موسیقی را تعطیل کردند، من هم مهاجرت کردم

با چشم های روشن، چهره ای اروپایی دارد که ایرانی بودنش را به محض دیدار به رخ نمی کشد.
اولین بار در سال ۲۰۰۹ که در اینترنت در جستجوی ترانه ها و سرودهایی مرتبط با خیزش مردم ایران بودم با او آشنا شدم. شقایق کمالی بود که می خواند “سر اومد زمستون” و با جستجوی بیشتر “وطنم، وطنم” او را دیدم و شنیدم. می دانستم خواننده ی ایرانی ساکن آلمان است و دور از دسترس ما، اما ماه اپریل برای مناسبتی خانوادگی برای اولین بار به تورنتو آمد، و در مدت کوتاه اقامتش به اصرار دوستان، روز ۱۳ اپریل یک کارگاه یک روزه ی تدریس آواز برگزار کرد. ما هم فرصت را غنیمت شمردیم و میزبان او در دفتر شهروند شدیم.

خانم کمالی زندگینامه ی مختصری در وب سایتتان هست، می شود ما را بیشتر با خودتان و فعالیت های هنری تان آشنا کنید.

شقایق کمالی در دفتر شهروند

شقایق کمالی در دفتر شهروند

ـ در نوجوانی با ساز پیانو با تشویق برادرم موسیقی را شروع کردم و دوست داشتم خوانندگی را هم دنبال کنم. در دانشگاه پهلوی رشته فیزیوتراپی را شروع کردم ولی آنقدر علاقمند موسیقی شده بودم که آن را رها کردم و برگشتم تهران و به دنبال موسیقی رفتم و قبل از انقلاب در دانشگاه هنرهای زیبا در رشته موسیقی قبول شدم و داشتم ادامه می دادم که با انقلاب فرهنگی این رشته تعطیل شد. دو سه سال هم ما را سر دواندند و قدم به قدم به آنجا رسید که گفتند رشته ی موسیقی لازم نداریم و دانشکده هنرهای زیبا این رشته را تعطیل کرد.
از ما دانشجویان آن زمان، عده ای گذاشتند کنار، عده ای آمدند خارج و موسیقی را کنار گذاشتند چون فکر می کردند در خارج کشور اصلا شانسی برای ادامه ندارند و دوران افسردگی بود. من با همسرم آقای سیاوش بیضایی از معدود کسانی بودیم که به خاطر علاقه قلبی به موسیقی و وظیفه ای که می دیدیم می خواستیم حتما تحصیل موسیقی کنیم و اصلا به این خاطر کشور را در سال ۱۹۸۴ ترک کردیم در حالی که چند ماه قبل از آن در ایران مدرسه موسیقی به نام رودکی تأسیس کرده بودیم و کار می کردیم. اما چون خودمان می خواستیم تحصیلات موسیقی مان را ادامه دهیم تصمیم گرفتیم که به خارج کشور برویم و کلاس را دست دیگران سپردیم.
سال ۱۹۸۴ وارد آلمان شهر مونیخ شدیم. مشکلات اول زندگی در خارج کشور موجب شد که چند بار جابجا شویم. سیاوش بیضایی در آزمون مدرسه موسیقی دتمولد قبول شد و تصمیم گرفتیم به آن شهر برویم. من هم در آنجا بعد از به دنیا آوردن فرزندم، در کلاس های آزاد شروع به یادگیری آواز کردم. با بزرگتر شدن فرزندم تصمیم گرفتم موسیقی را در دانشگاه بخوانم. در سال ۱۹۸۹ با فرزندم به شهر مونستر رفتم و وارد دانشگاه شدم و در رشته تعلیم و تربیت موسیقی با ساز اول آواز و ساز دوم پیانو، تحصیل کردم. رشته ی آواز را هم به صورت هنری ادامه دادم نزد استادان خیلی خوب آواز تعلیم گرفتم و با وجود فرزند و کار تا اواسط دهه ی ۹۰ تحصیلم طول کشید.

کار هنری تان را از کی شروع کردید؟
ـ آقای بیضایی در سال ۱۹۹۱ پس از اتمام تحصیلاتش در رشته ی آهنگسازی، موسیقی الکترونیک و مهندسی صدابرداری به مونستر آمد و از آن زمان ما کار هنری مان را آغاز کردیم با نام گروه “ترانه های محلی ایران”. کنسرت های اولیه مان با پیانو و فلوت و آواز بود.
سال ۱۹۹۶ آقای بیضایی برای کار در تئاتری در شرق آلمان، گروه را ترک کرد و دو سال بعد هم تصمیم گرفتند برای کار موسیقی به ایران برود. البته من کار را ادامه دادم و خانم گلستانه کار نواختن پیانو را برعهده گرفتند و آقای بیضایی هم هر وقت که می توانست آهنگ برای گروه می ساخت.

 آیا فقط در زمینه ی موسیقی فولکلور کار می کنید؟
ـ نه، اسم گروه ما “ترانه های محلی ایران” بود و تمرکز کارمان هم روی ترانه های محلی ایران بود. وقتی گروه را تشکیل دادیم هدفمان این بود که موسیقی محلی ایران را معرفی کنیم چون آن زمان در این رشته در خارج کشور هیچ گروه ایرانی کار نمی کرد.
الان کارمان یک مقدار تغییر کرده چون دوست داریم به شکل جدیدی کارهایمان را ارائه دهیم. به این فکر افتادیم که ارکستر خیلی کوچک هست و بعضی کارها نیاز است با ارکستر بزرگ اجرا شود، اما این کار نیاز به حمایت مالی دارد که ما حامی مالی نداریم بنابراین تمام اجراها به صورت الکترونیک انجام می شود.

موسیقی محلی شما چه شباهت ها و تفاوت هایی با موسیقی هنرمندانی که در این زمینه کار کرده اند مثل سیما بینا، دریا دادور،پری زنگنه، شوشا و … دارد؟
ـ کار ما ادامه ی کار پری زنگنه و شوشا و این ژانر است. کاری که تا حدودی ما ابداع کردیم به صورت آنسامبل کوچک برای ساز پیانو و یک ساز بادی و آواز، کاری ست که خودمان در سال ۱۹۹۰ شروع کردیم. خانم سیما بینا کار سنتی می کنند با سازهای سنتی و نوازنده های سنتی از همان مناطق فارس و خراسان و … ولی کاری که ما را مشخص می کند از ترانه هایی که خانم دادور می خواند، ما با ترانه هایی شروع کردیم که قبل از ما خانم زنگنه به اتمام رسانده بود و با انقلاب وقفه افتاد، یعنی ترانه های محلی با ارکستر سازهای اروپایی مثل تو بیا، یا بویراحمدی، ما اینها را با سبک خودمان شروع کردیم و کار را ادامه دادیم.
موسیقی ایرانی اصولا موسیقی مُدال است و موسیقی اروپایی براساس ماژور و مینور نوشته می شود، یعنی وقتی روی پیانو نواخته می شود هر نت با نت بعدی یک فاصله ای دارد. کوچکترین فاصله ای که موسیقی غربی می شناسد نیم پرده  است  در حالی که موسیقی ما کوچکتر از این فاصله را دارد یعنی ربع پرده، و این تفاوت موسیقی ما و موسیقی غربی ست. خیلی ها اعتقاد داشتند که ساز غربی نمی تواند ربع پرده را اجرا کند، و کنار می گذاشتند و این تغییر به گوش شنوندگان هم می آمد ولی دلیلش را نمی فهمیدند، انگار نوازنده اشتباه نواخته. ما ترانه هایی را انتخاب می کنیم که بخصوص ربع پرده دارد و آقای بیضایی سیستمی ابداع کرده اند که چگونه می شود موسیقی مُدال را که ربع پرده دارد هارمونیزه کرد. ما این را به طور عملی داریم انجام می دهیم و وقتی روی صحنه می رویم تنها سازی که ربع پرده اجرا نمی کند پیانوست. ما با نوازنده ی غربی آنقدر کار می کنیم که آن ربع پرده ها را به روانی بنوازد. یعنی کار ما الگویی ست که با سازهای غربی هم می توان ربع پرده را نواخت.
مثلا کار آخر من به نام “موج” ارکستر با سازهای غربی همه دارند ربع پرده می نوازند.

Shaghayegh-Kamali-H

چند آلبوم تا به حال منتشر کرده اید؟
ـ یکی در دهه ۹۰ منتشر کردیم که حدود ۱۵ ترانه ی محلی ایران بود، البته ما یک مجموعه قطعه های موسیقی (رپرتوار) داریم از حدود پنجاه ترانه محلی، یک سری ترانه روی شعرهای فروغ فرخزاد نوشته شده که به مناسبت سی و پنجمین سال خاموشی فروغ است و یک ضبط از آن داریم ولی می خواهیم ضبط حرفه ای تر از آن داشته باشیم. سیاوش بیضایی روی تولدی دیگر، پرنده مردنی ست، گل سرخ فروغ کار کرده و من هم خواندم ولی هنوز اجرای مطلوبمان برای ضبط نشده.

در این مدت به ایران هم رفته اید؟ وضعیت موسیقی را بین جوانان چگونه دیدید؟
ـ من سه بار به ایران رفتم و آخرین بار ۲۰۰۷ بود. من خیلی خوشحالم که موسیقی بین جوانان این همه ترویج پیدا کرده. متوجه شدم که هیچ خانواده ای در ایران نیست که یک نفر در آن خانواده کار نوازندگی نمی کند. در حقیقت این ممنوعیت ها نتیجه ی عکس داده. یعنی تعداد کسانی که موسیقی کار می کنند نسبت به قبل از انقلاب خیلی بیشتر شده. من الان در آلمان نوازنده های خیلی خوبی می بینم که تازه از ایران آمده اند و من تعجب می کنم اینها کجا و چه طور اینگونه خوب تعلیم دیده اند. اینها کنسرت های خیلی بزرگ هم می دهند و نه فقط برای ایرانی ها بلکه در جامعه ی آلمان پذیرفته شده اند و همیشه از آنها دعوت می شود در سالن های بزرگ برنامه اجرا کنند و کارشان استقبال می شود.

موسیقی ایرانی را در ایران و در خارج کشور چگونه می بینید؟
ـ موسیقی خیلی گوناگون شده. موسیقی پاپ و در آن ژانرهای مختلف به وجود آمده. موسیقی جاز با متن های فارسی با شعرهای مولانا و حافظ، موسیقی تلفیقی، موسیقی با سازهای کلاسیک و خیلی خوب است و این گوناگونی خودش پیشرفت است، اما آن موسیقی که بخواهد معرف ایران باشد، باید خاص باشد که با شنیدنش بگویند این موسیقی مربوط به ایران است.

از وب سایت شقایق کمالی دیدن کنید.
www.shagayegh-kamali.com