استاد هوشنگ سیحون که در زندگی پر بار خود نشان داد بیش از هر چیز عاشق ایرانش است، در تبعید و غربت موقتن در خانه آخرت خلوت کرد تا روزی که ایرانش آزاد شود و بار دیگر به کشوری بازگردد که گوشه گوشه ی او را می شناخت و به او با همه ی وجودش عشق می ورزید.
سیحون در آثارش که بیشتر در معماری به تالیفات او شهرت دارند، توانست برای نخست بار آمیزه ای از معماری ایرانی و دست آوردهای امروزی را ارائه کند که تا پیش از او کمتر در میهن ما دیده شده بود.
خلاف معماری دوره ی رضاشاهی که بناها به قول زنده یاد دکتر پرویز رجبی شخصیت ایرانی خود را حفظ می کردند، در دوره ی پهلوی دوم چنان که در کتاب معماری در عصر پهلوی می خوانیم، بیشتر تکیه ی معماران بر کپی کاری از معماری رایج در اروپا و بویژه امریکا بود. برای همین زنده یاد دکتر رجبی با گله و شکایت بسیار می گفت من نمی دانم در پیوند با این کتاب معماری پهلوی چه کنم، می دانم پهلوی دوم از این که در موضوعی کفه ی سنگین ترازو به پدر او برود خشمگین خواهد شد و در این دوره هم کار معماری قابل طرح و حرفی نیست که بشود در کتاب گنجاند.
زنده یاد دکتر رجبی که خود از عاشقان ایران و معماری و تاریخ او بود، و در کتابهایی مانند “جندق و ترود دو بندر فراموش شده ی کویر” و ترجمه ی به یاد ماندنی “کویرهای ایران” نوشته ی “سون هدین” نشان داد که از همان جوانی دلنگران ایران و بناها و برج ها و تاریخ و جغرافیای اوست، و دیرتر در آثار مهمی مانند “هزاره های گمشده” بر این عشق مهر دیگر و مهمتری زد. معماری هر سرزمینی را از زمره ی وجوه اصلی شناسنامه ی هر ملتی می دانست، و همیشه به ما می گفت، شهرها را ساختمان ها و بناهای آنها نمایندگی می کنند. تاریخ و تمدن هر سرزمینی در ساختمان های او دیده یا نادیده می شود؛ امری که معماران بسیاری به آن توجه نکردند، تا سیحون آمد و از همان دوره ی دانشجویی به امر شناسنامه داشتن بنا بها داد، حتی اگر بنا مقبره بود که پیش از او معماران به این گونه بناها به عنوان ساختمان هایی که لابد برای مردگان ساخته می شود، نگاه می کردند و در نتیجه کمتر مثالی از شناسنامه داری در آنها می توان سراغ کرد. تا هوشنگ سیحون برای بار نخست مقبره ی بوعلی سینا را ساخت، و نشان داد که معمار اگر میهن و فرهنگ خویش از سویی و جهان و معماری امروز او را از دیگر سو نشناسد، اثرش نه مورد توجه جدی قرار می گیرد و نه ماندگار می شود.
کاری که هوشنگ سیحون هم خود در بناهایی که آفرید مراعات کرد و هم به شاگردان و معماران آینده آموخت که بدانند که بناها پاره ای از تاریخ و جغرافی و جلوه های فرهنگی هر ملت هستند و اگر از آمیزه ی ملی و دست آورد جهانی هر دو بهره نبرند، به مهر ماندگاری ممهور نخواهند شد.
او برای ساخت مقبره ی بوعلی سینا و دیرتر خیام و فردوسی و دیگران تنها در اندیشه ی زیبایی ظاهری نبود، بلکه علاوه بر این به این مهم هم توجه کرد که بنایی اگر نشانه هایی از موضوعی که به او مربوط می شود را در دل خود نداشته باشد، و به سخن دیگر از معجون فرهنگ بومی و دانش امروزی در این رشته سررشته نداشته باشد و حتی باریکتر نشود و به موضوع خاصی که به آن دلیل ساخته می شود اشراف نداشته باشد، معمار او، بنا به جایگاهی که شایسته ی بناهای ماندگار است، دست نخواهد یافت. او به اصرار شاگردان خود را به شهرها و روستاهای ایران می برد تا همین آمیزه ی ستودنی را به آنان از معماری بومی ایرانی بیاموزد.
سیحون که بر این همه آگاه بود، برای ساخت بنای مقبره ی بوعلی به او توجه داشت و از دانش و دوران او بهره ها برد تا اثر ماندگار شود، به تالیف بماند بنا، نه به تقلید.
سیحون در نقاشی و طراحی هایش هم همین نظر را لحاظ می کرد. در هفت سین نوروزی که برای روی جلد یکی از شهروندها کشید و بر ما منت نهاد، به روشنی دیده می شود که او از دقت نظر و حوصله ی بسیار بهره جسته است تا هم این هفت سین ایرانی و امروزی و دیده نواز باشد و هم بار سنگین و ستودنی تاریخی خویش را بر زمین ننهاده باشد.
یاد این معمار مؤلف ایرانی گرامی باد!