جان شعری اشیاء

شعر ایرج ضیایی ما را به اصفهان و به کتاب نو”جنگ اصفهان “می رساند، به سال های چهل که به تعبیر”اکتویست”های سیاسی و ادبی آن زمان، پایگاه “فرمالیست” ها بود. کار بزرگ جنگ اصفهان دوری جهت دار از ادبیات فله ای بود؛ ادبیاتی که به ذات خود تعهد نداشت. این بود که جُنگ اصفهان توانست “زمان تقویمی”، زمان اجتماعی و تاریخی را پشت سر نهد و به آینده برسد. چالش این دو نظرگاه با محوریت ادبیات و اجتماع، چنان که در مرزهای دورتری از زبان و اجتماع ما به اثبات رسیده بود ـ با دیر کردی ۷۰ ساله در ایران ـ رقابتی نابهنگام و از پیش باخته برای نوع ادبی بود که مصرف اجتماعی را در دستور کار خود قرار می داد.

ziaee-H
ضیایی در حلقه فرمالیست های اصفهان بود که به زبانی فاصله دار از شعر مرسوم آن زمان نزدیک شد. اگر چه در متن گردانندگان جنگ اصفهان قرار نداشت اما آشنایی نزدیکی با چهره های تاثیرگذار آن داشت. حضور زنده اشیاء در شعر ضیایی که امروز به تشخص شعری خود ویژه ای در آثارش رسیده، از آن دوران در شعرهایش سر درآورده است. هر چند رنگ شعری اشیاء در شعرهای دهه پنجاه ایرج ضیایی در سایه ی زمان اسطوره ای، به زبانی فاخر و گاه آرکائیک نزدیک شد، اما با انتشار نخستین کتابش (حضور ناگهانی اشیاء) در اواخر دهه شصت، بار دیگر حضور شعری اشیاء به مرکز زیبایی شناختی شعری او بازگشت. شعر ضیایی از شی وارگی ارگانیک اشیاء اجتناب می ورزد، چنان که از یادوارگی نوستالژیک اشیاء نیز. شعر او به ساحت شعری اشیاء باورمند است نه به مادیت حضور آن.
ایرج ضیایی پس از حضور ناگهانی اشیاء، چهار دفتر شعر دیگر با نام های “سکوها خالی ست”، “زیر پای همهمه”، “همیشه کنارت یک صندلی خالی هست” و” این پرنده از دوران سلجوقیان آمده است” را منتشر کرده است. تازه این که، قرار است نشر قطره از پنج دفتر شعر ایرج ضیایی، مجموعه ای از اشعار این شاعر را در سال جاری به دست دوستداران شعرش برساند. بنابراین، این مختصر در فرصتی دوباره و بیش تر، با بازخوانی پنج دفتر از شعرهای ضیایی در یک مجموعه، به شعرهای “اشیایی” او بازخواهد گشت.
پنج شعر ایرج ضیایی از پنج دفتر شعر او انتخاب شده اند

۱۷ خرداد ۱۳۹۳

پنج شعر از پنج کتاب شعر ایرج ضیایی

کودکان و آفتاب

چه زمان به پیاده رو رسیدند و نشستند
چگونه از تاریکی خانه، پله، راهرو عبور کردند
خاطرات را
پله پله
ریختند و گذشتند
صبح
حصیربافان، نجاران، تعمیرکاران
نگاهشان کردند
هیچ کس در هیچ خانه ای ندیده بودشان
زنان برای خرید روزانه از کنارشان گذشتند
بعد
در کودکان و آفتاب
صندلی های کهنه حصیری
ناگهان جوان شدند

———–
حضور اشیاء

فضا به تمامی از اشیاء اشغال شده است
ما تنها در حال رفت و برگشت در بین اشیاییم
گشت و گذاری محدود
از شئی به شئی
از برف از باران از آفتاب
از توفان
از دندان سگ
در سایه اشیاء پناه می گیریم
اما برق حضور اشیاء
به وقت جهیدن
جهره هولناکی دارد
با تمام قدرت می گریزی
تا خودت را به بودن پرت کنی

————
غروب ها

از پاییز همین چند برگ مانده است گوشه حیاط و
شاخه های گل در لیوان
و چند پرنده که غروب ها
از این حوالی تا افق می روند

فنجان چای روی میز کنارگل
با چشمانی که رد پرنده ها در آن پیداست

———
این ابرها

این ابرها که اتاق را تار کرده اند
میان فنجان ها چمدان ها، جیب ها
کمدها و کفش ها دنبال چی می گردند
اشیاء که آرام نشسته اند و حرفی نمی زنند
عنقریب باران ببارد
چتر گیج بشود
و دست آخر ابر راهش را بگیرد و برود
و تو ندانی که با رنگ های قاطی شده چه باید بکنی

——————

نامه های تبریز/۹

حالا از سطر اول نام های تبریز
بلند می شوی بیرون می روی
کنار دریاچه ارومیه می رسی
برای بیست و چهار سواری و وانت و کامیون
که در کف لنج به خواب رفته اند صلوات می فرستی
حتما یادت باشد
برای جلوگیری از سرگیجه و پاک کردن نمک
امن یجب بخوانی
نوشابه و سیگار هم باشد
به لبه ی لنج هم تکیه بدهی
آب دوار را که کسی در آن پرت نمی شود تماشا کنی
لنج هم با چه حوصله ای این دو گام آب را قدم بر می دارد
بهتر است در همین سطر خودت را لجن مال کنی
خاصیت دارویی دارد
——–

تبریز/ هتل ارک