روحانیون همه کارهایشان را در آرامش انجام می دهند حتی تماشای مسابقه پرهیجان فوتبال را. آقای جنتی یک بار به خبرنگار ما گفته بود هیجان از طول عمر آدم کم می کند. باید مواظب باشیم.
وقتی عکس آقای روحانی را دیدم که اینطور آرام پای تلویزیون نشسته و بازی ایران و نیجریه در جام جهانی را تماشا می کند، فهمیدم آقای جنتی درست می گفته!
مردم موقع تماشای فوتبال، حتی در بازی های معمولی، آنقدر جلز و ولز می کنند و بالا و پائین می پرند که آدم یاد آن بیت سعدی می افتد که می گوید: ماهی که بر خاک اوفتد، قیمت بداند آب را. آرامش آقای روحانی را که دیدم تلفن را برداشتم و گفتم بگذار حالا که اینطور راحت لم داده است و فرصت دارد، باهم گپی بزنیم.
پس از معرفی خودم، وقتی فهمید از کانادا تلفن می کنم و می خواهم نظرش را در مورد بازی ایران و نیجریه بپرسم، با لبخند و آرامش همیشگی اش جواب داد بازی هر دو تیم خیلی خوب است فقط گلر نیجریه مزاحم است و نمی گذارد تیم ایران گل بزند. چه معنی دارد که یک نفر توی دروازه بایستد و سد راه موفقیت یک کشور بزرگ شود؟ می خواهم الان به رئیس جمهورشان تلفن کنم و بگویم این چه طرز بازی کردن با ایران است؟ ایران الان یک ابرقدرت منطقه است و صحیح نیست یک آدم لاغر و استخوانی و سرمایی که حتی درگرمای سوزان برزیل دستکش دستش می کند، مانع گل زدن ایران شود.
آقای روحانی سپس از من پرسید اون آقاهه که اون وسط می دود و سوت می زند چکاره است؟ چرا چنین آدمی را به بازی راه داده اند؟ مگر استادیوم های برزیل در و پیکر ندارد و مگر زمین فوتبال جای بازی های بچه گانه است؟ این آدم با این سوت زدن هایش حواس بازیکنان را پرت می کند. درست مثل اصول گرایان کشور خودمان که سعی می کنند حواس ما را پرت کنند تا به کارمان نرسیم. آقا به محض اینکه می خواهیم کاری برای مملکت بکنیم، پا برهنه می پرند وسط و به عنوان اینکه ما دلواپسیم، مزاحم کارمان می شوند. اگر به دلواپس بودن باشد که ما خودمان بیشتر از آنها دلواپسیم.
آقای روحانی که مشغول تماشای نیمه دوم بازی بود، پرسید تا یکربع پیش بچه های ما داشتند آن طرف زمین بازی می کردند، چه شد که پس از آن استراحت کوتاه، نظرشان عوض شده و آمده اند اینطرف بازی می کنند؟
گفتم تصور می کنم به خاطر اجرای عدالت و برقراری مساوات باشد! نه که بعضی ها شایع کرده اند در ایران بین زن و مرد فرق می گذارند و زن و مرد با هم برابر نیستند، بازی کنان ایران جایشان را عوض کرده اند که همه به چشم خودشان ببینند اینور زمین با آنورش فرق نمی کند، همه آن حرف ها شایعه است و ما آدمی نیستیم که قسمت خوب زمین را برای خودمان برداریم و قسمت بدش را بدهیم به دیگران.
آقای روحانی با لبخند جواب داد آفرین، چه حدس درستی زده ای و همینطوراست که گفتی. البته اگر ما زنان را به استادیوم های ورزشی راه نمی دهیم برای این است که حواس بازی کنان موقع بازی پرت نشود وگرنه چه زن روی آن صندلی ها نشسته باشد و چه مرد، برای صندلی فرقی نمی کند! اتفاقن رهبری هم همیشه توصیه می کنند که باید عدالت و مساوات برقرار باشد. یادم می آید هفته پیش که در محضر ایشان بودم، وقتی مستخدم چای آورد، از من پرسیدند پررنگ تره را می خواهی یا کم رنگ تره را؟ تا نشان بدهند که فرقی بین شاه وگدا نمی گذارند.
آقای روحانی سپس از خبرنگار ما پرسیدند می دانی قبل از تلفن تو به چه فکرمی کردم؟ به اینکه چرا باید بازی کنان یک کشور ثروتمند مثل ایران، مثل بازی کنان کشور فقیر نیجریه با یک توپ بازی کنند ؟ درست است که میلیاردها دلار از پول های ایران در خارج بلوکه شده، اما خدا را شکر هنوز اینقدر توانایی داریم که برای هر بازیکن یک توپ بخریم …
ایشان سپس با لبخند از خبرنگار ما پرسیدند می دانی اگر هر کدام از بازیکنان ما یک توپ در اختیارشان باشد چه محشری می شود؟ گلر نیجریه خودش را تکه پاره هم که بکند، نمی تواند جلوی گل زدن بازیکنان ما را بگیرد.
از آقای روحانی پرسیدم قربان حالا که خودمانی شده ایم و شما هم کار مهمی ندارید، اجازه می فرمایید از فرصت استفاده کنم و بپرسم توزیع سبد کالا تمام شد یا نه؟ یعنی دیگر سبد کالا پخش نمی کنید؟
ایشان جواب دادند اتفاقن قبل از تلفن شما، وقتی می دیدم بازی کنان اینطور در به در دنبال یک توپ می دوند، به یاد مردم خودمان افتاده بودم که به هر دری می زدند تا دستشان به سبد کالا برسد و به این نتیجه رسیدم که اگر مردم غیور ایران بتوانند با تمرین و ممارست مثل فوتبالیست ها اینقدر سریع بدوند، به طور یقین به موقع به محل توزیع سبد کالا می رسند و مشکلات در صف ایستادن و از سر و کول هم بالا رفتن را نخواهند داشت. ایشان یک مرتبه حرفشان را قطع کردند و از من پرسیدند به نظرت الان گل شد؟ گفتم خیر قربان خط نگهدار پرچمش را برده بود بالا و آفساید بود.
آقای روحانی با تعجب پرسید خط نگهدار؟ مگر خط را باید نگه داشت؟ اگر اینطور است، خوب است که ما هم چند تا خط نگهدار استخدام کنیم که مواظب خط فقر باشند که اینطور هر کی هرکی نباشد که هرکس دلش خواست سرش را بیندازد زیر و برود زیر خط فقر زندگی کند.
موقع خداحافظی به آقای روحانی گفتم برای پیروزی تیم ایران دعا کنید. شما روحانی به توان دو هستید. یعنی هم روحانی هستید و هم روحانی، بنابراین دعایتان حتمن مستجاب می شود. گفت اتفاقن چند دقیقه پیش که نزدیک بود گل بشود، چنان اله و اکبری گفتم که توپ خورد به تیر دروازه و گرنه ضربه چنان شدید بود که شانزده هفده تا گل حساب می شد!
قورمه سبزی خوشمزه تر است یا والیبال؟
اصرار زنان برای تماشای مسابقه والیبال ایران و ایتالیا و برخورد نیروهای انتظامی با برخی از بانوان متقاضی، موجب عکس العمل برخی از نمایندگان زن در مجلس شد.
به گزارش پیام نو، خانم فاطمه آلیا، یکی از نمایندگان مجلس فرموده اند کار زن بچه دار شدن، تربیت فرزند و شوهر داریست نه دیدن مسابقه والیبال. حرفی که منهم از ابتدای خلقت آدم و حوا تا به حال دارم می زنم، اما کسی گوش نمی کند!
مگر مسابقه والیبال چیست؟ یک تکه تور وصل می کنند به دوتا چوب دراز، یک عده جوان بیکار، این طرفش می ایستند و یک عده آن طرف. این طرفی ها توپ را می اندازند برای آن طرفی ها، و آن طرفی ها پرت می کنند برای این طرفی ها ….که چی بشود، معلوم نیست.
حالا حساب کنید خانم ها هم بیایند روی صندلی یا سکوهای سیمانی بنشینند و بالا و پائین پریدن این جوان ها را تماشا کنند و ببینند توپ چه جوری از اینطرف می رود به آن طرف و آن طرفی ها چگونه آن را به این طرف پرتاب می کنند، چه دردی دوا می شود؟ درحالی که اگر زن در آشپزخانه باشد، در همین مدتی که این جوانها دارند این کار بی ثمر را تکرار می کنند و توپ را از این طرف به آن طرف پرتاب می کنند، یک خانم خانه دار می تواند یک چلو خورش قورمه سبزی درست کند که آدم انگشت هایش را هم با آن بخورد و می تواند باقالاپلویی درست کند که شوهرش بخورد وبه به بکند… انصاف داشته باشید وقضاوت کنید کدام یک از این کارها سود بخش تراست و کدام یک خوشمزه تر ؟ قورمه سبزی یا والیبال ؟!
بدآموزی در استادیوم!
آقا من میگم ما به عنوان یک ملت هفت هزار ساله، وظیفه داریم مردم دنیا را راهنمایی کنیم. بی خود میگم؟ مگر مادر بزرگ ها و پدر بزرگ ها نوه و نتیجه هایشان را نصیحت نمی کنند؟ مادربزرگ من خدا بیامرز همیشه به من می گفت عزیزم قبل از غذا خوردن، دست هات را بشور. بد می گفت؟
الان این ژاپنی ها که تازه بعد از جنگ جهانی دوم سری توی سرها درآورده اند، دارند یک کارهایی می کنند که بدآموزی دارد و اخلاق خراب مردم دنیا را فاسد می کند.
به استادیوم ورزشی که می روند، قبل از خروج خودشان استادیوم را تمیز می کنند. این بدآموزی نیست؟ و باعث نمی شود که نان رفتگرهایشان آجر شود؟
آخر خدا را خوش می آید که یک کشور مثلا متمدن، رزق و روزی نظافتچی هایش را قطع کند؟ و این وظیفه ما به عنوان پدربزرگ دنیا نیست که یادشان بدهیم چگونه از استادیوم باید بیرون رفت؟ من توی گوگل یک عکس پیدا کردم از یک ورزشگاه ایران که نشان می دهد ما چگونه استادیوم را ترک می کنیم. عکس را برای عبرت ژاپنی ها همین بالا می گذارم که ببینند، بلکه خجالت بکشند و به راه راست! هدایت شوند.
یک سئوال
معاون اول روحانی گفت : برای برگرداندن ۹ هزار میلیارد تومان به کشور که شخصی خارج کرده بود، سفرها کردیم.
کاش آنجا بودم و می پرسیدم: سفرخوش گذشت؟!
اگر اختلاس نشود، مردم نگران می شوند!
به نوشته سایت کلمه، در هفته ای که گذشت یک فساد ۴۰۰۰ میلیارد تومانی “عالی”، در تولید کود ” آلی” کشورمان کشف و به جهان معرفی شد.
این کشف باعث رفع نگرانی مردمی شد که یکی دو هفته ای بود مرتباً از خود می پرسیدند خدایا چی شده که کسی اختلاس نمی کند؟ و نگران بودند که مبادا اتفاق ناجوری افتاده باشد.
قبل از این کشف جدید، دنیا تصور می کرد که ما فقط بلدیم اختلاس کنیم و در سایر رشته ها مثل فساد مالی پیشرفتی نکرده ایم. در برخی از کشورها حتی شایع کرده بودند که مقامات ایران از این دانش غافل مانده اند و به تکنولوژی آن دست نیافته اند، اما خدا را شکر، این کشف صورت گرفت و جبران مافات شد.
این گونه کشف ها آنهم در حد چند هزار میلیارد تومان به دنیا ثابت می کند که مقاماتی که دست به چنین اقداماتی می زنند، دله دزد نیستند و اگر هم دزدی می کنند و فسادی به بار می آورند، کاری می کنند که بشود به آن افتخار کرد!
اصولا دلیل اینکه درکشور ما هرروز اختلاس تازه ای صورت می گیرد، یا فساد جدیدی کشف می شود، پویایی و علاقه ایست که مقامات کشور ما به پیشرفت نشان می دهند و تمرین و پشتکاری است که در این زمینه از خود نشان می دهند.
مقامات کشور ما همیشه سرگذشت افراد مشهور و دانشمندان سایر کشورها را مد نظر دارند و از آن بهره می گیرند. معروف است که ادیسون پس از آنکه هزار دفعه لامپ اختراعی خودش را آزمایش کرد و روشن نشد، به خبرنگار ما که اون گوشه کنارها می پلکید و منتظر بود تا ادیسون چیزی بگوید و او در فیسبوکش بنویسد گفت بنویس: هرگز نباید گفت که من هزار بار شکست خورده ام، بلکه باید گفت من هزار نوع شکست را تجربه کردم تا موفق شدم.
با این حساب اگر خدای نکرده روزی از روزها خبر یک اختلاس یا فساد جدیدی منتشر نشد، مردم نباید مایوس شوند و تصورکنند مقامات کشورمان دست از فعالیت برداشته اند و خیال اختلاس جدیدی را ندارند. اختلاس کار ساده ای نیست و هزار راه باریک تر از مو دارد. آن بیچاره ها هم تلاش خود را می کنند، اما تا وقتی که موفق شوند وگندش دربیاید، مدتی زمان می برد.
همین تیمور لنگ گور به گور شده، حرفی زده است که توی همین فیسبوک هزار دفعه نقل شده است.
نوشته اند که تیمور در یکی ازجنگ هایش شکست خورد، اما توانست تک و تنها خود را به خرابه ای برساند و آنجا مخفی شود.
تیمور در آن حالت تنهایی و بی کسی، در حالی که توی دلش می گفت خدایا یک نفر را برسان سرش را ببرم و از آن یک مناره نقلی درست کنم، مورچه ای را دید که پای ملخی را به دندان می کشد و تلاش می کند از دیوار خرابه بالا ببرد. حالا مورچه هه چه مرضی داشته که می خواسته پای ملخ را ببرد آن بالا بخورد، خدا می داند. شاید هم آن بالا خوش منظره تر بوده و پای ملخ بیشتر به دلش می چسبیده؟
مگر مردم نمی روند بالای برج میلاد و برای خوردن یک چلوکباب معمولی ۱۹۸ هزار تومان پول نمی دهند فقط به دلیل اینکه خوش منظره تر است؟
بگذریم، تیمور می گوید آن مورچه شصت بار پای مور را تا بالای دیوار برد، اما هر بار از دهانش می افتاد و او دوباره پایین می آمد، پای مورچه را فوت می کرد که گرد و خاکش بریزد، بعد دوباره آن را به دندان می کشید و بالامی برد و آنقدر این کار را تکرار کرد که ناچار بلند شدم آن را زیر پا له کردم و به سزای اعمالش رساندم، اما به خودم گفتم یعنی تو از این مورچه کمتری؟ بلند شدم از خرابه بیرون آمدم و به اولین سگی که رسیدم سرش را بریدم و اندکی آرامش یافتم!
* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.