Iran-13bedar-H5

 

 از اینجا، از آنجا، از هر جا/۹

به طور دقیق و با دلایل منطقی ریشه ی اعتقاد به نحسی سیزده نوروز مشخص نیست. چون ایرانیان باستان برخلاف اقوام دیگر، عدد سیزده را نحس نمی دانستند و روز سیزده هر ماه برای آنها روزی خوب و گرامی بود.

همچنین در بررسی و ریشه یابی اینکه این نحوست سیزده از کجا به باورهای ایرانیان راه پیدا کرده است، نیز مدارک و شواهد مشخص و معینی وجود ندارد. یکی از دلایلی که می توان برای القای نحسی سیزده در ایران ذکر کرد این است که در باور مردم کشورهای همجوار ایران مانند روم و اعراب، خرافات و اعتقاد به خوب و بد (سعد و نحس) روزهای سال بسیار رواج داشته است. بنابراین امکان اینکه این باورها از این مناطق به ایران رسیده باشند، بعید نیست. مسیحیان اعتقاد دارند با توجه به اینکه در شام آخر مسیح، سیزده نفر بر سر سفره بوده اند و بر اثر خیانت یکی از آنها او را مصلوب کردند، پس عدد سیزده نحس است و آنها هیچ موقع سیزده نفر بر سر یک میز، غذا نمی خورند.

گفتنی ست که در باورهای اعراب اعتقاد به نحوست و خرافات بسیار ریشه دار است. به طوری که آنها روزهای هفته و ماه را به روزهای خوب، متوسط و بد تقسیم می کنند و در روزهای بد دست به کار مهمی نمی زنند چون به نظر آنها آن روز نحس است. اصطلاح قمر در عقرب نیز از همین باورها به وجود آمده است. بدیهی است پس از حمله ی اعراب به ایران و تغییر گرایش های دینی ایرانیان،  بسیاری از این باورها و خرافات اعراب در ایران رواج پیدا کرد و چون اعراب عدد سیزده را نحس می پنداشتند، لذا عدد سیزده و سیزده بدر بدشگون و نحس به شمار آمد. در حالی که در ایران قبل از اسلام از سعد و نحس و نحسی روز سیزده بدر چیزی ذکر نشده است.

در هر حال چه عدد سیزده و سیزده بدر نحس باشد یا نباشد، در ایران از گذشته ی بسیار دور تاکنون رسم بر آن بوده است که در روز سیزده نوروز تمامی مردم از خانه ها بیرون آمده و یک روز را در دل طبیعت به جشن و سرور سپری می کنند.

سرود سیزده بدر

سیزده عید رو به صحرا کن

گل و گلزار را تماشا کن

هر بهاری پیام آور ماست

در دلت آن پیام پیدا کن

بین چه جان پورست باد بهار

در درون شور و شوق برپا کن

با نسیم و ترنمش در باغ

نعره سر کن خروش و غوغا کن

پاک کن سینه را ز کین و حسد

دل خود بهر عشق احیا کن

عمر ما همچو برق می گذردstamp

طی شد امروز فکر فردا کن

غم رفته مخور نیامده نیز

همچو گل شاخه را شکوفا کن

لب پیمانه بوس چون لب یار

جام می نوش و ترک دنیا کن

“در بیکران عاشقی”

*

دانش بیشتر یا خردمندی بیشتر، کدام بهتر است؟

عبدالله بن المقفع و خلیل بن احمد دوست بودند و بسیار باهم می نشستند. قضا را وقتی ملاقات کردند و سه روز با هم گفت وگو داشتند. پس از آن، ابن المقفع را گفتند که او را چگونه یافتی؟ گفت: مردی دیدم که خردمندی او بر دانشمندیش می چربید. و از خلیل درباره ی او پرسیدند، گفت، او را مردی یافتم دانشمندیش افزون تر از خردمندیش بود. و یکی از دانشمندان گوید: هر دو تن راست گفتند، زیرا خلیل با عزت و اختصاص درگذشت و او زاهدترین مردم بود ولی ابن المقفع کارهایی کرد که نیازی به انجام آن نداشت تا اینکه به بدترین وجهی کشته شد.

“محاضرات ـ راغب اصفهانی”

*

 

از تاریخ بیاموزیم

ناصرالدین شاه قاجار سه سفر به اروپا کرد. مجموعه ی افرادی که وی در مسافرت هایش با خود همراه می برد جالب و خنده آور بود. علاوه بر رجل سیاسی و افراد ترکیب شاه، هر یک از این اشخاص چند نوکر و خدمه داشتند. خود شاه یک عکاس و یک قهوه چی برای درست کردن چای، قهوه و قلیان و یک سلمانی و چند مهتر برای پنج اسب خود همراه برمی داشت.

از جمله ی رفتارهای ناصرالدین شاه در انتظار گذاشتن سلاطین و ملکه های کشورها و عدم رعایت طرز غذا خوردن و تمیزی و بسیاری از نکات دیگر بود که این تصور را ایجاد می کرد که شاه ایران آدمی غیر متمدن است. به طوری که وقتی آنها یعنی شاه و همراهان تصمیم گرفتند چراغ های کوچک خوراک پزیشان را در اتاق های خود قرار دهند، رئیس خدمه ی کاخ سلطنتی انگلیس ترتیبی داد تا روی فرش ها یک پوشش چرمی قرار دهند تا خطر آتش سوزی پیش نیاید. چون شاه ایران باید غذایش را همراهانش می پختند تا با اطمینان خاطر آن را بخورد.

حال تصور کنید همراه کارناوال مسخره ی یکصد نفره ناصرالدین شاه ملیجک هم راه بیفتد. مسئولین و رجال سیاسی کشورهای اروپایی به خاطر کسب امتیاز و عقد قراردادهای آنچنانی شاه ایران را تحویل می گرفتند. کمااینکه بسیاری از این امتیازها در طول همین مسافرت ها اخذ شد و الا آنها از حرکات و رفتار شاه و همراهانش ناراحت بودند، به طوری که سروصداهایی که ملیجک در قصرها و خانه های مجلل می کرد یا آن که دیده شده بود بینی خود را با پرده ی سالن و دم لباس بلند مردی که در کنارش نشسته بود پاک می کرد یا اینکه هر روز هنگام طلوع آفتاب شاه و همراهانش باید به خاطر رفع خطر یک خروس می کشتند، اینها چیزهایی نبود که قابل تحمل باشد ولی شیرینی تصرف و جدا کردن افغانستان، هرات و بلوچستان از ایران و اخذ امتیازهای رویتر و تأسیس بانک، انحصار محصول تنباکو و هزاران منافع دیگر در کشور ما ایران، باعث تحمل این گونه همراهان شاه ایران و حرکات آنها در سفرها می شد.

نتیجه ی مسافرت های ناصرالدین شاه به فرنگ اگرچه به ظاهر برای دیدن تمدن و پیشرفت ها و آشنایی با اصول و روش مملکت داری اروپایی ها بود ولی پس از انجام این سفرها ناصرالدین شاه دستور داد که از رفتن جوانان ایرانی به اروپا جلوگیری کنند و می گفت اگر پای ایرانی به اروپا باز شود برای کشور خیلی خیلی اثر بد خواهد داشت.

“ناصرالدین شاه و قضاوت تاریخ ـ تألیف نگارنده”

*

دل را دختر همسایه برد

خواستم از خادم مطبخ حساب

بره ای کو کشت و از سرمایه برد

گفت: بر رسم وفا و سود تست

حشو آن همسایه ی بی مایه برد

پیه و دنبه حاجی و سقا گرفت

شیردان را گنده پیر دایه برد

گفتمش: دل را کجا بردی که نیست؟

گفت: دل را دختر همسایه برد

“علی بیرنگ ـ شاعر آذربایجانی”

*

از کتابفروشی های تهران تا کتابفروشی های تورنتو

طبق اطلاعات اخذ شده از کتابفروشی های روبروی دانشگاه تهران و خیابان کریم خان زند و کتابفروشی های شهر تورنتو (پگاه و سرای بامداد) پرفروش ترین کتاب های موجود در بازار در هفته ی گذشته به شرح زیر بوده است:

در تهران:

* مثل فیلسوف نوشتن، ای پی مارتینگ، ترجمه: فاطمه مینایی، لیلا مینایی، انتشارات هرمس، تهران، ۱۳۹۳.

* راهنمای چه، ایلدا باریو، گات میکنز، ترجمه: بیژن اشتری، نشر ثالث، تهران، ۱۳۹۳.

* عزاداران بیل، غلامحسین ساعدی، انتشارات نگاه، تهران، ۱۳۹۳.

* خاطرات دکتر قاسم غنی، محمدابراهیم باستانی پاریزی، نشر علم، تهران، ۱۳۹۳.

در تورنتو

* نهضت مشروطه و نقش تقی زاده، منوچهر بختیاری، نشر پگاه، تورنتو، ۲۰۱۵.

* یک فنجان چای بی موقع، خاطرات امیرحسین فطانت، شرکت کتاب، آمریکا، ۲۰۱۴.

* آغاز اسلام، فولکر پوپ، ترجمه: ب . بی نیاز(داریوش)، ناشر فروغ (آلمان)، ۲۰۱۴ .

* چاه به چاه، رضا براهنی، نشر نگاه، تهران، ۱۳۹۴.

* قصه ها، افسانه ها و سروده های مردم و سرزمین کانادا، جمعی از نویسندگان، ترجمه و نگارش: حسن گل محمدی، نشر پگاه، تورنتو ۲۰۱۵.

*

تفکر هفته

در دنیای امروز با توجه به گسترش روابط مابین افراد و افراد با سازمان ها و موسسات و شرکت ها، گاهی اوقات خواسته یا نخواسته مسیر روابط دچار تضاد، مناقشه، کشمکش و درگیری می شود. این تضادها که ناشی از تفاوت های نگرشی، باوری و رفتاری هستند ممکن است نهایتا به برخوردهای سخت و قانونی منتهی گردند. در این گونه موارد همیشه دادگاه ها مشکل گشا و کارساز نیستند، چون احتیاج به وقت طولانی و هزینه های قابل توجه دارند. پس چاره کار چیست؟

تخصص جدید و نویی به نام “میانجیگری” رسمی و خبره (Qualified/ Chartered Mediator) در کانادا وجود دارد. چون طرح دعاوی در دادگاه ها اغلب زمان بر و پر هزینه است، متقاضیان برای رفع مشکل خود می توانند به افرادی که دارای تخصص میانجی گری رسمی و مورد تائید هستند مراجعه کنند. این متخصصین با رعایت موازین قانونی به بررسی مورد مناقشه پرداخته و نسبت به حل و فصل آن اقدام می کنند. قضات، وکلا و قوانین کانادا میانجی گری را به عنوان راه حل در بسیاری از موارد اختلاف پیشنهاد می کنند که با در نظر گرفتن نکات احساسی، عاطفی و مالی، کمک شایانی به طرفین دعوا می کند. میانجی واجد شرایط رسمی و خبره باید درجه Q.MED یا C.Med داشته باشد و دوره کامل منشور اخلاقی را طی کرده و از بیمه ای حداقل به مبلغ یک میلیون دلار جهت حفظ و حمایت از منافع طرفین دعوا برخوردار باشد.

امیدوارم شما هیچ وقت با کسی از این گونه مشکلات نداشته باشید ولی اگر چنانچه موردی پیش آید، انتخاب این راه میانجی گری، مناسب تر به نظر می رسد.

*

ملانصرالدین در تورنتو

دوستی تعریف می کرد روزی با ملانصرالدین برای مشاوره و کسب رهنمود در یکی از قهوه خانه های تیم هورتن در تورنتو قرار ملاقات داشتم. در حین صحبت ملا برای قضای حاجت چند لحظه ای از کنار من دور شد. فضولی و کنجکاوی مرا واداشت تا نظری به سررسید نامه ملا که روی میز جا گذاشته بود، بیفکنم. با تعجب ملاحظه کردم ملا هنگام تنهایی برای خود طبع آزمایی می کند و اشعاری می سراید که خالی از لطف نیست. نمی دانم ملا از اول شاعر بوده یا آن که فشار مهاجرت و غربت او را به این کار واداشته است. در هر حال به چکامه ای که او در سررسید خود نوشته بود، توجه نمایید:

من که ملا در این شهر شمایم

گرفتار دو صد درد و بلایم

یکی حال مرا هرگز نپرسد

به رنج سخت غربت مبتلایم

ز بی پولی همیشه در شب و روز

به دنبال دلار بی وفایم

به هر جا می روم از بهر کاری

ندارد فایده، پا در هوایم

عیالم می زند در خانه غرغر

به شب هم می کند ناز از برایم

برای لقمه ای نان در تورنتو

دوان از تورن هیل تا آرورایم

ز بس رو می زنم در پیش افراد

گمان دارند که لابد بی حیایم

حساب بانکی ام خالی ست دائم

“کشی یر” فکر کند حتما گذایم

اگر از گشنگی اینجا بمیرم

ز هر وابستگی قطعا جدایم

نه عضو جایی هستم در تورنتو

نه اهل بندوبست و ماجرایم

ولی هستم زبل در کار و بارم

به ترفند رقیبان آشنایم

به رندی و کیاست در همه جا

میان مردمان انگشت نمایم

چو می دانند همه نیش قلم را

همه اهل محل دارند هوایم

به فن و علم روز آراسته ام من

نه خالی بند نه که یک لا قبایم

الهی خیر نبیند آن که من را

میان این هوا کرده رهایم

نمی دانم چه کاری کرده بودم

عقوبت کرده شاید آخدایم

چه فکر می کردم و چی شد عزیزم

همش در فکر قدر یا که قضایم

از این دکتر به آن دکتر همیشه

دنبال مریضی و دوایم

ولی با این همه رنج و مکافات

دلی خوش دارم و اهل صفایم

فقط ترسم که اندر آخر کار

همین دوستان ربایند این عبایم

الاحقر ملانصرالدین ـ تورنتو