یاران عزیزم

نوروز بر شما مبارک

سعید یوسف

سعید یوسف

نوروزم و روشنائی ام من

هنگام گره گشائی ام من

زایائیِ خاک را نویدم

سرسبزی و سبزه زائی ام من

من جشن بزرگِ رنگ هایم

سُرخم، سبزم، طلائی ام من

با زنجره، سار و کبک و بلبل

در چهچه و همنوائی ام من

چون آینه ام، صفای مطلق:

هرگونه که می نمائی ام من

در من اثر از منی نیابی

یکسر توئی ام، شمائی ام من

مرزی به جهان نمی شناسم

آزادتر از رهائی ام من

با بی وطنان رفیق هستم

هرجائی و هیچ جائی ام من

از مصر قدیم و بابلم من

ایرانی ام و سکائی ام من

وز ظنّ خود ار شدی تو یارم

پندار که آریائی ام من

از تخمۀ پاک کم مرا گو

شاد از وَلد الزّنائی ام من

بیگانه مرا چو خویش باشد

مهرم همه، آشنائی ام من

زآمیختگی ست گر سراسر

زیبائی و دلربائی ام من

*  *  *

ای راحتِ جان، که دوری از من،

رنجور ازین جدائی ام من

دور از تو خموش و گیج و منگم

چون آدمکی فضائی ام من

چون ژان والژان به بینوایان

بر سفرۀ بینوائی ام من

در تنهائی، در انتظارت،

با نان و پنیر و چائی ام من

وز تلخیِ چای تا بکاهم

مجبور به قندخائی ام من