شانه هایت را برای گریه کردن دوست دارم
بیستم ژانویه ۲۰۱۵ همزمان است با بیست و پنجمین سالگرد درگذشت هایده در تبعید؛ یکی از مشهورترین خوانندگان معاصر ایران در سبکهای گوناگون فعالیت داشت.
هایده که از سال ۱۹۶۸ در رادیو تهران فعالیت خود را آغاز کرده بود با پیروزی انقلاب اسلامی دیگر امکان فعالیت نداشت. از همین رو چند ماهی پیش از وقوع انقلاب، در تابستان ۱۹۷۸ راهی انگلستان شد. در آن زمان بسیاری از ایرانیان به گوشه ای پناه برده بودند و هنوز امکان فعالیت جدی برای هایده فراهم نبود. لندن اما پیش از انقلاب هم یکی از مراکز جامعه ایرانی بود و هایده در برنامه هایی در آن شهر، همان کارهای قدیمیاش را برای مردم اجرا میکرد.
فعالیت رسمی هایده در برنامه گلهای رادیو تهران آغاز شده بود. علی تجویدی، یکی از چهره های نمادین موسیقی ایران، نخستین کار حرفه ای هایده را برایش ساخت:
“با آنکه هر شب ناله ها، چون مرغ شب، سر داده ام من…” این اثر “آزاده” نام داشت و شعر آن را رهی معیری سروده بود. علی تجویدی در گفتگوهای گوناگون بارها اشاره کرده بود که در آن زمان هیچ خواننده دیگری جز هایده توان اجرای این کار را نداشت. پس از “آزاده”، تجویدی باز هم کارهای ماندگار دیگری برای هایده آفرید. “رفتم و بار سفر بستم” یکی از آنهاست که روی شعری از نواب صفا آفریده شده است.
ظاهرا در آن زمان گرچه فعالیتهای موسیقی به گستردگی در ایران در جریان بود ولی ساختاری با برنامه وجود نداشت تا از استعدادهای استثنایی که در این رشته ظهور میکنند پشتیبانی کند و آنها را در سیستم موسیقی هنری نگه دارد. کم کم بسیاری از این استعدادها جذب موسیقی کابارهای شدند. “تازگیها واسه دل بلا شدی / راستی راستی درد بی دوا شدی”؛ “دلم پا پیچ منه / التماسم می کنه”! دشوار است که باور کنیم اینها را هایدهای خوانده که در برنامه گلها اشعار قله های شعر پارسی را با تکنوازانی چون شهناز، تجویدی و همایون خرم میخواند.
از سویی اگر به ترانه هایی که در برنامه گلها خوانده نیز گوش کنیم حس میکنیم که کارها کم کم شبیه هم شدند و پس از مدتی دیگر تنوعی در آنها نیست. خواننده مجری کار است و خودش معمولا نه شعری می سراید و نه آهنگی میسازد. با این همه در موسیقی پاپ ایرانی هم دگرگونی زیادی در دهه ۱۹۷۰ رخ میدهد. این روند در فیلم مستند “سخن از هایده” نشان داده شده است. در همان فیلم، صادق نجوکی (سازنده ترانه “بزن تار” برای هایده) اشاره میکند که هایده دوست داشت حوزه فعالیت خود را گسترش دهد و زمانی که این کار برایش ساخته شد از اجرای آن بسیار استقبال کرد. این کار نخستین ترانه پاپ هایده بود که حال و هوای ایرانی داشت ولی تنظیم ارکستر کاملا بافت موسیقی پاپ غربی داشت؛ هر چند از تکنوازی سه تار هم در آن استفاده شده بود. شعر ترانه از منصور تهرانی است و ارکستراسیون از ناصر چشمآذر.
این روند چندین سال پس از انقلاب اسلامی در ایران و از زمانی که هایده به آمریکا مهاجرت میکند هم ادامه پیدا کرد. او با چهرههایی مانند فرید زولاند، آندرانیک و منوچهر چشمآذر همکاری میکند. “اگه میکده امروز / شده خونه ی تزویر / تو محراب دل ما / تویی تو مرشد و پیر…”. این بخشی از ترانه “ساقی” است که اردلان سرفراز آن را برای اجرا با صدای هایده سروده است و در همان دوران اجرا شد.
همه چیز اما خوب پیش نمیرود. در دهه ۱۹۸۰ نه از ماهواره خبریست نه از اینترنت. خوانندهای چون هایده که دربار ایران پذیرایش بود و با گزاف ترین قراردادها در تلویزیون و تالارهای تهران برنامه اجرا میکرد یکباره خود نیز مانند دیگر ایرانیان به نقطهای دور پرتاب شد. عشقی در زندگیاش نبود. امید به بازگشت برایش روز به روز کم رنگ تر میشد. هایده هم درگیر بیماری و افسردگی، به آنچه نباید پناه بُرد. از بیش از یک سال پیش از درگذشت ناگهانی هایده، شایعات گوناگونی درباره سلامتی او بر سر زبانها افتاد. بعدها مهستی در گفتگویی تایید کرد که آن زمان «دچار یک آنفارکتوس» شده بوده است. هایده همچنین دچار یک کاهش وزن شدید شد. موضوعی که برای فردی با شرایط جسمی او میتوانست بسیار خطرناک باشد. برای او اما ظاهرا چندان اهمیتی نداشت که مراقبت بیشتری از خود داشته باشد.
در شب آخر زندگیاش گرچه با مردم میرقصد و ترانههای شاد مورد علاقه آنها را میخواند، اما چهرهاش غرق اندوه است. درد قلب او را اذیت میکند، اما به جای مراقبتهای پزشکی همچنان به اجرای برنامه ادامه میدهد. بارها میهمانان برایش شامپاین میفرستند و او هم بی محابا جامها را پی در پی مینوشد. قرار بود دو شب برنامه در نزدیکی سان فرانسیسکو اجرا کند ولی در فردای همان شب در خانه برادر زادهاش با یک حمله قلبی درگذشت.
در آن زمان تنها منبع خبری برای بیشتر ایرانیان رادیوی بی.بی.سی و صدای آمریکا بود. اعلام فوت ناگهانی هایده موجی از تأثر را در میان ایرانیان در سراسر دنیا برانگیخت. چند روز بعد با حضور هزاران نفر از ایرانیان در لوس آنجلس به خاک سپرده شد و ویدئوی مراسم به فاصله کوتاهی به ایران رسید. تصاویری که اندوه دوستدارانش را دو چندان میکرد.
بیست و پنج سال از آن روزها گذشته ولی صدای زلال هایده و اجراهای با احساس او همچنان طنین انداز دل بسیاری از ایرانیان است. صدای او در بیرون از مرزهای ایران هم بسیاری را به خود جذب کرد؛ چه شنوندگان عادی و چه هنرمندان را. ریتا، خواننده مشهور اسراییل، چند ترانه او را بازخوانی کرد؛ از جمله “شانه هایت…” با شعر عبری. جواد رجب اف، خواننده سرشناس جمهوری آذربایجان هم ترانه “واست میمُردم” را با شعر آذری بازخوانی کرد، همچنین تعدادی از خوانندگان کشورهای آسیای میانه و ترکیه.
هایده در طول زندگیاش سه بار ازدواج کرد. دو پسر و یک دختر ثمره نخستین ازدواج اوست: کامران، کیوان و نوشین. در سالهایی که از درگذشت هایده گذشته هیچگاه تلاشی برای گردآوری و یا انتشار تصاویر و خاطرات و ویدئوهای پراکنده از سوی خانواده هایده صورت نگرفت. در سال ۲۰۰۹ پژمان اکبرزاده فیلم مستندی درباره این هنرمند ساخت که در چندین جشنواره در اروپا و آمریکا به نمایش درآمد. خبرگزاری فارس در تهران به شدت به این فیلم حمله و آن را فیلمی درباره “خواننده معلوم الحال طاغوتی” معرفی کرد. فیلم در جشنواره نور در لوس آنجلس نامزد جایزه “بهترین مستند” شد.
از مشهورترین ترانههای هایده می توان به “پادشه خوبان” ساخته فرید زولاند با شعری از حافظ اشاره کرد و همچنین “سال” با موسیقی انوشیروان روحانی و شعر بیژن سمندر، “سوغاتی” با آهنگ محمد حیدری و شعر اردلان سرفراز و همچنین “من میخوام به خونه خدا برم” با موسیقی فرهنگ شریف و شعری از لیلا کسری (هدیه)، ترانه سرای محبوب هایده که چند ماه پیش از هایده بر اثر عارضه سرطان درگذشت.
بسیاری از ایرانیان بر این باورند که محبوبیت یک ترانه به دلیل خاطرانگیز بودن آن است، اما نسل جوان ایران نیز بسیار شیفته ترانههای هایده هستند. این خود نفی کننده ایده ی نخست است و نشان از کار جدی و احساس قوی پدیدآورندگان بسیاری از این ترانهها دارد. هنوز هم «سوغاتی» عطر تازگی دارد و «روزای روشن» تصویرگر شرایط تیره و تار ایران است. شماری از دوستداران هایده همچنان در جستجوی یادگارهای او هستند و آنها را در سایت پروژه مستند هایده منتشر میکنند: www.HayedehDocumentary.com
ماندگارترین صدا…هایده
گاهی مطالبی زاویه دار برای تخریب این انسان ارزشمند نوشته میشود مثل اینکه رنج کشیدن برای روح لطیفی مثل او هیچ شباهتی با دردی که همجنس میکشد ندارد، نوشتن هیچ مطلبی نمیتواند عظمت و الوهیت و روحانیتی که شایسته اوست بیان کند روح او اما همچنان مثل دریاست که در هرنگاهی به آن بی انتهاست.
صد حیف از این صدای آسمانی که اینقدر زود از بین ما رفت
عالی بود – ممنون و یادش گرامی باد