البته بخشی از روحانیت که بیزنس هم می کند، تنها در ایران سرمایه گذاری نکرده بلکه در عراق، امارات متحده عربی، کویت و کشورهای اروپایی هم سرمایه گذاری کرده است. مثلا آقای خویی تشکیلات مفصلی در لندن دارد و با اینکه حدود بیست سال از درگذشت او می گذرد، اما با تشکیلات ثروتمندی که دارد، فرزندان و بستگان او از مواهب مالی بسیاری برخوردارند.

نکته جالب این است که در سیستم کاتولیک ها وقتی پاپ می میرد، کاردینال ها جمع می شوند و یک پاپ جدید انتخاب می کنند و همه دارایی ها به پاپ بعدی منتقل می شود، اما در تشیع اینگونه نیست.  در تشیع وقتی مرجع تقلیدی فوت می کند، ممکن است دو میلیارد پول دستش باشد که این پول به مرجع بعدی منتقل نمی شود. این پول به خانواده و بستگانش می رسد و آنها هم می گویند ما این پول را خرج می کنیم تا تمام شود، حالا چه کسی می داند این پول چگونه خرج می شود و چه کسی بر آن نظارت دارد. در حقیقت وقتی مرجعی می میرد این پول سرگردان می شود و هر چیزی هم که او ساخته مثل کتابخانه، بیمارستان، مدرسه یا خیریه تحت نظر مرجع دیگری قرار نمی گیرد و این آشوب عجیب و غریبی ایجاد می کند. این رانت خواری دارد روز به روز پیشرفت می کند و اقتصاد بیمار جامعه ایران را بیمارتر می کند و جنبه ی فاجعه بار تری به خود می گیرد. من هنوز ندیده ام که اقتصاددانان روی این مسئله تحقیق کنند. اگر چنین تحقیقی در داخل امکان پذیر نیست، لازم است که در خارج از ایران برای این معضل فکری کرد.

پس از سخنرانی مهدی خلجی، بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.

در این بخش هم که بیش از یک ساعت به طول انجامید، پرسش های بسیاری طرح شد که همراه با پاسخ ها، جنبه های بیشتری از اقتصاد روحانیت آشکار شد. سخنران در پاسخ هایش به موارد زیر اشاره کرد:

آقای خامنه ای مسئولیت های متفاوت دارد از جمله نظارت بر حوزه های علمیه، فرمانده کل قوا، سپاه پاسداران که خود نقش بزرگی در اقتصاد ایران دارد.

علت اینکه درآمد روحانیت پنهان است این است که ما نمی دانیم این درآمد چقدر هست و از کجا می آید؟ روحانیت دو تفاوت عمده با بقیه مردم دارد که آنها را شهروند درجه اول می کند و ما بقیه مردم را شهروند درجه دو. یکی این که سربازی نمی روند و معاف هستند. دوم اینکه مالیات نمی دهند. یعنی مراجع تقلید میلیون ها دلار پول می گیرند و بیزنس می کنند، اما مالیات نمی دهند. در نتیجه اقتصاد آنها پنهان است. یک بخش عمده ی گردش پول بین آنها نقدی است. این را من به چشم خود دیده ام که در خانه های مراجع کیسه های پول است که وارد می شود و همانجا پول ها را تقسیم می کنند. این برای اقتصاد مدرن سم است. اینکه ندانید این همه پول از کجاست و چگونه خرج می شود. نقدینگی که دولت به هیچ عنوان نمی تواند روی آن حساب کند و می تواند اقتصاد را راحت مختل کند. در واقع یک دولت پنهان است.

البته آقای خامنه ای بنیادها را دارد. بنیادها هم مالیات نمی دهند. ما نمی دانیم بنیاد مستضعفان، آستان قدس رضوی، بنیاد شهید و … چقدر درآمد دارند. جدا از اینکه مالیات نمی دهند، کنترل هم نمی شوند، و هیچ سازمان و نهادی حتی مجلس روی آنها کنترل ندارد.

البته بخشی از روحانیت که بیزنس هم می کند، تنها در ایران سرمایه گذاری نکرده بلکه در عراق، امارات متحده عربی، کویت و کشورهای اروپایی هم سرمایه گذاری کرده است. مثلا آقای خویی تشکیلات مفصلی در لندن دارد و با اینکه حدود بیست سال از درگذشت او می گذرد، اما با تشکیلات ثروتمندی که دارد، فرزندان و بستگان او از مواهب مالی بسیاری برخوردارند.

نکته جالب این است که در سیستم کاتولیک ها وقتی پاپ می میرد، کاردینال ها جمع می شوند و یک پاپ جدید انتخاب می کنند و همه دارایی ها به پاپ بعدی منتقل می شود، اما در تشیع اینگونه نیست.  در تشیع وقتی مرجع تقلیدی فوت می کند، ممکن است دو میلیارد پول دستش باشد که این پول به مرجع بعدی منتقل نمی شود. این پول به خانواده و بستگانش می رسد و آنها هم می گویند ما این پول را خرج می کنیم تا تمام شود، حالا چه کسی می داند این پول چگونه خرج می شود و چه کسی بر آن نظارت دارد. در حقیقت وقتی مرجعی می میرد این پول سرگردان می شود و هر چیزی هم که او ساخته مثل کتابخانه، بیمارستان، مدرسه یا خیریه تحت نظر مرجع دیگری قرار نمی گیرد و این آشوب عجیب و غریبی ایجاد می کند. این رانت خواری دارد روز به روز پیشرفت می کند و اقتصاد بیمار جامعه ایران را بیمارتر می کند و جنبه ی فاجعه بار تری به خود می گیرد. من هنوز ندیده ام که اقتصاددانان روی این مسئله تحقیق کنند. اگر چنین تحقیقی در داخل امکان پذیر نیست، لازم است که در خارج از ایران برای این معضل فکری کرد.