«قاضی محترم هیچ توضیحی در مورد چگونگی صدور قرار مجرمیت بنده و این که چگونه آن اتهامات منتسب شده و همچنین هیچ گونه ذکری از شهود عیان یا شواهد عینی یا ذهنی که باعث انتساب اتهامات شده است نکرده و اهمیتی هم نداده است.»
متن شکایت محمدعلی سواری به دادگاه انتظامی قضات
بیست و ششم فروردین ماه ۱۳۸۴ نقطه عطفی در اعتراضات هموطنان عرب خوزستان بود. این اعتراضات در مخالفت با سیاستهای تبعیضآمیز و نظاممند علیه عربهای منطقه، آمایش سرزمینی و تغییر ترکیب جمعیتی، سلب خودسرانۀ مالکیت بومیان از زمینهای حاصلخیزشان و اخراج آنها، بی خانمانی و گسترش حاشیهنشینی، سرکوب هویت فرهنگی و اجتماعی و زبانی عربهای خوزستان، و در واکنش به نامه منسوب به رئیسدفتر وقت ریاستجمهوری مبنی بر تغییر ترکیب جمعیتی منطقه، در اهواز آغاز شد و به سرعت به سایر شهرهای عرب خوزستان گسترش پیدا کرد و دستکم به مدت ده روز ادامه پیدا کرد. این اعتراضات با سرکوب خشن نیروهای امنیتی و نظامی مواجه شد و به کشته و زخمی شدن دهها تن از شهروندان عرب خوزستان انجامید و طی روزها، ماه ها و سال های بعد با ارعاب، بازداشت، شکنجه و اعدام شهروندان عرب ادامه یافت.
با گذشت ده سال، هنوز ارادهای از سوی رهبران جمهوری اسلامی برای حل مساله و برآوردن مطالبات دیده نمیشود و در سیاستهای حکومتی همچنان بر پاشنه سرکوب خشونتبار اعتراضات شهروندان عرب خوزستان، که هر از چندی مانند آتش زیرخاکستر شعله میکشد، میچرخد. آخرین حلقه این زنجیره سرکوب، بازداشت دهها تن از جوانان معترض پس از خودسوزی یونس عساکره، دستفروش فقیر خرمشهری، در اسفند ۱۳۹۳ و مرگ وی (فروردین ۱۳۹۴) بود. امسال نیز همچون سالهای پیش، در آستانه سالگرد اعتراضات ۱۳۸۴، فضای امنیتی سراسر منطقه از جمله اهواز و حمیدیه را در برگرفته است و نیروهای امنیتی دهها تن از جوانان و فعالان مدنی و فرهنگی را بازداشت کردهاند
.
برخورد خشن دولت با معترضان ٢۶ فروردین سال ۱۳۸۴، سلسلهای از حوادث خشونتبار را در پی داشت. در طول یک سال پس از آن، شهرهای اهواز، آبادان و دزفول شاهد چند بمبگذاری بود که منجر به کشته شدن دست کم ٢٢ نفر و زخمی شدن بیش از صدتن از شهروندان شد. هیچ گروهی رسما مسئولیت انفجارهای اهواز را به عهده نگرفت، اما ویدیوهایی به نام کتیبه محی الدین آل ناصر و حرکه النضال العربی التحریر الاحواز (جنبش عربی آزادی بخش اهواز) منتشر شد که حاوی تصاویر فیلمبرداری شده از برخی از انفجارها از جمله انفجار مقابل سازمان منابع طبیعی و انفجار لوله های نفت بود. در اعترافات تلویزیونی تعدادی از دستگیرشدگان، که در چند نوبت از تلویزیون محلی و تلویزیون انگلیسی زبان ایران، پرس تی وی، پخش شد، ۱۰ تن از متهمان خود را عضو «کتیبه شهدای محی الدین آل ناصر» (شاخه نظامی حرکت النضال) معرفی کردند. حرکه النضال در سال های بعد مسئولیت برخی از انفجارها در لولههای نفت را رسما به عهده گرفت.
مقامات ایران هیچگاه نپذیرفتند که این بمبگذاریها با سرکوب جنبش اعتراضی در خوزستان مرتبط بوده است و در اظهارنظرهای متعدد و بعضا متناقض، مسئولیت بمبگذاریها را به «سرسپردگان رژیم سابق ساکن انگلیس»، «ساواکیهای فراری و اعضای خانواده های منافقان معدوم»، «وهابیون» و «تجزیه طلبان» و یا به گروههای وابسته به کشورهای خارجی از جمله انگلستان نسبت دادند. در پی بمبگذاری های اهواز ده ها تن از عربهای منطقه به اتهام شرکت در بمبگذاریها بازداشت شدند و، بنا بر گفته دادستان اهواز، مجموعا ۴ پرونده با حداقل ۴۵ متهم در شعبه ویژه دادگاه انقلاب اسلامی اهواز تشکیل شد. مقامات قضایی این پرونده ها را «پرونده بمبگذاریهای اهواز» نامیدند، در صورتیکه برخی از متهمان و خانواده هایشان با یادآوری اینکه اتهام بمبگذاری حتی در جلسات دادگاه مطرح نیز نشده است، به این نامگذاری اعتراض کردند. دادگاه انقلاب اسلامی اهواز در محاکماتی غیرعلنی دستگیرشدگان را به اعدام محکوم کرد و حکم دست کم ۲۰ نفر از آنان را به اجرا گذاشت. ده ها تن نیز به حبسهای طولانی مدت محکوم شدند.
به مناسبت دهمین سالگرد اعتراضات خوزستان، و با توجه به ابعاد وسیع نقض حقوق متهم که نه تنها با نقض تعهدات بینالمللی جمهوری اسلامی ایران در رابطه با میثاق بین المللی حقوق مدنی و سیاسی شهروندان صورت گرفته است، بلکه منجر به پایمال شدن قوانین جزایی کشور نیز شده است، بنیاد عبدالرحمن برومند گزارشی کوتاه از روند دادرسی ناعادلانه ای که منجر به محکومیت دهها شهروند عرب ایرانی شده است را، همراه با سرگذشت ۲۰ تن از متهمان اعدام شده، در یادبود امید، و شهادتنامه دو تن دیگر از متهمان این پروندهها منتشر می کند و تأکید دارد که انتساب اتهامات بسیار جدی چون تروریسم و بمبگذاری، توجیه قابل قبولی برای نقض حقوق حقۀ متهم نیست.
محمدعلی سواری، ۳۸ ساله، متاهل، دارای ۵ فرزند و معلم رسمی آموزش و پروش و از اعضای «حزب الوفاق»، و موسسات فرهنگی «شمس جنوب» و «صندوق امامعلی»، یکی از ده ها فعال عرب اهواز بود که به همراه دو تن از برادرانش، در ارتباط با «پرونده بمبگذاری اهواز» به مدت ۱۰ ماه در سلولهای انفرادی اداره اطلاعات اهواز تحت فشار و شکنجه قرار گرفت و در نهایت در ۲۰ شهریور ۱۳۸۶ به همراه برادرش، جعفر، اعدام شد.
آقای سواری از معدود متهمان این پروندههاست که فرصت پیدا کرد تا در نامهای اعتراضی خطاب به دادگاه انقلاب اسلامی اهواز، اعترافات خود را حاصل «اضطرابهای روحی و روانی ناشی از شکنجههای جسمی و روحی بسیار سخت» دانسته، رسما تکذیب کند. آقای سواری همچنین با ثبت شکایت رسمی از قاضی صادرکننده حکم در دادگاه انتظامی قضات، به نقض آیین دادرسی از سوی قاضی و بازجویانش اعتراض کرد. به این شکایت هرگز رسیدگی نشد، اما در متن آن، گوشههایی از شرایط دادرسی و نحوه رفتار غیرقانونی قاضی دادگاه بازگو شده است:
«بنده از زمان دستگیری تا آن لحظه با وکیل خود حتی یک لحظه دیداری نداشتهام درخواست دیدار و ملاقات محرمانه و حتی غیرمحرمانه با وکیل قبل از محاکمه توسط وکیل را رد نموده … حتی دیگر متهمان را نمی شناختم و آنها را ندیده بودم و تنها هنگام ورود به زندان آنهم بعد از محاکمه با آنها آشنا شده ودر جریان نام و اتهامات و احکام آنها قرار گرفتم. بنده از حضور نماینده اطلاعات در دادگاه مضطرب و هراسان بودم و لذالک هیچگونه اعتمادی به قاضی و دادگاه نداشته و قاضی را در حد یکی بازجوی اطلاعات نگریسته… قاضی محترم هیچ توضیحی در مورد چگونگی صدور قرار مجرمیت بنده و این که چگونه آن اتهامات منتسب شده و همچنین هیچ گونه ذکری از شهود عیان یا شواهد عینی یا ذهنی که باعث انتساب اتهامات شده است نکرده و اهمیتی هم نداده است.»
متن شکایت محمدعلی سواری به دادگاه انتظامی قضات را در سایت برومند بخوانید.
*
خشم عمومی از بمبگذاریهای تروریستی در خوزستان به ویژه در روزهای ماه رمضان، فضای مناسبی را فراهم آورد تا نهادهای امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی به بهانه آن، احزاب و نهادهای مدنی نوپای عرب را قلع و قمع کنند. این نهادها در مدت کوتاه فعالیت خود در اوایل دهه هشتاد شمسی، محبوبیت زیادی در میان مردم عرب منطقه به دست آورده بودند، به طوری که در انتخابات شوراهای شهر، اکثریت کرسیها در چند شهر خوزستان به نامزدهای معرفی شده این نهادها تعلق گرفت. اعلام رسمی غیرقانونی بودن حزب الوفاق و موسسات فرهنگی نظیر شمس جنوب در اهواز و موسسه الحوار در رامشیر، توقیف نشریات محلی و دانشجویی از جمله روزنامه پرتیراژ همسایهها، بازداشت و محاکمه و بعضا اعدام فعالان این احزاب و موسسات قانونی، از جمله اقدامات نیروهای امنیتی و قضایی علیه جامعه مدنی و فعالان عرب بود.
تعدادی از متهمان «پرونده بمبگذاریهای اهواز» که پس از تحمل سالها سلول انفرادی و زندان توانستند جان بدر برند، در مصاحبه با بنیاد برومند، روایتهای دست اولی از شکنجه و نادیده گرفتن شدن حقوقشان از سوی دادگاه انقلاب اهواز و قوه قضاییه نقل کردهاند. آقای عوده عفراوی، فوق لیسانس روانشناسی و بازنشسته بیمارستان گلستان اهواز که شش ماه در بازداشتگاه اداره اطلاعات اهواز و نزدیک ۹ سال را در زندان اردبیل در تبعید سپری کرده است، از فشار زیاد بازجویان برای اعتراف گیری می گوید:
«هر چه از دهانشان درمیآمد به ما میگفتند. از فحش و بد و بیراه تا توهین و تحقیر. در هفته اول کاری با من کردند و اینقدر من را زدند که نمیتوانستم حتی برای رفتن به دستشویی از جای خودم بلند شوم. دندههای من خرد شده بود، تمام بدنم کبود شده بود، صورتم ورم کرده بود. بیناییام تحت تاثیر قرار گرفته بود. دندان های من لق شده بود … مدام سئوال میکردند که تو با خارج ارتباط داری، دستور این بمبگذاری ها را تو دادی، باید بگویی با کی در ارتباط بودی؟ در جلسات قرآن چی مطرح میشد؟ درسته که شما قرار بود که آپارتمان های اهواز را بمبگذاری کنید؟ من جواب میدادم که اصلا آیا با عقل خودتان جور درمیآید؟ اگر تشکیلاتی بود باید یک مهری، اسلحهای، دستورالعملی داشته باشیم، یک اعلامیه داشته باشیم، چه تشکیلاتی؟ شما هیچ چیز به غیر از کتاب در خانه من پیدا نکردید؟ و در مقابل آنها کتککاری میکردند.»
*
توفیق حمادی یکی دیگر از فعالان مدنی عرب و از متهمان این پروندهها است که هشت ماه در بازداشتگاه اطلاعات اهواز و بیش از سه سال را در زندان های کارون و کلینیک رواندرمانی گذارنده است. بازجویان او را نیز برای اعتراف به شرکت در بمبگذاریها به مدت شش ماه تحت فشارهای جسمی و روانی قرار دادند:
«از من میخواست که بگویم من فرمانداری را منفجر کردم. یعنی کروکی را کشیده بود همه چیز را کشیده بود، اصلاً خودش می نوشت که من رفتم ماشین فیات را آوردم کنار فرمانداری گذاشتم و سوار ماشین شدم و به همراه این فرد که راننده بوده، من جلو نشسته بودم ایشان پشت سرم نشسته بود…. آنها میخواستند که ما فقط قبول کنیم. ادم را می بردند دو سه ساعت در اتاق شکنجه زیر کابل (شلاق) و دوباره برمی گرداندند زیر بازجویی، آنجا خود بازپرس سوال را مینوشت و میگفت که بنویس من این کار را کردم و بعد خودش میآمد انگشتت را می گرفت و روی کاغذ را امضا می کرد.»
آقای حمادی در مصاحبهاش با بنیاد برومند پشت صحنه اعترافات پخش شده تلویزیونی برخی از متهمان را شرح میدهد:
«چند نفر از صدا و سیما آمده بودند برای فیلمبرداری، در یکی از اتاقها یک میز و یک برگه گذاشته بودند و سوالها و جوابها را هم مشخص کرده بودند، در نهایت هم گفته بودند که باید از مردم و از کرده خود اظهار پشیمانی بکنید و در سوال آخر باید سرت را بگذاری روی میز و گریه کنی، یک سناریوی کامل نوشته بودند… من قبول نکردم و گفتم که حاضرم شما من را بفرستید دادگاه و آنجا بیایید از من فیلمبرداری کنید. من را اینقدر آنجا زدند اما قبول نکردم که اینها را بگویم چون میدانستم که میخواهند کاری که من نکردم را به من بچسبانند و اعدام کنند.»
آقای عفراوی که در یکی از فیلمهای پخششده از تلویزیون حضور داشته است میگوید: «یکی از آنها پشت میز نشسته بود و مدام با چوب به پای من میزد که اینجور بگو و آنجور نگو. آنها چیز دیگری می خواستند و من چیزی را که خودم می خواستم گفتم و به خاطر همین آنها چهار پنج شب من را تحت کتک و شکنجه گرفتند که چرا این را نگفتی و چرا اینجور حرف می زنی.»
مقامات به متهمان این پرونده فرصتی برای دفاع از خود ندادند. برخی از متهمان از لحظه بازداشت تا اعدام هیچ تماسی با خارج از زندان حتی تماس تلفنی با خانوادهاشان نیز نداشتند. علی عفراوی، هجده ساله و مهدی نواصری، بیستساله دو تن از متهمان پرونده بمبگذاریها بودند که در ۱۱ اسفند ۱۳۸۴ در فلکه کیانپارس اهواز در ملاءعام اعدام شدند. به گفته خانواده علی عفراوی او از زمان بازداشت در پنجم آبان ۱۳۸۴ تا روز اعدام، که تقریبا ۴ ماه طول کشید، هیچ تماسی با خانوادهاش نداشت و آنها شب قبل از اعدام و از طریق تلویزیون از حکم اعدام و اعترافات فرزندشان باخبر شدند. پدرش که همزمان در بازداشتگاه اداره اطلاعات بود، حتی تا دو ماه بعد نیز از اعدام فرزندش مطلع نبود.
عبدالرضا نواصری یکی دیگر از متهمان این پرونده در حالی مجددا محاکمه و محکوم به اعدام شد که در زمان بمبگذاریهای سال ۱۳۸۴، در زندان طبس در حال گذراندن حکم ۲۵ سال حبس خود بود. سازمان دیدهبان حقوقبشر، در بیانیهای درباره محاکمه مجدد آقای نواصری گفت: «یکی از شگفتیهای سیستم قضایی ایران، این است که کسی را که در زندان محکومیت خود را می گذرانده به جرم بمبگذاری در خارج از زندان محکوم میکند. و این آشکارا، محاکمه خودسرانه است» (۲۰ آبان ۱۳۸۵).
هفت تن از وکلای مدافع متهمان پروندههای بمبگذاریهای اهواز در خردادماه ۱۳۸۵، در نامه سرگشادهای خطاب به رئیس شعبه سوم دادگاه انقلاب اسلامی اهواز، به روند دادرسی اعتراض کرده و یادآور شدند که حداکثر دو و یا یک روز مانده به برگزاری دادگاه از تاریخ محاکمه مطلع شدهاند در حالیکه طبق قانون دست کم ۵ روز قبل باید مطلع میشدند و در این مدت کوتاه، امکان مطالعه و یادداشتبرداری از ۸۰۰ صفحه پرونده را نداشتهاند. همچنین دادگاه به آنها اجازه ملاقات خصوصی با موکلانشان را نداده است و جلسات دادگاه نیز بدون حضور سایر متهمان و وکلای آنها و به صورت انفرادی تشکیل میشود که خلاف قانون است.
انجمن دفاع از حقوق زندانیان و به ویژه رئیس انجمن، آقای عمادالدین باقی، که کمپینی را برای دفاع از حقوق متهمان این پروندهها با مشارکت خانواده قربانیان و فعالان محلی سامان داده بود، در نامهای به رئیس وقت قوه قضائیه به احکام اعدام نه تن از متهمان اعتراض کرد:
«بنابر اطلاعات دریافتی برخی از آنها ارتباط با هیچ انفجاری ندارند. گویا آنها توسط فردی اغوا شدهاند که با تحویل بمبهای صوتی و وسوسه و تحریک و تشویق خواستار اقدام به انفجار توسط آنها شده است و برخی هم اساساً در جریان موضوع نبوده اند. آن افراد پس از دریافت مواد منفجره از انجام عمل منصرف شده و مواد را در جای دیگری رها یا پنهان کردهاند. شگفت اینکه فردی که توسط ٩ نفر روی وی اعتراف شده است و عامل اغوا و تحویل بمبها بوده اکنون آشکارا در شهر اهواز زندگی و تردد دارد، اما فریب خوردگان او محکوم به اعدام شدهاند.» (وبسایت عمادالدین باقی، ۲۵ خرداد ۱۳۸۵).
نهادهای بینالمللی از جمله مجمع عمومی سازمانملل، شورای حقوقبشر، پارلمان اروپا، اتحادیه اروپا و سازمانهای حقوقبشری از جمله عفو بین الملل، دیدهبان حقوق بشرو سازمان حقوق بشر اهواز با انتشار ده ها اطلاعیه، بیانیه، فراخوان اقدام فوری نسبت به اعدام و بدرفتاری با متهمان این پروندهها اعتراض کرده و خواستار توقف این اعدامها شدند. در مرداد و آبان ۱۳۸۵ سه گزارشگر ویژه سازمان ملل از مقامات جمهوری اسلامی ایران خواسته بودند تا درباره ادعای شکنجه متهمان بمبگذاری های اهواز و ناعادلانه بودن محاکمات آنان شفاف سازی کنند، اما دولت ایران پاسخی به این نامهها نداد. (وبسایت حقوق بشر سازمان ملل، ۲۰ دی ۱۳۸۵).
آقای باقی در مصاحبه با ایلنا (۴ تیرماه ۱۳۸۵)، به این که اختیار تصمیم گیری درباره جان متهمان به یک قاضی ۲۸ یا ۳۰ ساله و بدون تحصیلات کافی داده شده اعتراض کرد و تصریح کرد که حتی با معیارهای حقوقی و فقهی مقبول در جمهوری اسلامی نیز نباید چنین احکام اعدامی صادر شود
.
متهمان بمبگذاریها تنها قربانیان این پروندهها نبودند. مقامات قضایی، وکلای متهمان و فعالان حقوقبشری را که به روند غیرقانونی دادرسی این پروندهها اعتراض کرده بودند، نیز بازداشت یا محاکمه کردند. محاکمه وکلای مدافع، به اتهام اخلال در امنیت ملی از سوی شعبه هفتم دادستانی اهواز، اعتراض گزارشگران ویژه سازمان ملل را در پی داشت (وبسایت سازمان ملل، ۲۰ دی ۱۳۸۵). آقای باقی نیز در مهرماه ۱۳۸۶ بازداشت شد و از سوی شعبه ششم دادگاه انقلاب اسلامی تهران به یک سال حبس به اتهام تبلیغ علیه نظام از طریق حمایت از «اقدامات تروریستی اهواز تحت عنوان حمایت از حقوق زندانیان با ارسال نامههایی برای ریاست قوه قضاییه و وزیر اطلاعات و رونوشت آن به سایت های ضد انقلاب» محکوم شد. پس از بازداشت آقای باقی اعتراضها و پیگیریهای داخل کشور در دفاع از حقوق متهمان این پرونده متوقف شد.
در نهایت مسئولان قضایی حکم اعدام دست کم بیست تن از متهمان «پروندههای بمبگذاری اهواز» را اجرا کردند و ده ها تن دیگر را به حبسهای طولانی محکوم کرد. پس از اعدام متهمان پرونده بمبگذاریها، اعدام خودسرانه فعالان عرب با وارد کردن اتهامهای بسیار جدی ادامه پیدا کرد. ادامه اعدام فعالان عرب در خرداد ۹۱، بهمن ۹۲ و خرداد ۹۳ از جمله اعدام هاشم شعبانی و هادی راشدی از معلمان شهرستان رامشیر و از موسسان موسسه فرهنگی الحوار، از ادامه سیاست سرکوب خشن با واردکردن اتهامات بسیارجدی و بدون طی مراحل دادرسی شفاف، عادلانه و منصفانه حکایت دارد.
اقدامات خشونتآمیز نظامی برخی از گروههای عرب که مشی مبارزه مسلحانه را برای ضربه زدن به مراکز اقتصادی مانند لولهها و پالایشگاههای نفت برگزیده بودند، در کنار عدم واکنش و اعتراض گسترده نهادها و فعالان مدنی ـ جز یکی دو مورد خاص- به بازداشتهای وسیع، نقض فاحش آیین دادرسی و احکام صادره برای شهروندان عرب، نیز در ادامه پیدا کردن فضای سرکوب بی اثر نبوده است. به نظر میرسد در برخی از موارد، نهادها و فعالان مدنی و رسانهها تحتتاثیر فضاسازی حکومتی قرار میگیرند و با جدیت به نقض حقوق متهم و قانون شکنی در مورد افرادی که متهم به ترور و بمبگذاری شدهاند، اعتراض نمیکنند.
بنیاد عبدالرحمن برومند، به عنوان عضوی از جامعه مدنی ایران و بر اساس میثاق بین المللی حقوق اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی و اعلامیۀ حقوق افراد متعلق به اقلیتهاى ملى یا قومى، مذهبى و زبانى، از مطالبات مشروع هموطنان عرب در برخورداری از زندگی شرافتمندانه و بهرهمندی از منابع ملی و حقوق فرهنگی و زبانی به ویژه در رابطه با آموزش و حق آزادی بیان و تجمع و تشکل یابی مسالمتآمیز دفاع کرده و خواستار رفع هرگونه تبعیض نژادی، قومی، مذهبی و جنسیتی در مناطق عرب خوزستان است. بنیاد برومند بر مسئولیت مستقیم حکومت و سیستم قضایی در رعایت میثاق های بینالمللی، از جمله میثاق بین المللی حقوق سیاسی و مدنی، در مواجهه با متهمان جرایم جدی تأکید میکند.
بنیاد همچنین با مستند کردن سرگذشت قربانیان عرب- ایرانی اعدامهای خودسرانه نخواهد گذاشت که یاد آنها از حافظۀ ملّی کشور حذف شود. و در کنار بازماندگانشان برای دفاع از حق آنها به تصدیق ظلم و جبران خسارت می ایستد.
سرگذشت اختصاصی هر یک از قربانیان «پرونده متهمان بمبگذاری» را که در «امید، یادبودی در دفاع از حقوق بشر» درج شده است، مطالعه کنید:
علی عفراوی، مهدی نواصری، علی مطیرینژاد، مالک بنی تمیم، عبدالله سلیمانی، فرجالله کعب، محمد کعبپور، علیرضا عساکره، خلف خضیراوی، ریسان سواری، قاسم سلامات، ماجد آلبوغبیش، عبدالرضا نواصری، محمدعلی سواری، جعفر سواری، عبدالرضا سنواتی، احمد مرمضی، حسین عساکره، عبدالحسین حریبی، زامل باوی.
بنیاد عبدالرحمن برومند
واشنگتن
۲۵ فروردین ۱۳۹۴
ماده چهارم
۱ـ دولتها، در صورت لزوم، تدابیرى اتخاذ مى کنند که افراد متعلق به اقلیت ها بتوانند به طور کامل و واقعى حقوق بشر و تمامى آزادى هاى اساسى را، بدون هیچ گونه تبعیض و در شرایط برابرى کامل در مقابل قانون، اعمال کنند.
۲ ـ دولتها تدابیرى اتخاذ مى کنند به منظور ایجاد شرایط مناسبى که به افراد متعلق به اقلیتها امکان دهد تا ویژگى هاى خود را عنوان کنند و فرهنگ، زبان، سنت ها و نیز آداب و رسوم شان را ، جز در مورد اعمالى خاص که ناقض قوانین ملى و در تضاد با هنجارهاى جهانى است، گسترش دهند.
۳ ـ دولتها موظفاند در حد امکانات، تدابیر خاصى اتخاذ کنند تا افراد متعلق به اقلیتها امکان یادگیرى زبان مادرى یا کسب آموزش به زبان مادرى خود را داشته باشند.
۴ ـ دولتها موظفاند، در صورت لزوم، تدابیرى در زمینهى آموزش اتخاذ کنند تا آگاهى از تاریخ، سنتها، زبان و فرهنگ اقلیتهایى که در قلمروى آن ها به سر مى برند، تشویق شود. افراد متعلق به اقلیتها باید امکان یادگیرى و شناخت جامعه در تمامیت آن را داشته باشند.
۵ ـ دولتها موظفاند تدابیر خاصى اتخاذ کنند تا افراد متعلق به اقلیتها بتوانند در پیشرفت و توسعۀ اقتصادى کشور خود به نحوى همهجانبه مشارکت کنند.
ماده چهاردهم
۱ ـ همه در مقابل دادگاه ها و دیوان های دادگستری متساوی هستند. هر کس حق دارد به این که به دادخواهی او منصفانه و علنی در یک دادگاه صالح مستقل و بی طرف تشکیل شده طبق قانون رسیدگی بشود و آن دادگاه درباره حقانیت اتهامات جزائی علیه او یا اختلافات راجع به حقوق و الزامات او در امور مدنی اتخاذ تصمیم بنماید. تصمیم به سری بودن جلسات در تمام یا قسمتی از دادرسی خواه به جهات اخلاق حسنه یا نظم عمومی یا امنیت ملی در یک جامعه دموکراتیک و خواه در صورتی که مصلحت زندگی خصوصی اصحاب دعوی اقتضا کند و خواه در مواردی که از لحاظ کیفیات خاص علنی بودن جلسات مضر به مصالح دادگستری باشد تا حدی که دادگاه لازم بداند امکان دارد لیکن حکم صادر در امور کیفری یا مدنی علنی خواهد بود مگر آنکه مصلحت صغار طور دیگری اقتضا نماید یا دادرسی مربوط به اختلافات زناشویی باشد یا ولایت اطفال باشد.
۲ ـ هر کس به ارتکاب جرمی متهم شده باشد حق دارد بیگناه فرض شود تا اینکه مقصر بودن او بر طبق قانون محرز بشود.
۳ ـ هر کس متهم به ارتکاب جرمی بشود با تساوی کامل لااقل حق تضمین های ذیل را خواهد داشت:
الف. در اسرع وقت و بتفصیل به زبانی که او بفهمد از نوع و علل اتهامی که به او نسبت داده می شود مطلع شود.
ب. وقت و تسهیلات کافی برای تهیه دفاع از خود و ارتباط با وکیل منتخب خود داشته باشد.
ج. بدون تاُخیر غیر موجه درباره او قضاوت بشود.
د. در محاکمه حاضر بشود و شخصاً یا به وسیله وکیل منتخب خود از خود دفاع کند و در صورتی که وکیل نداشته باشد حق داشتن یک وکیل به او اطلاع داده شود و در مواردی که مصالح دادگستری اقتضا نماید از طرف دادگاه رأساً برای او وکیلی تعیین بشود که در صورت عجز او از پرداخت حق الوکاله هزینه ای نخواهد داشت.
ه. از شهودی که برعلیه او شهادت می دهند سئوالات بکند یا بخواهد که از آنها سئوالاتی بشود شهودی که برله او شهادت می دهند با همان شرایط شهود علیه او احضار و از آنها سئوالات بشود.
و. اگر زبانی را که در دادگاه تکلم می شود نمیفهد و یا نمی تواند به آن تکلم کند یک مترجم مجاناً به او کمک کند.
ز. مجبور نشود که علیه خود شهادت دهد و یا به مجرم بودن اعتراف نماید.
۴ ـ آئین دادرسی جوانانی که از لحاظ قانون جزا هنوز بالغ نیستند باید به نحوی باشد که رعایت سن و مصلحت اعاده حیثیت آنان را بنماید.
۵ ـ هرکس مرتکب جرمی اعلام بشود حق دارد که اعلام مجرمیت و محکومیت او به وسیله یک دادگاه عالی تری طبق قانون مورد رسیدگی واقع بشود.
۶ ـ هرگاه حکم قطعی محکومیت جزائی کسی بعداً فسخ بشود یا یک امر حادث یا امری که جدیدا کشف شده دال بر وقوع یک اشتباه قضائی باشد و بالنتیجه مورد عفو قرار گیرد، شخصی که در نتیجه این محکومیت متحمل مجازات شده استحقاق خواهد داشت که خسارات او طبق قانون جبران بشود مگر این که ثابت شود عدم افشاء بموقع حقیقت مکتوم کلاّ یا جزئا منتسب به خود او بوده است.
۷ ـ هیچکس را نمی توان برای جرمی که به علت اتهام آن به موجب حکم قطعی صادره طبق قانون آئین دادرسی کیفری هر کشوری محکوم یا تبرئه شده است مجددا مورد تعقیب و مجازات قرار داد.
ماده بیست و ششم
کلیه اشخاص در مقابل قانون متساوی هستند و بدون هیچگونه تبعیض استحقاق حمایت بالسویه قانون را دارند. از این لحاظ قانون باید هر گونه تبعیض را منع و برای کلیه اشخاص حمایت مؤثر و متساوی علیه هر نوع تبعیض خصوصاً از حیث نژاد، رنگ، جنس، زبان، مذهب، عقاید سیاسی و عقاید دیگر، اصل و منشاء ملی یا اجتماعی مکنت، نسب یا هر وضعیت دیگر تضمین بکند.
ماده بیست و هفتم
در کشورهایی که اقلیت های مزبور را نمی توان از این حق محروم نمود که مجتمعاً با سایر افراد گروه خودشان از فرهنگ خاص خود متمتع شوند و بدین خود متدین بوده و بر طبق آن عمل کنند یا به زبان خود تکلم نمایند.
من از اعراب خوزستان و شهر اهواز هستم افرادی مانند عبدالرضا نواصری هیچ وقت نمرده ونمیمیرند وما تا جان در بدن داریم همیشه پشتوانه اعراب هستیم حتی اگر در ایران نباشیم. سختی وزجری که اعراب از زمان جنگ تا بحال کشیدن کدوم یک از مردم کشیدند. عرب بودن یعنی مرد بودن یعنی غیرت داشتن یعنی از ناموس دفاع کردن. پس خواهش میکنم اینقدر سعی نکنید اعراب را از هویت اصلی ود دور کنید چون یک عرب هیچ وقت تغییر هویت. نمیدهد.
هیچ ملتی به اندازه مردم عرب چه در ایران پادشاهی و ایران اسلامی مورد ستم و سرکوب قرار نگرفته است.به عنوان انسانی که سال ها در کنار آنها زندگی کردم شاهد تمام ستم ها بودم.در زمان شاه چنان در فقر بودند که بسیاری از فرزندان آنها از تحصیل محروم بودند و در این نظام وقتی فرزندان آنها به تحصیل پرداختند و شروع به آگاهی دادن مردم خود کردند ،نظام آنها را خطرناک تشخیص داد و شروع به اعدام آنها پرداخت و فقط انگشت شماری از روشنفکران و رسانه ها از آنها دفاع کردند و مردم ایران از همه بی تفاوت تر دست رژیم را برای کشتار آنها باز تر کرد