پس از حمله خونین به دفتر هفتهنامه شارلی ابدو در پاریس، گروهی از روشنفکران ایرانی فرصت یافته اند تا اسلام را از بیخ و بن تروریست و خشن معرفی کنند و گروهی دیگر به توجیهگرانی تبدیل شده اند که میکوشند با انواع استدلالهای احساسی و بیبنیاد این ماجرای دردناک را از کارنامه خونین بنیادگرایان اسلامی جدا کنند. از جمله آقای علی علیزاده در برنامه صفحه ۲ تلویزیون بیبیسی تا آنجا پیش میرود که در سخنان هیجان زده خود حتی یکجا آگاهانه یا ناآگاهانه میگوید:«اول ثابت کنید که این ها تروریست هستند!» یعنی آنقدر دلش برای مظلومیت اسلام سوخته که در تروریست بودن سه نفری هم که ۱۷ نفر، از جمله ۸ روزنامهنگار را با وحشیانه ترین شیوه به خاک و خون کشیدند شک میکند.
افراط و تفریط انگار به ذات ما ایرانیها تبدیل شده است. همیشه باید یا از راست بیافتیم، یا از چپ. پنداری که راه میانه را بر ما بسته اند.
از نگاه من، جنایت پاریس، فارغ از این که از سوی چه اندیشه و گروهی سازماندهی شده باشد، به شدت محکوم است و هیچ توجیهی نمیپذیرد. خود عاملان ترور اصرار داشته اند اثبات کنند که طرفدار روایت خشنی از اسلام هستند که در طول تاریخ “ترور” روانی و فیزیکی مهمترین ابزار آن برای حذف مخالفان و منتقدان بوده است. در غیر اینصورت دلیلی نداشت در آخرین لحظهها با صدای بلند «الله اکبر» سر بدهند. من بسیار متاسفم که هرسه عامل عملیات تروریستی کشته شدند و اسرار این جنایت پلید را با خود به گور بردند.
طبیعی است که روایت خشونتآمیز از اسلام را نباید به حساب همه مسلمانان گذاشت. اکثریت قریب به اتفاق حدود یک میلیارد و ۵۰۰ میلیون مسلمان جهان، انسان هایی هستند که این روایت خشن را نه میپذیرند و نه به آن متوسل میشوند. به این ترتیب حساب اسلامگرایان را باید از مسلمانان جدا کرد و با هر
اندیشهای که میکوشد از ماجرای ترور همکاران هفتهنامه شارلی عبدو برای تحریک افکار عمومی جهان (بهویژه اروپا) علیه مهاجران مسلمان سوءاستفاده کند مبارزه کرد.
اما این نگاه، نمی تواند وسیلهای برای نفی خشونتی باشد که اسلامگرایان متعصب قرنها است نسبت به مخالفان خود اعمال کرده اند. منشاء خشونت اسلامگرایان هم چیزی خارج از آموزههای قرآن و اسلام نیست. در کتاب آسمانی مسلمانان آیات بیشماری هست که به قول خودشان رحمانیت را تبلیغ میکند، اما در اکثر موارد این تنها مومنان هستند که مشمول رحمانیت میشوند و از اسلام “و قاتلوهم فی سبیلالله” است که به مخالفان و منتقدان این دین میرسد.
این خود و غیر خودی کردن، که در برخی ادیان دیگر هم هست، اما در اسلام و یهودیت از همه شدیدتر است، منشاء ترور و خشونتی است که در طول تاریخ دامن دگراندیشان را گرفته است.
برخی روشنفکرانی که به حق نگران برآشفته شدن افکار عمومی غرب علیه همه مسلمانان هستند، (خطری که هست و باید نسبت به آن هشیار بود)، میکوشند مثلا مداخلات آمریکا و متحدانش در خاورمیانه، اوضاع خراب این منطقه و فقر و فلاکتی را که مسلمانان امروز به آن دچار شده اند، از دلایل اصلی خشونت اسلامگرایان ارزیابی کنند.
من هم معتقدم که سیاستهای نادرست غرب، دره میان جهان اسلام و جهان غرب را به شدت عمیق کرده و به گروههای بنیادگرای اسلامی توجیهی برای ابراز بیزاری از غرب و توسل به خشونتهای تازه داده است. اما حتی این واقعیت هم نمیتواند این نکته را نفی کند که پیش از همه این تغییرات، تعصب و خشونت جوهر اصلی اسلامگرایان متعصب بوده است. چند نمونه:
وقتی در ماه مارس سال ۱۹۴۶ میلادی فدائیان اسلام احمد کسروی را ترور کردند، هنوز غرب درگیر جبران ویرانههای جنگ خود بود و کاری به کار جهان اسلام نداشت.
فدائیان اسلام، پس از آن عبدالحسین هژیر و رزم آرا را هم ترور کردند. در آن زمان غرب مرتکب اشتباهات امروزش در خاورمیانه نشده بود تا فدائیان اسلام توجیهی برای جنایات خود داشته باشند. آنها میخواستند در ایران حکومتی مبتنی بر اسلام بر سر کار بیاورند و کسروی را به عنوان یک منتقد این اسلام و هژیر و رزم آرا را به عنوان دو سیاستمدار پرنفوذ مانع برنامههای خود میدانستند.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران، خمینی که سینهچاک فدائیان بود، به راه آنها رفت و شیخ صادق خلخالی را، که او نیز با فدائیان اسلام پیوند داشت، مامور قتلعام مخالفان خود کرد. از نظر خمینی و ملاهای هوادار یا جیرهخوار او، هرکس مخالفتی با برنامههای جمهوری اسلامی داشت، باید از میان برداشته یا تارانده میشد.
بعدها، جمهوری اسلامی بیش از صد مخالف خود را در ترکیه، اروپا و آمریکا ترور کرد. دکتر شاپور بختیار، عبدالرحمان قاسملو دبیرکل حزب دموکرات، صادق شرفکندی جانشین او و فریدون فرخزاد هنرمند منتقد شاخص ترین چهرههایی بودند که به طرزی ناجوانمردانه و فجیع به قتل رسیدند.
هیچکدام از این جنایات، واکنشی در برابر حضور نظامی غرب در منطقه، شکنجههای ابوغریب و گوانتانامو نبود. این ها همه از ذات تروریستی آن روایت از اسلام سرچشمه میگرفت که در گذشته فدائیان اسلام، بعدها خمینی و امروز داعش پرچمدار آن هستند:
“رحماء بینکم و اشداء علی الکفار” (بین خودتان مهربان باشید، اما در برابر کفار با شدت عمل کنید.)
به لحاظ شیوه عمل، ترور خونین اعضای تحریریه شارلی ابدو شباهت شدیدی به ترور میکونوس دارد که در سال ۱۹۹۲ در کافه میکونوس برلین رخ داد و منجر به قتل چهار چهره سرشناس سیاسی شد. ترور میکونوس یک ترور سیاسی بود، اما تحقیقات نشان داد که طرح عملیات در تهران و زیر نظر روحانیت حاکم ریخته شده است.
من کاملا موافقم که ترور را نباید به حساب همه مسلمانان گذاشت و با هر جریانی که میکوشد از آن برای تحریک افکار عمومی علیه مهاجران اروپا سوءاستفاده کند، باید مبارزه کرد، اما پاک کردن دامن اسلامگرائی متعصب به بهانههای دیگر کار کسانی است که به عمد یا به سهو میخواهند جنایات تاریخی اخوان المسلمین و فدائیان اسلام و جمهوری اسلامی و الشباب و بوکوحرام و داعش و جبهه نصرت را از دامن اسلام پاک کنند. این ها یا به عنایت جمهوری اسلامی نظر دارند یا در بنیاد یکسویه نگر و ترسخوردهاند. البته حساب بعضی هم که اسرار همکاری خانوادگی شان با جمهوری اسلامی از پرده بیرون افتاده کاملا جدا است.