یک
حقهبازی برای کمکردن ظرفیت ورزشگاه آزادی و بزرگنمایی اعتراضات مردمی
مسابقات فوتبال یکی از سرگرمیهای مهم و اساسی مردم بود که تعداد زیادی از جوانان را به استادیوم میکشاند. به خاطر سیاستهای ضدفوتبالی رژیم و همچنین اختناق و سرکوبی که بر جامعه حاکم بود استادیومهای ورزشی دستخوش ناآرامیهای بسیاری بود، هر بازی فوتبال میتوانست به آشوب کشیده شود. جوانان عاصی پس از پایان هر بازی خشمشان را بر سر اتوبوسهای شرکت واحد خالی کرده و به درگیری در خیابانهای اطراف ورزشگاه آزادی میپرداختند.
پلیس و کمیته توانایی کنترل جمعیت انبوه ناراضی را نداشتند و شورای امنیت ملی و شورای تأمین استان، همیشه این نگرانی را داشتند که مبادا در هنگام مسابقه و یا بعد از آن شعارهای ضدرژیمی داده شود. برای جلوگیری از بروز چنین حوادثی سعی در محدود کردن تعداد تماشاچیان کردند. تربیت بدنی و فدراسیون فوتبال اعلام کردند که طبقهی دوم ورزشکاه آزادی ترک برداشته و امکان نشستن تماشاچی در آن وجود ندارد و حتی در تلویزیون متخصصان وابسته به رژیم نظر دادند که به خاطر فساد حکومت پهلوی از مصالح نامرغوب برای ساختن استادیوم استفاده شده است. با این ترفند نزدیک به ۶۰ درصد ظرفیت ورزشگاه را بلااستفاده کردند.
متأسفانه سازمان مجاهدین خلق در این میان ضمن بزرگنمایی بیفایدهی اعتراضات مردمی ـ که بخشی از آن مربوط به پدیدهی اوباشگری مرسوم در استادیومهای فوتبال بود ـ در اطلاعیههای خود بطور مداوم از سر دادن شعار «درود بر رجوی» توسط مردم خبر میداد که فاصلهای عمیق با واقعیتهای جامعهی ایران داشت:
«روز جمعه گذشته ۱۰ اکتبر بیش از ۵۰ هزار نفر از مردم تهران در خیابانهای آزادی و محمدعلی جناح (غرب تهران) با شعارهای مرگ بر خمینی- درود بر رجوی تظاهرات نمودند. در این تظاهرات که از استادیوم آزادی تهران و به دنبال برگزاری یک مسابقهی فوتبال آغاز شد، مردم حمایت خود را از قهرمانان تیم ملی وزنهبرداری ایران در سئول که به مجاهدین پیوستند ابراز داشتند. ساعتی پس از شروع این تظاهرات پاسداران خمینی به سوی تظاهرکنندگان آتش گشودند و گروهی زخمی و حداقل ۲۰۰ تن از تظاهرکنندگان دستگیر شدند. ولی پس از آن تظاهرات به صورت جنگ و گریز تا ساعتها ادامه یافت و قسمتهای کوچکتری از تظاهرات به خیابانهای مرکزی شهر نیز کشیده شد. یادآوری میشود که به دنبال پیام برادر مجاهد مسعود رجوی به ورزشکاران و پیوستن چهار قهرمان ملی پوش به مجاهدین رژیم سرکوبگر خمینی فشار بسیار زیادی را بر بازیکنان ایرانی در سئول وارد نمود و پس از بازگشت به ایران بیش از بیست تن از ورزشکاران منجمله سلیمانی پاک و عیدی پور از تیم واترپولو را دستگیر نمود. همچنین ۱۴ بازیکن تیم فوتبال نیز در اعتراض به قضایای اخیر از این تیم استعفا نمودند و همچنین رژیم خمینی از وحشت پیوستن ورزشکاران به مجاهدین مسافرت تیم والیبال خود به تایلند جهت شرکت در مسابقات قهرمانی جوانان آسیا را لغو نمود. سازمان مجاهدین خلق ایران ضمن اعلام این که ورزشکاران و تظاهرکنندگان دستگیر شده تحت شکنجههای وحشیانه و قرونوسطایی قرار دارند از همه کشورها و مجامع و شخصیتهای آزادیخواه و بشردوست استمداد میکند تا برای نجات جان این زندانیان از شکنجه و اعدام از هیچ تلاشی فروگذار نکنند.»
دفتر مجاهدین خلق ایران- پاریس ۲۱ مهر ۶۵ – ۱۳ اکتبر ۸۶» نشریه اتحادیه انجمنهای دانشجویی مسلمان خارج از کشور شماره ۶۷ http://iran-archive.com/sites/default/files/sanad/mojahedine_khalgh–anjomanhaye_daneshjooyane_mosalman_067.pdf
فاجعهی مکه، حذف ملوان انزلی و کشته شدن مهدی رضایی مجد در جنگ
در زمستان سال ۶۵ تیم ملوان بندرانزلی به عنوان قهرمان جام حذفی ایران در بازیهای مقدماتی جام باشگاههای آسیا که در سریلانکا برگزار میشد شرکت کرد و به مرحله نهایی که سال بعد قرار بود در عربستان سعودی برگزار شود صعود کرد. اما این تیم به خاطر فاجعهای که رژیم در مکه به وجود آورد و طی آن صدها حاجی ایرانی و تعدادی از مردم عربستان و نیروهای امنیتی این کشور کشته شدند نتوانست در این مسابقات شرکت کند.
در اسفند ۶۵ کشته شدن مهدی رضایی مجد بازیکن و کاپیتان تیم ملی فوتبال جوانان ایران که در قالب «سپاهیان محمد» – به سپاهیان یک بار مصرف، معروف شده بودند- در عملیات تکمیلی کربلای پنج شرکت کرده بود انعکاس وسیعی یافت. دستگاه تبلیغاتی رژیمی که دو سال قبل حبیب خبیری یکی از بهترین و بااخلاقترین بازیکنان فوتبال ایران را مقابل جوخهی اعدام قرار داده بود یکسره از اخلاق و جوانمردی رضایی مجد مینوشت.
فوتبال در سال ۶۷ و پس از کشتار
در نیمه شهریور ۱۳۶۷ شهرآورد تهران با شکوه هرچه تمامتر برگزار شد. مردم بیخبر از آنچه در زندانها گذشته بود در شور و اشتیاق پایان جنگ به استادیوم آزادی هجوم آوردند. یک صد هزار نفر شاهد بازی پرسپولیس و استقلال بودند. کمتر کسی میدانست در همان ایام مهشید(حسین) رزاقی بازیکن تیم ملی امید ایران و باشگاه هما به همراه ابراهیم حبیبی بازیکن تیم ستاد مشترک و عادل نوری بازیکن جوانان راهآهن و محمدرضا(مهرداد) بگلری از جمله قتلعام شدگان بودهاند.
مهاجرت فوتبالیستها به خارج از کشور
پس از سی خرداد و شروع سرکوب گستردهی نیروهای سیاسی و اجتماعی خیل مهاجرت فوتبالیستهای بازنشسته به خارج از کشور نیز شروع شد. آنها که پس از سالها تلاش مانند بسیاری از مردم از اختناق حاکم بر جامعه خسته شده بودند مهاجرت به خارج از کشور و زندگی در تبعید را در پیش گرفتند. از جمله فوتبالیستهای معروفی که زندگی در تبعید را انتخاب
کردند میتوان به پرویز قلیچخانی، عزیز اصلی، بهرام مودت، حسین فداکار، احمد نقوی، مسلمخانی، مجید مشتری، صفر ایرانپاک، ابراهیم کیانطهماسبی، روحالله عبادزاده، حبیب علیزاده، حسین کلانی و … اشاره کرد که به فوتبالیستهایی چون عباس نوینروزگار، حسن نایبآقا، علیرضا خورشیدی، مهدی غزال، مصطفی عرب، آندرانیک اسکندریان، حسن نظری، مجید پهلوان افشاری و … که از پیش در خارج از کشور بودند پیوستند. مربیانی چون رجبعلی فرامرزی، عباس رضوی، جلال طالبی، اصغر شرفی، حشمت مهاجرانی و … نیز به خارج از کشور مهاجرت کردند. البته تعدادی از بازیکنان و مربیان بعداً دوباره به ایران بازگشتند.
در دوران جنگ در سفرهای خارجی تیمهای ورزشی به شدت محافظت میشدند تا مبادا بازیکنان به کشورهای خارجی پناهنده شوند. برای این کار علاوه بر مأموران حراست تربیت بدنی، فوتبالیستهای حزباللهی هم به عنوان چشم و گوش نظام عمل میکردند. به غیر از سعید جانفدا که در سال ۶۷ با ترک اردوی تیم ملی ایران در آلمان شرقی به سفارت هلند در این کشور پناهنده شد و فوتبالش همانجا تمام شد هیچیک از فوتبالیستها در سفرهای خارجی به دیگر کشورها پناهنده نشدند.
فوتبال در دوران پس از جنگ سنگسار و حلقآویز در استادیومهای ورزشی
جنگ تمام شده بود اما وحشیگری نه. پروژهی کشتار زندانیان سیاسی به مورد اجرا گذاشته شده بود. رژیم شکستخورده در جنگ، هنوز خون میطلبید و چنگ و دندان نشان میداد تا مبادا کسی جرأت کرده دست به اعتراض بزند. استادیومهای ورزشی پیش از آنکه طالبان در افغانستان به قدرت برسند در ایران به محل اعدام تبدیل شد.
در بهمن ۱۳۶۷ صفیقلیخان اشرفی رهبر گروه عیاران (اهل حق) در زمین فوتبال سرخه حصار کرج در مقابل علاقمندانش به دار آویخته شد.
در اردیبهشت ۶۸ یک زن دردمند در استادیوم تختی نیشابور سنگسار شد. (روزنامه کیهان ۲۳ اردیبهشت ۶۸ ) و سپس در دیماه ۶۸ در استادیوم آستانه اشرفیه یک زن و مرد را سنگسار کردند. (روزنامه جمهوری اسلامی۹ دی ۶۸)
در دیماه ۱۳۹۱ یک متجاوز به عنف را در استادیوم ورزشی سبزوار به دار آویختند.
http://www.digarban.com/node/10710
و این بار فدراسیون بینالمللی فوتبال درباره اعدام در استادیومهای ورزشی به ایران تذکر داد.
http://www.bbc.co.uk/persian/iran/2013/04/130421_l57_iran_fifa_execution.shtml
نکتهی قابل تأمل آن است که در ایران «اسلامی» ورود زنان به استادیوم برای تماشای مسابقات مردان ممنوع است اما ورود آنها به استادیوم برای دیدن اعدام مردان آزاد است.
البته این وحشیگریها ریشه در گذشته داشت. هنگامی که نیروهای سیاسی چشم بر واقعیات میبستند و خطری بزرگ که میهنمان را تهدید میکرد نمیدیدند.
استادیوم ورزشی رفسنجان در مرداد ۵۸ تبدیل به بیدادگاه شد.
«دادسرای انقلاب اسلامی رفسنجان اعلام داشت که جلسه محاکمه عباس خاندانی رباخوار معروف که علاوه بر تجاوز به حقوق قشرهای مختلف مردم از طریق رباخوری ارعاب و تحکیم رژیم منفور پهلوی، در کار ساختن مجسمههای شاه مخلوع و نصب آنها در میادین شهرها نقش عمده داشته ساعت ۹ صبح روز چهارشنبه دهم مردادماه سال جاری در محل استادیوم ورزشی رفسنجان برگزار خواهد شد. »(روزنامه اطلاعات ۹ مرداد ۱۳۵۸)
تظاهرات اعتراضی و کنترل ورزشگاهها
در دوران پس از جنگ، کنترل ورزشگاهها یکی از اولویتهای دستگاههای امنیتی بود به همین دلیل پس از تظاهرات اعتراضی بهمن ۶۸ ادارهی ورزشگاهها نیز به عهدهی نیروهای امنیتی گذاشته شد.
در ۲۷ بهمنماه ۶۸، به خاطر عدم برگزاری ۴ مسابقهی فوتبال در استادیومهای امجدیه و آزادی، جوانان خشمگین دست به تظاهراتهای اعتراضی زده و از مقابل امجدیه در خیابان مفتح تا میدان امام حسین و همچنین غرب تهران و اطراف استادیوم آزادی به شعار دادن علیه مسئولان رژیم به ویژه رفسنجانی و خامنهای پرداخته و با سنگ به ماشینها حمله کرده، شیشهی مغارهها را شکسته و به چند اتوبوس و ماشین آسیب رساندند. گفته میشد به علت برف سنگینی که باریده بود هیأت فوتبال در اقدامی نابخردانه و بدون آن که به عواقب آن فکر کند در آخرین لحظه دستور لغو مسابقات را داده بود. تظاهرات در مقابل امجدیه و خیابانهای اطراف شدیدتر بود و از آنجایی که در مرکز تهران بیم گسترش آن میرفت نیروهای امنیتی با شلیک گلوله و گاز اشکآور به مقابله با تظاهرکنندگان پرداخته و عدهای را نیز دستگیر کردند.
در اطلاعیهی صادره از سوی دفتر مجاهدین، ضمن اشاره به سر دادن شعار «درود بر رجوی» از سوی مردم آمده بود:
«بنا به گزارشهای رسیده از ایران، اجساد کسانی که در جریان تظاهرات دهها هزار تن از مردم تهران علیه رژیم ملایان در روز جمعه گذشته کشته شده بودند، مخفیانه در بهشت زهرا در گورهای بی نام و نشان دفن گردیدند. شاهدان عینی تحویل اجساد حداقل ده تن از شهیدان را به قسمت ویژه شهدای مقاومت در روز شنبه گزارش کردهاند.» (نشریه شورا شمارهی ۵۱ دی و بهمن ۶۸)
اطلاعیه مجاهدین عاری از حقیقت بود، نه شعار «درود بر رجوی» (۴) داده شده بود و نه علیرغم جنایات بیشماری که رژیم علیه مردم مرتکب شده، چنان کشته شدگانی وجود خارجی داشتند. (۵)
بعد از این تاریخ، انجام مسابقههای تیم پرطرفدار استقلال در استادیوم امجدیه که در مرکز تهران قرار دارد و هرگونه شورش در آن میتوانست پایتخت را تحتالشعاع قرار دهد، ممنوع شد. بازیهای این تیم نیز مانند بازیهای تیم پرسپولیس به استادیوم آزادی منتقل شد و برگزاری هر نوع مسابقه فوتبال در استادیوم امجدیه ممنوع شد.
پس از این واقعه، مجید قدوسی به ریاست استادیوم آزادی رسید و ریاست استادیوم امجدیه به حمید کریمی که از دژخیمان اوین بود، داده شد. وی هم اکنون ادارهی «کانون اصلاح و تربیت» واقع در شهرزیبا را به عهده دارد. این «زندان» پذیرای صدها کودک و نوجوان زیر هیجده سال است.
مجتبی محرمی یکی از بهترین فوتبالیستهای ایران در مورد جو حاکم در دههی ۶۰ میگوید: «در تمام دوران فوتبالم ۴ بار پایم باز شد به کلانتری. یکی که همان ماجرای معروف بود و ماجرای ضربدر قرمز. دو بار هم مراسم عقد و عروسیام بود. بابا مراسم عقدم بود. همسرم و خانوادهاش بودند. همسرم در سفارت آلمان کار میکرد و این باعث شده بود تعدادی هم مهمان
خارجی داشته باشیم. ریختند و شلوغش کردند که در پارتی دستگیر شده. بابا وقتی آمدند، عاقد هنوز آنجا نشسته بود. بعد هم گفتند جاسوس خارجی دعوت کرده بوده. اینها اگر با من دشمنی نداشتند که این حرفها را نمیزدند. مگر به سفره عقد میگویند پارتی؟ با دوستم گرفتندم در خیابان و گفتند در مراسم لهو و لعب دستگیرش کردیم. آخر تو دهه ۶۰، وسط خیابون چی کار میشد کرد؟ چه مراسم لهو و لعبی میشد راه انداخت؟»
http://aftabnews.ir/vdcgyw9qxak9xx4.rpra.html
تغییر نگاه به فوتبال و تلاش برای تیمسازی مکتبی
در فاصلهی سالهای (۱۳۶۴-۱۳۶۷) لیگ فوتبال قدس برگزار شد. در این لیگ نوظهور به جای رقابت بین باشگاه های فوتبال که در همه جای دنیا مرسوم است تیمهای منتخب استانها به رقابت با یکدیگر میپرداختند تا از حساسیت فوتبال کاسته شود و جنگ تحتالشعاع آن قرار نگیرد. مسابقه بین تیمهای منتخب استانها نمیتوانست گرمای رقابت بین باشگاهها را ایجاد کند.
در فاصلهی سالهای (۱۳۶۴-۱۳۶۷) لیگ فوتبال قدس برگزار شد. در این لیگ نوظهور به جای رقابت بین باشگاههای فوتبال که در همه جای دنیا مرسوم است تیمهای منتخب استانها به رقابت با یکدیگر میپرداختند تا از حساسیت فوتبال کاسته شود و جنگ تحتالشعاع آن قرار نگیرد. مسابقه بین تیمهای منتخب استانها نمیتوانست گرمای رقابت بین باشگاهها را ایجاد کند.
پانویس:
(۴)مجاهدین مسعود رجوی را «رهبر انقلاب نوین مردم ایران» معرفی میکردند. از آنجایی که در دنیای واقعی و در میان مردم ایران آلترناتیو جا نیفتاده و رهبری او مورد پذیرش نبود، آنها هر از چند گاهی مدعی تظاهرات چند دههزار نفری و سردادن شعار «درود بر رجوی» از سوی مردم میشدند تا این گونه جلوه دهند که مردم ایران با جان و دل پذیرای او هستند و از زندان و شکنجه و بذل جان هم هراسی ندارند و همه جا نام او را فریاد میکنند.
حتی در شرایط به شدت خفقانآمیز پس از کشتار ۶۷ نیز مجاهدین بارها مدعی برگزاری تظاهرات چند دههزار نفری به ابتکار مادران زندانیان سیاسی قتلعام شده آنهم مثلاً از میدان رسالت تا پل سیدخندان و دیگر نقاط تهران شدند که واقعیت نداشت.
این ادعاهای غیرواقعی در حالی صورت میگرفت که با وجود تشکیلات عریض و طویل و بسیار قدرتمند مجاهدین در خردادماه ۶۰ امکان برگزاری چنین تظاهراتهایی نبود و از برگزاری ۳۰خرداد به عنوان یک «شاهکار» تاکتیکی نام برده میشود که آنهم به سهولت توسط نیروهای سرکوبگر رژیم و در عرض مدت کوتاهی در میدان فردوسی سرکوب شد.
در سالهای پس از ظهور تلفن دستی و ماهواره و اینترنت و فیسبوک و توئیتر … دیگر چنین ادعاهایی مطرح نشد چرا که بلافاصله این سئوال مطرح میشد که چرا هیچ خبر، فیلم و یا تصویری از این رویدادها موجود نیست. با وجود تظاهرات ۱۸ تیر ۷۸ و جنبش چند ماهه ۸۸ و تظاهرات میلیونی بعد از کودتای انتخاباتی حتی یک شعار «درود بر رجوی» شنیده نشد و مجاهدین هم در این رابطه ادعایی را مطرح نکردند.
(۵) در اوین با تعدادی از دستگیرشدگان فوتبالدوست که در همین تظاهرات دستگیر شده بودند همبند شدم. اتهامشان شورش و اقدام علیه امنیت ملی و تخریب اموال عمومی بود. از سیاست چیزی سر در نمیآوردند و به شدت غیرسیاسی بودند. هیچ شناختی از مجاهدین و رجوی هم نداشتند. شیفتهی فوتبال بودند و تیم محبوبشان. مقامهای اطلاعاتی رژیم، بیشترشان را پس از بازجویی و نسقگیری و تهدید و ارعاب آزاد کرده بودند. نمیخواستند از آنان افراد سیاسی بسازند و با دست خود نسلی جدید از زندانیان سیاسی را پرورش دهند. تنها چند تن از آنان که پرونده سنگینتری داشتند در میان ما به سر میبردند که به سرعت آزاد شدند. فرزاد جوان سیه چردهی جنوبی، وقتی در تلویزیون مشاهده کرد تیم محبوبش استقلال، یک گل از حریف خورده است، از فرط ناراحتی سرش را محکم به دیوار کوبید. فرشاد که از قضا پرسپولیسی بود، از روی فیلم تهیه شده توسط مقامهای امنیتی در خلال تظاهرات فوق، شناسایی و شب در خانه دستگیر شده بود. یکی دیگر از آنها که استقلالی بود، به هنگام شعار دادن علیه رژیم تیر خورده بود. به خاطر شکستن شیشه، به مجازات نقدی نیز محکوم شده بود، اما همگی پس از مدت کوتاهی آزاد شدند. مقامات رژیم هم به دروغ به گالیندوپل نماینده ویژه دبیرکل برای بررسی وضعیت حقوق بشر در ایران گزارش دادند که از شلیک گلوله استفاده نکردند که واقعیت نداشت. حداقل من یکی از آنها را به چشم خودم دیدم.
بخش پیشین را اینجا بخوانید