مهاجرت و چالش های والدین و فرزندان
بخش دوم: چالش ها
مهاجرت در بهترین شرایط و برنامه ریزی شده ترین مورد، باز هم می تواند موجب فشارهای روانی مختلفی بر فرد و خانواده شود.
مهاجرت به کشوری دیگر می تواند به صورت های متفاوتی انجام گیرد، مانند:
ـ جستجوی محل سرمایه گذاری و زندگی بهتر برای خود و خانواده.
ـ جستجوی امکانات تحصیلی بهتر برای فرزندان.
ـ مهاجرت به صورت کارگر ماهر.
ـ تقاضای پناهندگی از کشوری دیگر به علت مشکلات سیاسی، مذهبی و عقیدتی که منجر به اجبار فرد به ترک کشورش می شود.
ـ تقاضای پناهندگی در داخل کانادا (Asylum) به علت تغییر شرایطی که در صورت بازگشت به کشور مبداء برای فرد خطرات جانی داشته باشد.
مهاجرت به هر صورت که انجام گیرد، فرد و خانواده را با فشارهای روانی بسیاری روبرو می کند که می تواند بر عملکرد فردی، خانوادگی و اجتماعی فرد تأثیر گذاشته و موجب بروز اختلالات روانی و یا تشدید مشکلات جسمی و ذهنی و رفتاری فرد شود. این فشارها در سه مرحله ی قبل، در جریان و پس از مهاجرت بر فرد مهاجر و خانواده او وارد می شود.
فشارهای روانی قبل از مهاجرت می تواند به صورت اختلالات اضطرابی، اختلالات خواب و خوراک و عملکرد جنسی و مشکلات رفتاری بروز نماید.
در روند مهاجرت و حین جابجایی از کشوری و فرهنگی خاص به کشوری دیگر نیز فرد مهاجر و خانواده ی او با چالش هایی روبرو می شوند، بویژه اگر ترک کشور مبدا جنبه ی اجباری داشته باشد.
زندگی در کمپ های پناهندگی و بلاتکلیفی های قبل از رسیدن به کشور مقصد، فشار روانی زیادی بر فرد وارد می کند و بالاخره وارد شدن به کشوری که فرد مهاجر از زبان و فرهنگ و قوانین و مقررات آن اطلاع کافی ندارد مدتها موجب سردرگمی و دلشوره و احیاناً افسردگی شخص می شود.
تغییرات شدید و ناگهانی محیط زندگی موجب ناکارآیی سازوکارهای دفاعی ناخودآگاه و مکانیسم های تطابقی آگاهانه فرد می شود. این تغییرات می تواند موجب شعله ور شدن و یا تشدید اختلالات تطابقی همراه با افسردگی و یا اضطراب و یا هر دو گردد. ریسک بروز سندرم پس از سانحه (Post Traumatic Stress Disorder= PTSD) و انواع اختلالات افسردگی و اضطرابی در میان پناهندگان سیاسی و اجتماعی بیشتر از سایر مهاجران است.
مهاجرت به کشوری دیگر موجب به هم ریختگی سیستم های حمایتی سنتی، قومی، خانوادگی و اجتماعی فرد می شود. برای مثال خانواده ای که در ایران، بویژه در شهرهای کوچکتر و روستاها زندگی می کند و یا نوع زندگی سنتی و در خانواده های هسته ای است، در کشور خودش از حمایت های فامیلی برخوردار است. به این معنی که اگر مشکل خاص جسمی، مالی و یا عاطفی برایشان پیش بیاید، هم محلی ها، ریش سفیدان قوم و فامیل های نزدیک و یا همسایگان و همکاران دست به کار شده و سعی می کنند در حل آن مشکل به آنان کمک نمایند، در صورتی که در بدو مهاجرت به کشور مقصد فرد به اینگونه حمایت های سنتی دسترسی نداشته و تا وقتی که با سیستم های حمایت اجتماعی آشنا شود و بتواند از آن ها استفاده کند، ممکن است زمان زیادی طول بکشد. در این مرحله فرد با دو سد و مانع زبانی و سد علمی روبروست. یعنی هم زبان آن کشور را به خوبی نمی داند و نمی تواند منظور نظر و نیاز خود را بیان نماید و هم مدارک علمی و تحصیلی و تخصصی او با معیارهای کشور مقصد همخوانی نداشته، لذا نیاز به ارزشیابی مدارک و گذراندن امتحانات مختلف و با هزینه ی بالا دارد که وقت و انرژی بسیاری می خواهد، بویژه در مورد پزشکان این روند بسیار طولانی و فرساینده است.
بسیار دیده شده که فرد در کشور مبدأ قبل از مهاجرت به کلاس های زبان هم رفته و زبان کشور مقصد را فرا گرفته و بعضاً امتحانات TOEFL و یا IELTS را نیز گذرانده، اما باز هم در هنگام ورود به کشور مقصد به علت عدم آشنایی با لهجه ی کشور مربوطه و مشکلات شنیدن و تکلم نمی تواند ارتباط برقرار کند.
عوامل نامبرده در بدو ورود به کشور مقصد موجب اختلال در عملکرد فردی، شغلی و خانوادگی فرد بویژه در والدین مسن تر می گردد.
به هم ریختگی روانی و عاطفی و رفتاری در چهار مرحله خود را نشان می دهد:
مرحله ی اول – شامل اختلالات بدو ورود به کشوری است که ممکن است فرد برای عبور به کشور دیگری به آن سفر کرده(Transit) و یا ویزای توریستی و اقامت موقت برای بررسی وضعیت آن کشور دارد و برای ارزیابی امکان اقامت طولانی تر به آن کشور آمده است.
مرحله ی دوم- مرحله ی کسب اقامت دائم قبل از کسب شهروندی است که با مشکلات شغلی، مالی، زبانی، تحصیلی و اقامتی همراه است. این مرحله بویژه برای افرادی که به صورت تقاضای پناهندگی وارد کشوری شده اند با چالش های بیشتری همراه است که شامل انتظار طولانی برای دادگاه و هراس از پذیرفته نشدن و اخراج است.
مرحله ی سوم – مرحله ای است که فرد برای تمام عمر کشور مقصد را برای زندگی انتخاب کرده و در امتحان شهروندی قبول شده و شهروند کشور جدید محسوب می شود.
این مرحله از طرفی موجب خوشحالی فرد از کسب این موفقیت می شود ولی از طرف دیگر ممکن است موجب احساس جدایی از وطن اصلی و بروز علائم افسردگی به صورت غم وطن (Home Sickness) شود.
مرحله ی چهارم – مرحله ی تغییرات اجتماعی و رفتاری و شخصیتی و یافتن نقش اجتماعی مناسب خود در کشور جدید است که آن هم با مشکلات و چالش های خودش همراه است. برای مثال فرد برای استخدام و کار به هر مرکزی مراجعه می کند از او خلاصه سوابق کاری یا رزومه و سابقه ی کار کانادایی می خواهند که مسلما در بدو ورود فرد نمی تواند تجربه ی کانادایی داشته باشد مگر آن که مدتی به صورت کار داوطلبانه در جایی بدون دریافت دستمزد کار کرده باشد که آن هم نیاز به رزومه و آشنایی با کار داوطلبانه در کانادا دارد. قوانین و مقررات کار داوطلبانه در کانادا و مسئولیت ها و وظایف فرد در کار داوطلبانه تفاوتی با کار رسمی ندارد. یعنی فرد داوطلب بایستی در رأس زمان مقرر در محل کار حاضر شود، از لباس و کفش و کلاه و دستکش مخصوص آن کار استفاده کند و در ساعت مقرر محل کار را ترک کند. فرد داوطلب در هنگام کار نمی تواند کارهای شخصی خودش را انجام دهد و یا با تلفن دستی خود با کسی تماس بگیرد و یا به تلفن خود جواب بدهد مگر در هنگام ناهار که معمولا نیم ساعت بیشتر نیست که بایستی صرف غذا خوردن و استراحت مختصر گردد.
در سال های اول اقامت علاوه بر مشکلات اشتغال و مسکن، مشکلات دیگری مانند اخذ گواهینامه ی رانندگی، خرید ماشین، تقاضای کارت بهداشت و درمان و کارت بیمه اجتماعی، باز کردن حساب بانکی، ثبت نام فرزندان، آشنا شدن با نقشه ی محل و مراکز خرید، آشنایی با سیستم حمل و نقل شهری مانند اتوبوس و مترو و واگن های برقی و غیره نیز وجود دارد که حل آنها یکی دو سالی طول می کشد.
نحوه ی تطابق و کنار آمدن فرد با این تغییرات بستگی به داشتن اطلاعات کافی از کشور جدید از یک طرف و چگونگی مهارت های تطابقی فرد مهاجر از طرف دیگر دارد.
دسترسی تازه واردان به تلفن راه دور، تلفن دستی و اینترنت و آشنایی با مراکز خدماتی و آموزشی مانند Wellcome Centre می تواند تا حدودی موجب کاهش فشار روانی این گونه چالش ها شود.
یکی دیگر از مواردی که می تواند موجب فشارهای روانی بیشتری به مهاجران شود، مهاجرت در فصول سرد پائیزی و زمستانی به کانادا است که به علت سرمای شدید بویژه برای افرادی که از مناطق مرکزی و یا جنوبی ایران به کانادا می آیند، در ابتدای ورود با استرس و فشار روانی بیشتری همراه است، بویژه اگر همراه با کودکان به کانادا آمده باشند. این موضوع در افراد مسن تر می تواند موجب بروز علائم افسردگی فصلی شود که در فصول سرد سال که روزها کوتاهتر است و تابش خورشید کمتر، شایع تر می شود، لذا توصیه می شود مهاجرت از ایران به کانادا بویژه همراه با کودکان در صورت امکان در فصول بهار و تابستان صورت گیرد تا کودکان و نوجوانان چند ماهی تا باز شدن مدارس زمان داشته باشند تا بتوانند خود را با محیط جدید تطبیق دهند.
واقعیت آن است که کودکان و نوجوانان هر چه کم سن تر باشند زودتر زبان کشور جدید را فرا می گیرند و با رفتن به مدرسه سریعتر با قوانین و مقررات کشور جدید آشنا می شوند که این موضوع گاهی موجب برعکس شدن هرم کنترل خانواده می شود به این صورت که به جای والدین فرزندان راهنمای خانه و خانواده می شوند، لذا توصیه می شود والدین از بدو ورود در کلاس های زبان شرکت کرده و با زبان و فرهنگ کشور جدید آشنا شوند.
ساختار خانواده ی پویا
بخشی از چالش های والدین و فرزندان در مهاجرت ریشه در ساختار خانواده و روابط والدین و فرزندان قبل از مهاجرت دارد. خانواده ای که از ابتدای آشنایی والدین با یکدیگر بر زیربنای احترام، اعتماد و عدالت پایه ریزی شده باشد، مسلما در هنگام مهاجرت و استقرار خانواده در کشوری دیگر با فرهنگی متفاوت با مشکلات ارتباطی و انطباقی کمتری در سطح خانواده روبرو خواهد شد.
واقعیت آن است که هر نوع ارتباط سالمی ـ حتی یک دوستی ساده ـ اگر براساس احترام، اعتماد و عدالت برقرار شود با آسیب کمتری روبرو خواهد شد. عدم وجود احترام متقابل در یک ارتباط ساده موجب بروز بی احترامی و اهانت شده و در نهایت با بروز تحقیر و توهین رابطه به هم می خورد. عدم وجود اعتماد در یک دوستی ساده منجر به بروز سوءظن و بدگمانی شده و توهم توطئه به جای اعتماد مستقر می شود. نبود عدالت در یک رابطه می تواند موجب سوءاستفاده از این ارتباط شده و احیانا منجر به ارتباط استثماری گردد. در صورتی که در ارتباط بین دو نفر که با هم می خواهند زندگی مشترک داشته باشند احترام و اعتماد و عدالت وجود داشته باشد بر روی این زیربنای محکم می توان دو ستون محکم عشق و دلبستگی متقابل و تعهد و مسئولیت پذیری دو طرفه را قرار داد و بنیان یک زندگی مشترک پویا را پایه ریزی کرد.
واضح است که چنین ساختمانی نیاز به سقفی دارد که خانواده را در کوران مشکلات و سختی های زندگی حفظ نماید و این سقف چیزی جز رفاقت و دوستی و صمیمیت متقابل نمی تواند باشد.
حالا که ساختار خانواده شکل گرفت این خانه نیاز به یک در برای ورود و خروج مناسب دارد که نه آنقدر کوچک باشد که نخ سوزن هم نتواند از آن رد شود و نه آنقدر بزرگ که شتر هم با بارش بتواند وارد خانه شود. منظور از این در هم یک در فیزیکی است و هم یک در ورود و خروج ارتباطی مجازی و اطلاعاتی مانند اینترنت و تلفن و تلویزیون و سایر وسایل ارتباط جمعی. یعنی در خانه ی ما باید به روی ارتباطات سازنده و پویا و شادی آور به اندازه ی کافی باز باشد. و اما این خانه مانند هر خانه ی دیگری نیاز به دو پنجره دارد که هم می تواند پنجره های فیزیکی باشند و هم پنجره های استعاری برای نگاه به گذشته و دیدگاه نسبت به آینده، برای درس گرفتن از گذشته و به کار بردن آن برای آینده.
در چنین خانه ای زندگی والدین و فرزندان براساس تفاهم و گفت وگو و برطبق نیازهایی اینجایی و اکنونی(Here & Now) تنظیم می شود.
از دودکش چنین خانه ای است که می تواند بخار سفید رنگ غذای سالم جسمی و عاطفی و فکری بیرون آید و والدین را به پویایی و کمال و فرزندان را به خودشکوفایی و خوشبختی برساند.
مسلم است چنین خانواده ای که در کشور مبداء از شرایط با ثبات و پیشرونده ای برخوردار است، در مهاجرت نیز می تواند خیلی زود به ثبات و پیشرفت برسد.
ادامه دارد
*دکتر علی نیک جو، دارای دکترای پزشکی و تخصص روانپزشکی از دانشگاه اصفهان و دانشگاه علوم پزشکی ایران، دیپلم هیپنوتراپی و دکترای هومیوپاتی از کالج کانادایی طب کل نگر، دیپلم روانشناسی و مددکاری اجتماعی از انستیتو استراتفورد کانادا و عضو انجمن روانپزشکان آمریکا