نودمین نشست کتاب کانون تورنتو با عنوان شب شعر و داستان با حضور عیدی نعمتی با کتاب جدیدش “باد از پس پلک یاد می وزد” و حامد اسماعیلیون با تازه ترین کتابش “گاماسیاب ماهی ندارد” برگزار شد.

این برنامه که آخرین نشست فصل کانون کتاب تورنتو بود، جمعه ۱۱ جولای ۲۰۱۴ در مکان همیشگی برگزاری این نشستها، سالن اجتماعات مرکز امور شهری نورت یورک ـ برگزار شد.

در این برنامه حامد اسماعیلیون، نویسنده یک فصل از رمان گاماسیاب ماهی ندارد و همچنین چند صفحه ای از مجموعه داستان “دکتر داتیس” را خواند. پس از آن عیدی نعمتی، شاعر نیز چند شعر از مجموعه شعرهای خود را خواند.

حامد اسماعیلیون متولد ۱۳۵۵کرمانشاه است. در سال ۱۳۷۹ دکترای دندانپزشکی خود را از دانشگاه تبریز گرفت. در سال ۱۳۸۹ ایران را ترک کرد. اکنون به همراه همسر و دخترش ساکن شهر کوچکی در استان انتاریو است.

اسماعیلیون در ایران چهار کتاب منتشر کرده است؛ دو کتاب داستان و دو رمان. اولین کتاب او “آویشن قشنگ نیست” نام دارد که در سال ۱۳۸۷ منتشر شده و برنده جایزه هوشنگ گلشیری شده و تا به حال نیز به چاپ پنجم رسیده است. کتاب دیگر او مجموعه داستان “قناری باز” است که توسط نشر چشمه چاپ شده است

از راست: سعید حریری، حامد اسماعیلیون، عیدی نعمتی

از راست: سعید حریری، حامد اسماعیلیون، عیدی نعمتی

.

اولین رمان اسماعیلیون “دکتر داتیس” است؛ این کتاب در سال گذشته نامزد نهایی سه جایزه بوده که در آخر جایزه هوشنگ گلشیری را از آن خود کرده است. آخرین رمان او “گاماسیاب ماهی ندارد” پس از چهار سال بلاتکلیفی به تازگی در ایران منتشر شده و به چاپ سوم رسیده است. این کتاب در نظرسنجی ماهنامه تجربه به عنوان بهترین رمان سال ۱۳۹۲ انتخاب شده است. او این روزها مشغول نوشتن کتابی است که “توکای آبی” نام دارد.

اسماعیلیون جزو نویسندگانی است که هم به کار پزشکی مشغول است و هم در حوزه ادبیات فعال و هیچ کدام از این حوزه ها مانع کار و فعالیت او در حوزه دیگر نشده است. او معتقد است که جز معدود نویسندگان حرفه ای که از طریق نویسندگی امرار معاش می کنند، نمی شود تنها به نویسندگی متوسل شد و گذران زندگی کرد.

پس از روال همیشگی معرفی، اسماعیلیون فصل سوم از کتاب گاماسیاب ماهی ندارد را خواند. کتاب گاماسیاب ماهی ندارد پانزده فصل دارد. اولین فصل کتاب از فروردین ۱۳۵۸ شروع می شود و آخرین فصل در سوم تا پنجم مرداد ۱۳۶۷ تمام می شود. این کتاب سه شخصیت اصلی دارد؛ یک عضو سازمان مجاهدین خلق، یک بسیجی داوطلب که فرمانده سپاه می شود و یک زن که خواهر عضو سازمان مجاهدین خلق است. داستان در بستر تاریخ معاصر؛ انقلاب و جنگ ایران و عراق جریان دارد. هر کدام از سه شخصیت ها داستان خود را دارند که در هر فصل رفته رفته با آن ها آشنا می شویم، تا در فصل آخر داستان این سه شخصیت در عملیات معروف مرصاد به هم می رسند.

نویسنده می گوید، این کتاب در سال ۸۸-۱۳۸۷نوشته شد و من امیدوار بودم که با انتخاباتی که سال ۸۸ انجام می شود، این کتاب چاپ شود که میسر نشد. در سال ۸۹ این کتاب را دوباره بازنویسی کردم و به ناشر دادم و پس از ارایه کتاب به ارشاد، بدون هیچ توضیحی در پاییز ۸۹ توقیف شد و من هم برای انتشار آن پی گیری نکردم تا با آمدن دولت جدید و گشایش چند ماهه ای که ایجاد شده بود و همچنین پیگیری ناشر، کتاب در بهمن ماه به چاپ رسید.

اسماعیلیون درباره انگیزه نوشتن این کتاب گفت: در هر خانواده ایرانی، همیشه افرادی هستند که یا به زندان رفته اند، یا تبعید شده اند یا در جنگ کشته شدند و هر کدام از این افراد داستان خود را دارند. این موضوع همیشه باعث کنجکاوی من بوده است. من در کتاب از سازمان مجاهدین خلق استفاده کردم، چرا که زاده شهر کرمانشاه هستم در این شهر بزرگ شده ام و شاهد عملیات مرصاد در سال ۱۳۶۷ بودم و شب اتفاق را نیز به خوبی به یاد دارم، همیشه کنجکاو بودم بدانم این ماجرا به کجا رسید و برای همین پیگیر این موضوع بودم.

اسماعیلیون درباره پروسه نوشتن این داستان گفت: من متولد اسفند ۱۳۵۵ هستم. زمانی که این داستان اتفاق می افتد، من شش ساله بودم. این کتاب دو سویه ماجرا را شرح می دهد؛ از یک طرف به یک بسیجی داوطلب می پردازد که به جنگ اعزام می شود و فرمانده می شود و آرمان های انقلاب اسلامی دارد، از طرف دیگر به سازمان مجاهدین خلق می پردازد که ایدئولوژی چریکی دارد. این کتاب خیلی وارد مناظرات سیاسی نمی شود ولی من برای نوشتن این کتاب حدود چهل کتاب خواندم تا هم با ایدئولوژی های دو طرف آشنا شوم، هم با اتفاقاتی که درون این سازمان ها می افتاده و هم جزئیات جنگ. در این باره کتابهای متعددی خواندم؛ چه کتابهایی که در ایران و چه در اینترنت منتشر شده است. مثلا یکی از کتاب هایی که خواندم، کتاب فرهنگ جبهه است که در آن صحنه های جنگ توصیف شده است. این کتاب خیلی کتاب جالبی نیست ولی اگر آدم حوصله کند و آن را بخواند می تواند اطلاعات لازم را از داخل آن استخراج کند. کتاب دیگری که خواندم، سازمان مجاهدین خلق است که در سه جلد انتشار یافته است و هر جلد حدود پانصد- ششصد صفحه است که به توضیح این سازمان از زمان پیدایش تا سال ۱۳۸۴ می پردازد. من برای نوشتن این کتاب حدود بیست کتاب خاطرات خواندم.

پس از خواندن فصلی از گاماسیاب ماهی ندارد، اسماعیلیون چند صفحه ای از کتاب دکتر داتیس را هم خواند. او درباره این کتاب گفت: دکتر داتیس رمانی است که من درباره حرفه خودم، دندانپزشکی نوشتم و مقدار زیادی از آن به تجربیات شخص خودم برمی گردد. کتاب درباره دندانپزشکی است که به یک منطقه محروم در جنوب تهران می رود و پنج سال آن جا کار می کند و تلاش می کند که آنجا را تغییر دهد. من ایده اصلی این کتاب را از کتاب “ظلم، جهل برزخیان زمین” محمد قائد گرفتم. قائد در کتاب خود از خرده فرهنگ ها صحبت می کند.

اسماعیلیون درباره چاپ کتاب در ایران، سانسور و برخورد با ارشاد گفت: کتاب اولی که منتشر کردم، هفت داستان بود که هفت شخصیت داشت. ارشاد گفت که یکی شخصیت ها کاملا حذف بشود. کتاب دوم یازده داستان بود که هشت داستان شد. گاماسیاب بدون سانسور چاپ شده است. کسانی بودند مثل گلشیری که می گفتند من یک کلمه هم در مقابل ارشاد کوتاه نمی آیم و داستان هایش را خارج از ایران چاپ می کرد، ولی من فکر می کنم کتاب در ایران منتشر نشود، دیده نمی شود و این شاید زحمت شاعر یا نویسنده را تا حدودی خراب می کند. مثلا یک کتابی هست به نام “روزها در راه” نوشته ی شاهرخ مسکوب. کتاب در کتابخانه عمومی تورنتو موجود است و دو جلد است. نثر مسکوب یک نثر خیره کننده است ولی تیراژ کتاب دویست نسخه است. کتاب دیگری هست به نام “مادران و دختران” مهشید امیرشاهی و چهار جلد است. نثر امیرشاهی نیز نثر خاص و فوق العاده ای است ولی تیراژ کتاب هایش دویست تا است. من نمی گویم تیراژ کتاب در ایران فوق العاده است. گاماسیاب ماهی ندارد در ایران سه بار در طول شش ماه چاپ شده است، که تعداد آن سه هزار و سیصد جلد بوده است. این کتاب پرفروش ترین کتاب شش ماه گذشته بوده است و خوب تیراژ کتابها در ایران در مقایسه با جامعه هفتاد میلیونی ما بسیار کم است و مشکل اصلی ما این است که هم در بین ایرانیان داخل و هم خارج، تعداد کتابخوان ها کم است.

عیدی نعمتی دومین باری است که در کتاب کانون تورنتو حضور می یابد. دفعه قبل نیز کتابی از او معرفی شد و او چند شعر از کتاب خود را خواند.

سعید حریری از کانون کتاب تورنتو در معرفی نعمتی گفت: عیدی نعمتی متولد آغاجاری است و در یک خانواده کارگری بزرگ شده است. او نوشتن را از روزنامه دیواری دبیرستان آغاز کرده است. با شاعران جنوبی مجید خرمی و سیاوش میرزاده دست نوشته های خود را تقسیم می کردند و در فضایی که بوی نفت می داد دنیا را نظاره می کردند. وقتی که سیدعلی صالحی برای گرفتن جایزه فروغ به تهران می رفت، آن ها به دنیای سیاست پا گذاشته بودند. از آن جا که در دوران جوانی استبداد دیوار چینی مرز هنر و ادبیات را از سیاست جدا نمی کرد چند سالی را به قول به آذین مهمان آقایان بودند. تمام این سال ها شعر همدم او بوده است. او مقاله هایی در حوزه ادبیات و سیاست در جراید نوشته است. سه جلد کتاب شعر به نام های “چقدر سوراخ روی این دیوار است”، “صمیمیت های غارت شده”، “باد از پس پلک یاد می وزد” از او منتشر شده است.

نعمتی گفت قبل از شعرخوانی دوست دارم درباره فاصله بین سیاست و ادبیات صحبت کنم. او گفت در جلسه قبلی نشست کانون تورنتو حضور داشتم؛ نشستی که در آن ماندانا زندیان نگاهی داشت به ده شب شعر گوته. او در خلال صحبت های خود اشاره ای داشت به این که چند سال بعد از گذشت شب های شعر در انستیتو گوته گفت و گویی داشت با افرادی که در آن شب ها شعرخوانی می کردند. افرادی که در مصاحبه های خود می گفتند که اگر باز هم از این دست شب ها برگزار شود، ما دیگر شعر با تم سیاسی نمی خوانیم و شعرهای دیگری می خوانیم. من وقتی به صحبت های زندیان گوش می کردم حس می کردم او در روال صحبت های خود موضع می گیرد که گویی مرز ادبیات و سیاست کاملا از هم جدا است.

نعمتی درباره این که آیا واقعا فاصله ای بین ادبیات و سیاست هست یا نه گفت: مرز بین سیاست و ادبیات یک دیوار شیشه ای است که هر دو سوی طرف مقابل دیده می شود. به باور من یک متن ادبی، شعر، داستان و نوشتار زمانی که به سیاست حاکم پشت می کند و نه می گوید، همان لحظه سیاسی است. این که چگونه خودش را ارایه می دهد بستگی به شیوه و تکنیکی دارد که نویسنده کار می کند. یک متن مخالف سیاست حاکم متن سیاسی است و این مختص امروز نیست و امری است جهان شمول. رد این موضوع را حتی می شود در متالوژی گرفت.

من نمونه اگر بخواهم بگویم شاهنامه را مثال می زنم که یک متن ادبی است. مثلا شما داستان کاوه آهنگر را در نظر بگیرید، این روایت و داستان یک داستان سیاسی است: خروشید و زد دست بر ز شاه/ که شاها منم کاوه دادخواه/ یکی بی زبان مرد آهنگرم/ ز شاه آتش آید همی بر سرم / تو شاهی و گر اژدها پیکری/ بباید به این داستان داوری … و همان طور که مشاهده می کنیم این شعر ادامه می یابد؛ رو در روی یک قدرت حاکم!

در پروسه حرکت اجتماعی این مسئله با هستی انسان گره خورده است. هنر و ادبیات چسبیده به حیات اجتماعی انسان است. در واقع مهم است که چگونه نگاه می کنیم و از کدام منظر می بینیم. هیچ مرز سیاسی برای شاعر و نویسنده نیست که وارد صحن سیاست نشود.

پس از شعرخوانی عیدی نعمتی بخش پرسش و پاسخ برگزار شد.

عیدی نعمتی در پاسخ به این پرسش که اگر ادبیات سیاسی شود، در خدمت سیاست گمارده می شود،گفت: ادبیات در خدمت هیچ چیز نیست. ادبیات خود زندگی است. اگر ما در زندگی درگیر همچین موضوعاتی می شویم و با سیاست سرو کار پیدا می کنیم به دلیل این است که ادبیات ظرفی است که داخل آن همه چیز جا می گیرد. اگر بخواهیم سیاست را از ادبیات حذف کنیم باید بخش عظیمی را از ادبیات تولستوی، چخوف، شعرهای نیما و غیره حذف کنیم.

سیاست عارضه ای است بر زندگی اجتماعی. چرا که ما غم ها و شادی های خود را با هنر بیان می کنیم و این غم ها و شادی ها می تواند در اثر یک جریان و برخورد سیاسی باشد. این طبقه حاکم است که بستر فرهنگی را مسدود و سانسور می کند و این سانسور را به بدنه اجتماع تزریق می کند. اگر ما هم به ادبیات تزریق کنیم که چه چیزی گفته شود و چه چیزی حذف، آن وقت است که داریم مثل جامعه حاکم رفتار می کنیم و دست به سانسور می زنیم.

نعمتی درباره چاپ کتاب در ایران، سانسور و ارشاد گفت: در ایران انتشار کتاب تابع وضعیت سیاسی حکومت و دولت مربوطه است. یکی از چیزهای مهم در ایران رسمی نشدن کانون نویسندگان نه در دوران شاهنشاهی نه الان بوده است. این کانون هیچ وقت نتوانست رسمی بشود تا به عنوان صنف از اهل قلم دفاع کند.

سانسور قاتل خلاقیت است. سانسور پس زننده است و حقیقت را سد می کند. وقتی سیاست چارچوب حوزه فرهنگ را مشخص می کند، چگونه می توانیم خود را در این چارچوب جا بدهیم و حرف خود را بیان کنیم.

گفتنی است فصل جدید کانون کتاب تورنتو از ماه سپتامبر آغاز خواهد شد.