طبیعی ست اگر حقایق را ندانیم درباره ی اتفاقات خونین امروز امکان قضاوتی درست نخواهیم داشت ـ به علاوه از ناگفته ها و نیمه واقعیت ها و دروغ های مکرر دیگر خسته ایم ـ پس من برای این که به اختصار سخن بگویم با حقیقتی بنیادی مسئله را عنوان می کنم و آن این که:
۶۷ سال است اسرائیلی ها نیم زادگاه فلسطینی ها را به سرقت برده اند، نیم دیگرش را اشغال کرده اند، فلسطینی های دو ساحل را به چهار گوشه ی جهان تارانده اند، با اسکان دادن تدریجی و مداوم صدها خانواده ی متعصب یهودی در سرزمین های اشغالی به فکر زدودن فلسطین از نقشه ی جغرافیایی اند، چنان نظارت نظامی و خشنی بر ته مانده ی خاک و مردم آنجا دارند که بزرگترین زندان جهان را به وجود آورده اند، در محوطه ای از این زندان عظیم، غزه ـ که از “گتو”های یهودیان لهستانی در آستانه ی جنگ جهانی دوم وسیع تر نیست ـ حدود دو میلیون فلسطینی را در میان سیم خاردار محکوم به روزمرگی کرده اند و گاه به گاه به بهانه های واهی و ساختگی و دروغ بر سر آنان، که نه مفّری دارند و نه جان پناهی، آتش و بمب و خمپاره می ریزند.
بهانه ی این آخرین کشتار اسرائیل از مردم غزه ربوده و کشته شدن سه یهودی بود به دست فلسطینی ها که بلافاصله و بدون کمترین تحقیق و ، چنان که امروز به نظر می رسد، ناروا و نادرست بر گردن “حماس” گذاشته شد و نخست وزیر دولت اشغالگر با رگ گردن بیرون زده، ربایندگان را “حیوان” نامید. جوانی فلسطینی، آشکارا بیگانه با ماجرای سه یهودی مقتول، توسط چند اسرائیلی ربوده و به انتقامجویی آن سه در کوره ی آدم سوزی یک نفره، زنده زنده سوزانده شد. نخست وزیر اسرائیل لابد آن را به حساب “انسانگرایی” جوانان اسرائیل گذاشت، زیرا به نشانه ی تشویق آنان جنگی را آغاز کرد که تا امروز حدود ۲۰۰۰ فلسطینی را به خاک و خون غلتانده است که سوای معدودی از اعضای حماس، جملگی کودک و زن و غیر نظامی
اند….
و تاکنون، برای اخطار دادن به اسراییل و احقاق حق فلسطینی ها، صدایی از هیچ دولت و دستگاه و سازمان بین المللی برنیامده است ـ جز هق هق گریه ی آن ناظر عینی سازمان ملل که بسیار دردناک و گویا بود، ولی از سوی صاحبان نفوذ دنباله ای پیدا نکرد.
می گویید یک بام و دو هوا؟ بله، ولی چه جای تعجب ـ مگر بار اول است یا تنها مورد؟ مگر نه این که “کامی کاز” ژاپونی که جان می داد تا لطمه ای به دشمن وارد کند به شجاعت شهره شد و “جانباز” فلسطینی که جان می دهد تا در حد امکانات ناچیزش پذیرا نشدن اسارت مردمش را نشان دهد، به تروریست!
مگر نه این که جهودهای “گتو”نشینی که در مقابل تحقیر و تهدید لهستانی های ستمگر دست به مقاومت زدند قهرمان نام گرفتند، و فلسطینی هایی که در مقابل دولت زورگوی اسرائیلی مقاومت می کنند جنایتکار!
مگر نه این که اسرائیل با کشتارهای بی امان زن و کودک فلسطینی بدون رودربایستی و بی مهابا کمر به سر به نیست کردن فلسطین بسته است، اما تردید درباره ی درستی هر عمل امروز و دیروز مردم اسرائیل بلافاصله تهدید به نابودی اسرائیل تلقی می شود!
مگر نه اینکه به همه مذاهب می شود بد و رد گفت جز به مذهب رسمی اسرائیل، همه ی دولت ها را می توان به باد تمسخر گرفت جز دولت اسرائیل، می توان منکر همه چیز شد ـ از خدا و رسول گرفته تا حمله ی اسکندر مقدونی به ایران ـ جز ادعاهای “هولوکاست”ی و “شوا”یی و دیگر قضایای مربوط به اسرائیل!
مگر نه این که دولت های غربی همه ی جنایات اسرائیل را به عنوان “حق حفظ امنیت” می پذیرند و هیچ کس نیست که بگوید کدام قانونی در دنیا وجود دارد که تأمین امنیت جایی را به قیمت اشغال خاک دیگری و، وحشتناکتر از آن، کشتار مردم آن خاک مجاز بشمرد….
حفظ امنیت در مقابل چه؟ در مقابل حملات موشکی حماس که در مقایسه با ابزار جنگی اسرائیل حکم پاچه خیزک و فشفشه را هم ندارد و ظرف این سال ها با این که به زعم اسراییلی ها هزاران هزارش پرتاب و شلیک شده است، رقم قربانیانش به شماره ی انگشتان دو دست هم نمی رسد؟!
به رغم ممیزی شرم آور خبرگزاری ها امروز می دانیم که مردم غزه آب آشامیدنی ندارند، بامی بر سر ندارند، فرصتی برای به خاک سپردن جسد مردگانشان ندارند، امکان زنده نگه داشتن جنینی که از شکم مادر کشته شده اش بیرون کشیده شده است ندارند. اگر یکی از این بلایا بر سر اسرائیل آمده بود ـ همین آخری را در نظر بگیرید ـ غرب لباس عزا می پوشید و کمک و پول و خلعتی بود که برای آن دولت می رفت و لعن و نفرینی که نثار دنیا و مافیها می شد. مصیبت هایی بسیار بیش از چند رقم بالا ظرف این چند هفته بر سر فلسطین آمده است ـ یکی از دیگری هولناک تر، یکی از دیگری رذیلانه تر اما همان غرب نه فقط سکوت کرده است، بلکه باز کمک و پول و خلعت است که برای اسرائیل ارسال می شود!
اگر دول اروپایی و امریکایی به جای رساندن سلاح و کمک های اطلاعاتی برای سهل کردن کار هدفگیری بیمارستان ها و مدارس و غیره، موضعی انسانی و قابل قبول می گرفتند، اگر رسانه های گروهی امریکایی و اروپایی در عوض پخش سخنان تکراری و سراسر کذب و تهوع آور مدافعان خونریزی های اسرائیل به وظیفه ی خبر رسانی عمل می کردند و چنین سرسامی به وجود نمی آوردند، آدم های تنهایی چون من نیازی به برآوردن فریاد نمی دیدند.
امروز من و میلیون ها چون من اعتقاد راسخ داریم که بلند کردن صدای اعتراض و ابراز نفرت نسبت به کشتار خونین مردم غزه وظیفه تمام کسانی ست که بویی از انسانیت برده اند و بر این عقیده ایم که اعتراض و نفرت را می توانیم با بایکوت کردن اجناس اسراییلی مثمر ثمر کنیم. به علاوه معتقدیم کسانی که حرفشان بردی دارد و سکوت کرده اند و دولی که قدرتی دارند و بر دادخواهی مردم فلسطین گوش بسته اند در انظار جهانیان و در قضاوت تاریخ شریک جنایات اسرائیل قلمداد می شوند.
از جمله وسائل و ابزار تکراری دولت اسرائیل است که هرگونه مخالفتی با رفتار و اعمالش را به دشمنی با “مذهب”ش تعبیر کند که مداوماً آن را با “قوم” یگانه جلوه می دهد و صحبت جهاد و جنگ صلیبی به میان می آورد. ولی روشن است که مخالفت من و امثال من ادنی ارتباطی با مسلک و مذهب ندارد ـ بی شمارند یهودیانی که چون من و امثال من فکر می کنند، چون من
و امثال من اسراییل را مقصر می دانند، چون من و امثال من خواهان عدالتند و بس.
اسرائیل هرگز سر صلح نداشته است و در خونی که از بی گناهان ریخته تخمی افشانده است که بیخ و بن راه حل “دو کشور”ی را هم خشکانده است. تغییری اساسی، حیاتی است تا اوضاع بدین منوال نماند. آنچه مسلم است این است که چه اسرائیل بخواهد چه نخواهد عمر رژیم آپارتایدی که دست پخت اوست به سر آمده است و پایانش نیز به گمان من مشابه انجام آپارتاید افریقای
جنوبی می بایست باشد ـ یعنی نه در تقسیم آن خاک به دو کشور سیاه و سفید یا عرب و جهود، بلکه با به وجود آوردن حقوق مساوی برای همه ی شهروندان و همه ی ساکنان آن خاک ـ با شعار مردم آپارتاید افریقایی که رهبران فرهیخته ای چون دوکلرک و ماندلا داشتند ـ یعنی یک مرد، یک زن، یک رای ـ تا آینده ای برای آن سرزمین میسر باشد و فلسطینی نیز چون یهودی امکان زندگی پیدا کند.