در روزهای اخیر در شبکه های مجازی حول مقوله سکسیسم (یا جنسیت گرایی) بحث های بسیاری در جریان بوده است. از نقد طنز مهدی ژوله که اشارات “طنز” آلوده درباره “کلودیا رومانی” مدل ایتالیایی که اعلام شده است، به عنوان اولین داور زن ایتالیا در رقابتهای لیگ حرفهای مردان ظاهر خواهد شد، تا برنامه اخیر “طنز”آلوده “مکس امینی” در صدای آمریکا و شوخی های مجری برنامه درباره آئین شوهریابی و شوهرداری زنان، استفاده از واژه هایی چون “ترشیده”، اشاره به توجه زنان به دارایی مردان و کارت اعتباریشان همچون مهمترین معیار در انتخاب شوهر.
استاتوس مهدی ژوله هزاران لایک خورد و نزدیک به هزار بار نیز باز نشر شد و مدافعان بسیاری را به دنبال خود کشاند. برنامه مکس امینی نیز با تحلیل های متفاوتی روبرو شد و عده ای اعتراض به این برنامه را “حساسیت” بی مورد دانستند.
اما زنان بسیاری به همراه برخی از فعالان حوزه برابری جنسیتی، با نوشتن نامه های جمعی و یا بیان اعتراضات فردی به اشکال مختلف تلاش کردند نشان دهند که جوک های سکسیستی بخشی از ابزار تحقیر و برپایی بساط نابرابری زن و مرد و سلطه مردسالاری است. هر چند برخی مردان و زنان همراهشان در پاسخ نوشتند: “خانم های فمینیست و فمینازیسم و فمیفاشیست وارد دور شده و باز ضدیتشان با مردان را به نمایش گذاشته اند.”
زنانی که با این اعتراضات همراه شده و یا مطلبی نگاشته بودند هم متهم به ضدیت با مردان و “ضد مرد” بودن شده و حملات شخصی بسیاری را متحمل شدند. مردان، سخت پشت هم ایستادند و به مطالب یکدیگر لایک زدند و در تایید یکدیگر “اسمایلی” گذاشتند. در این میان تنها تعداد معدودی از مردان بودند که علنا مرز خود را با چنین شیوه تقویت سکسیسم و تحقیر زنان روشن کرده و آشکارا به مقابله با آن برخاستند و یا بر علیه آن مطلب نوشتند.۱
زنان نیز همه و یکپارچه مخالف این طرز رفتار “نوشتاری” و این خشونت بر علیه زنان نبودند. زنان بسیاری آرزوی انقراض فمینیست ها را کردند و به آقای ژوله اطمینان دادند که پشت امثال او ایستاده اند و هرگز با هیچ زنی علیه قدرت سرکوبگر مردان هم صدا نخواهند شد.
زنان در زندگی روزمره یاد داده می شوند که از استراتژی های متفاوتی برای بقا استفاده کنند. استراتژی همراهی مستقیم با مردان و استراتژی میانجیگری.
به قول آدرین ریچ “زنان با دلگرمی دادن به مردان و در کنار آنان قرار گرفتن، برای خود جایگاهی نزدیک به قدرت دست و پا می کنند، با این توهم که مردان آنان را در قدرت خود سهیم کنند.” امری که تاکنون نه عینیت یافته و نه عینیت خواهد یافت.
این استراتژی “همراهی” مرا به یاد سندروم استکهلم می اندازد. سندرومی که فرد قربانی خود را با سرکوبگرانش تعریف می کند و حیات خود را به تایید سرکوبگرانش وابسته می داند. قدردان کوچکترین امتیازات اهدایی او می شود و حاضر است هر کاری بکند تا سرکوبگرانش را راضی کند. این موضوع به ویژه در مورد بسیاری از زنانی که خشونت حاد تجربه کرده اند به کرات مشاهده شده است. این زنان در گرداب این خشونت، هویت مستقل و اعتماد به نفس شان را آن چنان از دست می دهند که تنها با نزدیک شدن به قدرت مردان هویت می یابند.
آنها به رهایی خود بدون تایید سرکوبگرانشان ناباورند. به دیگر قربانیان به دیده تحقیر می نگرند و مبارزه و مقاومت آنان را تهدیدی برای بقا و حیات خود می دانند. این، همان امری است که زنان را وا می دارد تا در کنار مردان ایستاده و تحقیر و سرکوب زنان را تحسین کرده یا خود آن را اجرا کنند. این قدرت مداری زاییده مناسبات نابرابر قدرت و فرودستی زنان است.
این شراکت ظاهری در قدرت، اما استراتژی بقای دیگری را نیز پیش پای زنان قرار می دهد. زنان بسیاری به استراتژی میانجیگری روی می آورند. آنها نیز به جای مقابله با این بی حقوقی دائم، به سرکوبگران و مردان صاحب امتیاز چشمک زده و با آنها هم پیمان می شوند. البته به زنان معترض نیز نجوا می کنند که حق با شماست ولی روشتان درست نیست!
امیدشان هم این است که از تضاد دو جنس و تقابل دو جنس جلوگیری کنند. استراتژی “میانجیگری” از سوی مردان همیشه مورد استقبال قرار گرفته و زنان را برای دست یازی به آن تحریک می کنند. این استراتژی مانع از تقویت صفوف زنان در مقابله با مردسالاری خشن و عنان گسیختهای است که هر روزه زندگی آنان را هدف قرار داده است.
وقتی شما از این دو استراتژی فاصله میگیرید و استراتژی مبارزه شفاف و صریح با مناسبات موجود را در دستور کار خود قرار می دهید و به قدرت خود متکی هستید و در سخنانتان از منافع خود و هم جنسانتان سخن می گویید و این فالوس محوری را به چالش می کشید، متهم به “ضدیت بامردان” شده و لقب “ضد مرد” می گیرید و این صفت آنقدر بار معنایی منفی دارد که انگارضد مرد، یعنی ضد انسان! یعنی ضد ارزش!
بی دلیل نیست که انرژی بسیاری از زنان که خود در سیطره بندهای مردسالاری گرفتارند و از آن رنج می برند، صرف تلاش برای نشان دادن این است که فمینیست با آن”معنای ضد مردش” نیستند. یا اصلا “فمینیست” و “ضد مرد” نیستند.
اما چرا کمتر می بینیم که مردان برای اثبات ضد زن نبودنشان تلاش کنند. چرا ضد زن فحش سخیفی است که حتی باعث تقویت موقعیت بسیاری در جامعه مردانه نیز میشود. ترس زنان از لقب “ضد مرد” هیچ چیز نیست جز ترسشان از قدرت جامعه مرد محور که می تواند به راحتی شما را حذف کند. ترس از نامرئی شدن. ترس از رانده شدن از بهشت قدرت مردان و پذیرفته نشدن توسط آنان.
اما چرا وقتی اسید بر صورت زنان می پاشند و ۳۸۰ زن طبق آمار فرمانده نیروی انتظامی تنها در سال گذشته قربانی اسیدپاشی میشوند یا۲ وقتی حجاب اجباری زنان بسیاری را حتی از بهداشت و دسترسی به آموزش محروم کرده و مردان خانواده های بسیاری هم با آن همراهند و یا سکوت می کنند، هیچ مردی به ضدیت با زنان متهم نمی شود.۳
وقتی که خشونت خانگی زندگی زنان بسیاری را به جهنم بدل می کند (طبق آمار رسمی در ایران در بیش از ۶۶ درصد خانواده های ایرانی زنان خشونت خانگی را تجربه کرده اند).۴ این مردان کجایند؟ چرا قتل سالانه نزدیک به سه میلیون زن به دلیل خشونت های جنسی توسط مردان (آماری بیش از مرگ و میر توسط ایدز) هیچ مردی را به ضدیت با زنان متهم نمی کند؟۵
یا وقتی اعلام می شود بیش از ۷۷ در صد قربانیان کودک آزاری دختر بچه ها هستند و بیش از ۹۷ در صد عاملان آن مردان هستند. این مردان کجایند؟ اگر اینها نویسندگان این مقالات ضد زن نیستند، آیا در خوشبینانه ترین حالت با سکوت شان بر تداوم چنین جنایاتی صحه نمیگذارند؟
حال اگر زنی به این مناسبات بشورد، مردانی پیدا می شوند که سلاح همیشگیشان را بیرون می کشند و زنان معترض را دارای “حساسیت” بیش از حد دانسته و متهم به “فمینیسم افراطی” می کنند و آن طور که تازگی ها برخی می نامندش به “فمینازیسم” متهم می کنند. در حالی که با وجود این که تاریخ جنایت، تاریخی مردانه است اما تاکنون فمنیست ها از واژه ماسکونازیسم یا ماسکوفاشیسم (نازیسم/ فاشیسم مردانه) برای بیان آن استفاده نکرده اند.
طبق آمار موجود، خشونت و نابرابری در اکثریت قریب به اتفاق موارد بر علیه زنان است. هیچ مردی در خیابان ها از دست زنان اسیدپاش به خانه پناه نمی برد. هر ۱۸ ثانیه یکبار، مردی در جهان به دست یک زن به قتل نمی رسد. پس در واقع این “ضد زن” بودن است که باید جرم انگاشته شود و ضدیت با مردان مجری این نابرابری بایستی امتیاز و عین بشردوستی و با ارزش قلمداد شود. با این حال ضدیت با مردانی که ارزشهای مردسالار را بازتولید و تبلیغ و ترویج می کنند، اغلب به مثابه “ضدمرد” بودن تلقی می شود و اگر یک بار انگ ضد مرد خورده باشید چون مثلا گفته باشید “مردان ایرانی بلوغشان با متلک گویی همراه است”. یا جایی نوشته باشید، “مردان از نظام مردسالار نفع می برند و در تثبیت آن شریکند”. یا نوشته باشید “طنز ژوله سکسیستی است و حافظ نابرابری جنسیتی”. یا به فلان مجری و فلان طنز و برنامه نقد کرده باشید، آن وقت شما ضد مرد هستید.
در واقع ضدیت با مردان به عنوان ضدیت با ارزش های انسانی قلمداد شده و یکی دانستن منافع مردان و ارزش های مردانه با منافع کلی جامعه و ارزشهای انسانی گستره خود را به حیطه جنبش های اجتماعی نیز می کشاند. به گونه ای که مردان کارگر، حقوقشان اهمیت ویژه می یابد و خشونت جنسی در محیط کار و یا درآمد پایین تر زنان کارگر و عدم امنیت شغلیشان کمتر از سوی تشکل های کارگری مردان به بحث گذاشته می شود. دانشجویان مرد درون جنبش دانشجویی ارجح ترند و از سوی جامعه روشنفکری و فعالین حقوق بشری بیشتر مورد توجه قرار می گیرند. ۳۶ سال بهاره هدایت ها با حجاب اجباری روبرو هستند و از آن رنج می برند هیچ کمپینی از سوی مردان در مقابل حجاب اجباری نه تنها راه اندازی نمی شود بلکه حمایت جدی هم نمی شود، اما وقتی مجید توکلی “زن” می شود، آن هم تنها به ظاهر، شمار زیادی از مردان به طور دسته جمعی در مقابل این “تحقیر” قیام می کنند.
در جامعه همجنسگرایان و ترنسجندرها نیز همین سلسله مراتب موجود است. به عنوان مثال برخی مردان همجنسگرا با مردانگی شان که قاعدتا بایستی آن را مورد چالش جدی قرار دهند، بر موضوعات مربوط به زنان لزبین و ترنس ها سایه می اندازند. یا اغلب وقتی که صحبت از قوانین مجازات همجنسگرایی است، تنها از لواط می گویند. انگار نه انگار که همجنسگراها فقط مردان نیستند. اگر هم مرد همجنسگرایی را به دلیل برخوردهای مردمحورش نقد کنید و با مردان مردسالار در جامعه غیرهمجنسگرا مقایسه کنید به “گی فوبیا” متهم می شوید و این در حالی ست که اصلا واژه “لزبو فوبی” برایشان بیگانه است. حتی در برخی موارد وقتی کسی به عنوان همجنسگرای مرد، میخواهد نقش قربانی را بازی کند به این گزینه متوسل می شود و سعی میکند اطرافیانش را علیه زنان “ضد مرد” بسیج کند.
ایستادگی در مقابل این ارزش انگاری “مردانه” ، نهراسیدن از انگ “ضد مرد” و دفاع از ارزشهایی که هر روزه توسط چنین مردانی زیر گرفته می شوند، آن استراتژی ای ست که از سوی نظریه پردازانی چون باتلر در مقابلمان قرار داده می شود. بایستی با صدای بلند اعلام کنیم که استراتژی “همراهی” و”میانجیگری” با سرکوبگرانمان را نیز قبول نداریم و به کار نمی بندیم. هر کس در این مسیر با این فالوس محوری و چنین ضدیت بیمارگونه ای با زنان مخالف است، همراه ماست، چه زن و چه مرد!
سه شنبه ۱۸ نوامبر ۲۰۱۴
پانویس ها:
۱-http://www.bbc.co.uk/persian/blogs/2014/11/141115_l44_nazeran_sexism_irony
۲- http://bit.ly/1sZld8j
۳-http://justice4iran.org/wp-content/uploads/2014/03/Hijab-report-Final-FA.pdf
۴-http://bit.ly/1uuFLee
۵-http://www.unicef.org/emerg/files/women_insecure_world.pdf