پرسشی این روزها ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده است. اینکه داعش ـ و یا با نام تازه اش “دولت اسلامی” ـ که در پی اجرای احکام اسلامی به همان شیوه و شگرد صدر اسلام بی هیچ دخل و تصرف است، چرا و چگونه به وجود آمد و سر گنده ی این مار در کجاست؟
کسانی که انقلاب ایران را از آغاز به خاطر می آورند می دانند، که حکومت ایران از همان نخستین روزها قرار کار را بر شیعی بودن بدون چون و چرای جامعه نهاد. در سال ۱۳۵۸ به هنگام وزارت آموزش و پرورش محمدعلی رجایی که خود به دوران شاه معلم بود، در مناطق سنی نشین مرزی ایران، یعنی در کردستان، بلوچستان، هرمزگان و ترکمن صحرا بیش از
۲۰۰۰۰(بیست هزار) معلم را اخراج کرد. هنگام که نمایندگان معلمان از جمله دوست من اسد مذنبی در اعتراض به این اقدام غیرانسانی به تهران رفته و با وزیر ملاقات کرده بودند، آقای رجایی گفته بود اخراج این آموزگاران از دو حال خارج نیست یا گناهکار بوده اند که به سزای گناهشان رسیده اند و یا بی گناه هستندکه ثواب اخروی دارد و به بهشت خواهند رفت. شبیه
همان استدلالی که خلخالی برای اعدام های کردها در کردستان می کرد و در پاسخ معترضان که می گفتند اعدام شدگان بی گناه هستند، می گفت اگر بی گناه هستند به بهشت می روند.
این رفتار دولت شیعی ایران که در قانون اساسی خود سنی ها را در کنار مذاهب دیگر غیر اسلامی قرار داده و تنها تشیع را برحق شمرده است، به این بی حرمتی ها قانع نشد و تمهیداتی دید که نشان از شیعه شماری استان ها و شهرهای سنی نشین ایران داشت. برای مثال در شهر سنی نشین سیریک در جنوب میناب و شمال جاسک، در کناره های دریای عمان نام بیشتر مراکز
عمومی و مدارس و کتابخانه ها به امامان شیعی اختصاص داده شده است و مسئولان اداری نیز اغلب، و در پست های مهم، شیعه هستند. در بلوچستان که گفتن ندارد هر کاری توانسته اند انجام داده اند تا به سنی ها نشان دهند که تنها در یک صورت استانشان بخت بهره مندی از مواهب دولتی مانند دیگر استان ها را داردکه به هیچ وجه اصراری بر مذهب خویش نداشته باشند.
این که در پایتخت مملکت با جمعیت بزرگی از سنی ها حکومت اسلامی به سنی ها اجازه ی ساختن مسجد نمی دهد، نمونه ی دیگری از هزاران مثال سنی ستیزی جمهوری اسلامی است، امری که حاکمان بحرین را از ترس نفوذ و حضور نیروها و عوامل جمهوری اسلامی به واکنش و آزار و زندان و در مواردی کشتار شیعیان کشاند. از سوی دیگر همین شیوه هنگام که دولت شیعی عراق به حکومت رسید در عراق جاری شد. بویژه رفتار دولت نوری مالکی با سنی ها دقیقا همان کردار حکومت ایران با سنی های ایرانی بود.
رفتاری که نه تنها تشیع را تقویت نکرد که باعث بی توجهی و گاه بی علاقه گی مردم شیعه به این مذهب شد. کما این که در خوزستان جوانان شیعه گروه گروه سنی شدند و بسیاری به همین بهانه زندان و اعدام شدند.
جمهوری اسلامی اما از این کردارهای خود درس که نگرفت هیچ، همین روش شکست خورده را در عراق به همت حزب الدعوه و نوری مالکی به کار گرفت و مهمترین فرماندهان سپاه قدس از جمله سردار قاسم سلیمانی را در عراق مستقر کرد که نظارت بر شیعه محوری حکومت و امتیاز دهی به شیعیان و محروم گردانی سنی ها به همان شکل و شمایل ایرانی اجرایی شود.
در همین حال که دامنه ی نارضایتی سنی ها در ایران و عراق هر روز بیشتر می شد، و حالا ماجرای سوریه هم پیش آمده بود، سنی ها به تحریک عربستان و کویت و بحرین و قطر و امارات متحده عربی که خود را در معرض خطر از سوی دو حکومت شیعی در منطقه می دیدند، ابتدا به سازمان تروریستی القاعده و بعدها که غرب و بویژه امریکایی ها به جنگ با القاعده پرداختند، با تغییر نام این سازمان به نام های دیگر و سرانجام به دو نام مشهورتر داعش و دولت اسلامی و با حمایت سنی های محروم از امتیازات دولتی و مدنی و روسای قبایل سنی به نیرویی تبدیل شدند، که اکنون نه تنها در عراق و شام و افغانستان و پاکستان حرف اول را می زنند و قادر به هر خراب کاری و عملیات تروریستی هستند، بلکه در کشورهای اروپایی و امریکای شمالی نیز به همان شیوه به اتومبیل های مخالفان خود یورش می برند و شیشه می شکنند و چه بسا در فردای نه چندان دور سر ببرند و زنده به گور کنند!
اکنون مخالفان جدی این جبهه ی جنایتی که سر برکرده، به وجود آورندگان آن هستند؛ ایران و امریکا.
هنگام که امریکا در سال ۲۰۰۳ در تدارک حمله به عراق بود، یکی از روزنامه نگاران شناخته شده ی منطقه در تورنتو مهمان ما بود و در جلسه ای که من و دکتر تاج دولتی و طاها حسنیانی همکاران آن زمان من در شهروند، حضور داشتیم، من به دوست خبرنگارمان که از شادی حمله ی امریکا به عراق و سرنگونی صدام سر از پا نمی شناخت- همه ی آن گفت وگو ضبط ویدیویی شد-، عرض کردم که امریکایی ها از پیچیدگی های مردمان جوامع ما و بویژه خاورمیانه خبر و اطلاع زیاد و درستی ندارند و مشاوران آمریکایی نشین آنان هم به تنها چیزی که اهمیت می دهند، رفتن صدام و به حکومت رسیدن خودشان است و بس، و این گونه کردار های نظامی و حکومت عوض کردن های با زور اسلحه نه برای مردم عراق و نه امریکایی ها نتیجه ی مثبتی در پی نخواهد داشت که هیچ، به احتمال زیاد به زیان این هر دو تمام می شود. جمهوری اسلامی هم که می دانست پس از سال های طولانی حکومت سنی محور صدام حالا نوبت حکومت شیعه مصدر است، از هرکاری که آمریکایی ها به مقصد خود برسند دریغ نمی کرد، هر چند به ظاهر شعار مخالفت با حضور امریکایی ها در عراق می داد، اما در باطن از این اقدام بسیار خشنود بود. عملی که از آغاز به
ذائقه عرب ها و سنی ها خوش نیامد و می دانستند که یک دولت شیعی دیگر در کنار گوششان خبر خوبی نیست.
و چنین شد که جهان دست به افروختن شعله ای زد که در ذات خود استعداد برافروزی جنگی جهان گیر را دارد، زیرا این بار حرف جمعیت بیش از یک میلیاردی مسلمانان سنی است. جمعیتی که به جد باور دارد چه بمیرد و چه بکشد به بهشت می رود، اما ایران و امریکا و دیگران که خود در شعله ور کردن این آتش نقش داشته اند اکنون گمان می کنند کردهای کلاشینکف روسی در دست قادر به مقابله با نیروهای دولت هر روز قدرتمند شونده تر اسلامی در عراق و شام هستند!
آن روز که می شد با بیلی جلوی این جوی را گرفت کسی در این اندیشه نبود، حال که پیل هم قادر به این کار نیست رهبران دولت های مقصر نه تنها هیچ کاری نمی کنند، بلکه به این خیال باطل دل خوش کرده اند که آقای عبادی با تشکیل دولت آشتی ملی، آنهم در نام و نه در کام، عراق و عراقی ها را به دوستی و ایستادگی در برابر نیروهای دولت اسلامی رهنمون خواهد شد. خیالی که در باطل بودن او جای کمتر تردید هست. حالا دیگر بازگشت ارتش امریکا نیز دوای درد نیست. زخمی که از دولت های شیعی عراق و ایران بر دل سنی ها بر جا مانده به این زودی ها و با این مرهم ها التیام یافتنی نیست! به پایان خوش رسانی این داستان همت و همدلی جهانی می خواهد، آنهم در ایران و عراق هر دو و بی درنگ، وگرنه این آتش دامن دیگران را نیز خواهد گرفت!