دوستی

naeemeh-Doostdar

برای چشم‌های آبی‌ات چطور بگویم

داستان سیاهی رفتن چشم‌هایم را؟

کارین!

تو از چیزی خبر نداری

موهای طلایی‌ات در باد

در کافه‌ها قهوه ات را هم می‌زدی

وقتی من از گیس‌هایم آویزان شدم

بر درختان شهر

و جنینم را که حاصل هماغوشی پشت یک درخت بود

به سوراخ توالت انداختم

برایت از کجا بگویم؟

از روزهایی که می‌خواستم با آن سرباز عروسی کنم

همان که در سنگر دستش به هوا پرتاب شد

یا روزی که مهر طلاق بر حاشیه چادرم زدم؟

باید از جایی شروع کنیم

یک روز باید بفهمی

پشت دریاهایی که من به دنیا آمدم

چه موج‌های بلندی مرا به ساحل کوبید

داستان چشم‌های آبی تو چیست؟

* کارین یک اسم رایج سوئدی برای زنان است.

۷ آوریل/مالمو

————-

ضیافت

 

به زشت‌ترین شکل بی‌تفاوتی
انگشت‌های اشاره تان از رویم می‌گذرد
با تلخ‌ترین فنجان به ضیافت‌های مستی‌تان می‌خوانیدم
این عطرهای گندیده حالم را به هم می‌زند
این طعم‌های کپک زده لبخند
نفسم را بند می‌آورد
به ساده‌ترین شکل تهوع
روی میز شطرنج‌تان بالا می‌آورم
من که به قدر شما وطن پرست نیستم
و نه به اندازه شما وفادار به توده‌های بی‌شکل
از اجتماع پاهایتان بدم می‌آید
خودم را به قلاب انگشت‌هایتان نمی‌اندازم
زن مغروری هستم
با کلماتم فخر می‌فروشم به آن زیبایی دم دستی
که دستش را گرفته‌اید و می‌رقصید
من به هویت بی‌جان ملی
عرق لهیده مذهبی
نفس بندآمده آزادی‌تان تعصبی ندارم

من از خون دلمه بسته خودم حرف می‌زنم
وقتی شما با آبجوی دوم
به سکسکه افتادید
و با سومی
خام خیال
روی صفحه‌های لرزان مونیتور
توبه نامه برگشت نوشتید

برگردید مبارزان روزهای اعتدال بهاری
رقصندگان صحنه‌های شهوانی
مرزها به روی شما باز است
من به افتخارتان شراب شیراز می‌نوشم.

شش مارس ۲۰۱۴- کپنهاک

————–

تغییر

مرزها را تف کردم
آن بالا توی هواپیما
زیر پای مهماندار
پر شد از خط‌های بیهوده
سکندری می‌خورد
و به من آب پرتقال و چای تازه تعارف می‌کرد

نقشه را پاره کردم
خرده‌های کاغذ به هوا پاشید
مثل خون
از زخم تازه گلوله
گم شد نشانی خانه در فشار هوای داخل کابین

آن بالا زمین گرد بود
بی‌خط
بدون شباهت به نقشه و جغرافیا
گرد بود
و می‌چرخید
و می‌چرخید…

———-

 

بوی پرنده می‌دهی

در حاشیه لب‌هات
گنجشک بوسه‌هایم
دانه بر می‌چیند
هزار دانه پراکنده بر چمنزار سینه‌ات
آتش افتاده به جان نگاهم

نفس‌هایم به بوی نان تازه می‌آمیزد
تنور تنم داغ است
بوی پرنده می‌دهی که تخم گذاشته در گودی شانه‌ام

در فاصله یک آه و دو لبخند
دلم به بند نگاهت وصل است
پوشیده در ابریشم یک رویا
خواب ستاره می‌بینم