بی بی سی گزارش کرده است که اعضای شورای امنیت هنگام تماشای فیلم مردن کودکان سوری، به گریه افتاده اند. خبرنگار ما که با دیدن چند تا عکس در این زمینه بغض کرده بود، تلفن کرد تا واقعیت ماجرا را از زبان رئیس جمهور سوریه بپرسد.

مستر پرزیدنت با لحنی که عصبانیت و بی حوصله گی از آن می بارید گفت این آدم های دل نازک و نازنازی را برای چی انتخاب می کنند که به جرایم جنگی رسیدگی کنند؟

خبرنگار ما با صدایی گرفته گفت ولی قبول بفرمائید که عکس ها و فیلم ها دل آدم را ریش ریش می کند. خود منهم …

پرزیدنت حرف خبرنگار ما را قطع کرد وگفت از صدایت معلوم است که خود تو هم گریه کرده ای. آدم های نازک نارنجی را که شورای امنیت برای رسیدگی به جنایات جنگی انتخاب کرده است و خود جنابعالی به عنوان خبرنگار، به درد چنین کارهایی نمی خورید. شماها را باید نگاه دارند برای وقتی که دختر شایسته انتخاب می کنند

هلی کوپترهای ارتش سوریه در حال ریختن نقل و نبات! روی سرکودکان سوری

هلی کوپترهای ارتش سوریه در حال ریختن نقل و نبات! روی سرکودکان سوری

!

کسی که دل دیدن این صحنه ها را ندارد برای چی داوطلب می شود که فیلم جنگی تماشا کند؟ مگر چقدر پول بهشون می دهند؟

تازه این که رسم تماشای فیلم جنگی دیدن نیست. این آدم های به این گنده گی عقل شان نمی رسد که آدم وقتی دارد فیلم جنگی می بیند، یک جاهایی باید چشم هایش را هم بگذارد. من خودم فیلم رامبو را هم که می دیدم نه تنها بعضی وقت ها چشم هایم را می بستم، بلکه یک جاهاییش می رفتم زیر صندلی، بعد خانمم بهم می گفت رامبو رفت، منهم آروم آروم می اومدم بیرون.

خبرنگار ما پرسید لابد یک جاهایی از فیلم هم درگوش هایتان را می گرفتید که صدای انفجار و تیراندازی و جیغ و ویغ را نشنوید؟

مستر پرزیدنت با لبخند جواب داد آفرین! لحظاتی هست که بهتر است آدم نه صدایی را بشنود نه چیزی را ببیند تا اعصابش خط خطی نشود. فیلم هم که تمام شد بالاخره یکنفر می زنه به بازوی آدم و میگه انگشت هاتون را ازتوی گوشتون دربیارین، خدا را شکر آن صحنه های دلخراش تمام شد.

خبرنگار ما از مستر پرزیدنت پرسید به گفته سازمان نظارت بر منع کاربرد اسلحه شیمیایی، بشکه های گاز کلر که باعث مرگ ومیرهای دلخراش کودکان سوری شده است، از هلی کوپترهایی پرتاب شده که فقط در اختیار ارتش سوریه است. ارتش سوریه را هم که جنابعالی اداره می فرمائید؟ نظرتان…

مستر پرزیدنت حرف خبرنگار ما را قطع کرد وگفت خانمم داره صدام می کنه. تا عصبانی نشده برم ببینم چی میگه؟ ولی یادت باشه که اگر اعضای شورای امنیت اینقدر عقل شان می رسید که هنگام تماشای چنین فیلم هایی چشم هایشان را ببندند و در گوش هایشان را بگیرند مجبور نبودند با چشم های پف کرده وگریه کرده بروند پهلوی زن و بچه شان و آنها را هم پکر و ناراحت کنند!

خرید و فروش رای را رسمی کنید!

 

دویچه وله به نقل از سایت خبری تابناک، مطلبی را منتشرکرده که خیلی از ایرانیها می دانستند، اما به کسی نمی گفتند.

مصطفی افضلی فرد، عضو کمیسیون اصل نود مجلس شورای اسلامی، به تابناک گفته است که خرید و فروش رای نمونه های عینی دارد و در برخی از مناطق کشور امری عادی به حساب می آید.

از آنهایی که خیال می کنند رای شان تحفه نطنز است و حاضر نیستند حرف خرید و فروش رای شان را هم بزنند بگذریم، عده زیادی هستند که می گویند ما چه رای بدهیم و چه رای ندهیم، آنکه قرار است انتخاب بشود، دو ماه پیش انتخاب شده است! حالا که برای این یک تکه کاغذی که قرار است بیندازم توی صندوق پول هم می دهند، چرا نگیریم؟

این عده معتقدند اکنون که یک نماینده مجلس از این خرید و فروش پرده برداشته، بهتر است دست اندرکاران بازار بورس برای رای مردم در هر منطقه نرخ تعیین کنند که هم خریدار و هم فروشنده کلاه سرشان نرود.

اگر این اقدام به صورت علنی و قانونی صورت گیرد، اتاق اصناف نیز می تواند بر خرید و فروش آراء نظارت کند تا هیچکدام از دو طرف معامله به دیگری اجحاف نکنند و سلف خرها نیز از یک سال پیش، رای مردم را به نصف قیمت خریداری نکنند.

در زمان های گذشته که مملکت ما پیشرفت نکرده بود و اتوموبیل های میلیاردی در خیابانهای تهران ویراژ نمی دادند، رای ها با یک چلوکباب کوبیده و یک دوغ آبعلی معامله می شد و هر دو طرف معامله هم راضی بودند، اما امروزه دیگر این قیمت ها برای کشوری مثل ایران کسر شأن است وکارخرید و فروش رای باید وضعی آبرومند به خود بگیرد.

به عنوان مثال، اگر بازار خرید و فروش رای هم مثل ارز و سکه طلا، اینترنتی شود، مردم شهرهای مختلف می دانند که مثلا نرخ رای در همدان فلان مبلغ است و در شیراز فلان مبلغ و می توانند روی زندگی شان حساب کنند

 چونه نزن داداش. نرخ رسمیشه، کمترهم بدی، اسمتو عوضی می نویسم،گفته باشم!

چونه نزن داداش. نرخ رسمیشه، کمترهم بدی، اسمتو عوضی می نویسم،گفته باشم!

.

فلان آدم حساب می کند که من و زن و دو تا پسرهام نفری فلان مبلغ می گیریم و رای می دهیم و با پولش یک ماشین دست چندم می خریم و مسافرکشی می کنیم و زندگی مان را می گذرانیم.

این کار اگر رسمی شود هم فال خواهد بود و هم تماشا. حتی آنهایی هم که اهل فروش رای شان نیستند، وقتی در اینترنت بخوانند که مثلا شاخص نرخ رای در خوزستان به علت وعده های آبدار کاندیدای این شهر اندکی افزایش یافته لبخندی می زنند و روزشان را با شادمانی آغاز می کنند.

وعده ای که باعث بالا رفتن شاخص بهای رای شده است می تواند این باشد که: اگر من به نمایندگی انتخاب شوم، ظرف یک هفته رودخانه کارون را به اقیانوس اطلس وصل می کنم و مشکل بی آبی خوزستان را برای همیشه برطرف می کنم!

و بعید نیست سایت های خبری اعلام کنند امروز صبح به دلیل حرف بی جایی که کاندیدای فلان شهر زد و آقای فلانی را دلخور کرد، قیمت رای در آن شهر اندکی کاهش یافت و هر عدد رای، شش هزار تومن کمتر از دیروز خرید و فروش شد.

خرید و فروش رای درکشور ما همیشه مرسوم بوده ولی شیوه و قیمت آن فرق می کرده است.

شعری را که می نویسم، یادگار دورانی است که رای هم مثل نان سنگک قیمت چندانی نداشت و مردم برای پائین آوردن قیمت اجناس تلاش می کردند و حتی روی دست یکدیگر هم بلند می شدند:

پدرم رای خودش را به دو تومان بفروخت

ناخلف باشم اگر من دو قران نفروشم!

 

بازی های کودکانه در بزرگی هم به درد می خورد…

ما آدم های معمولی، همینقدر که قد کشیدیم و بزرگ شدیم، تمام بازی های بچه گانه را فراموش می کنیم و اگرهم گاهی یادی از آنها بکنیم، همراه با لبخندی و افسوسی است بردوران بی خیالی کودکی، اما آدم های زیرک و هوشمند وقتی بزرگ شدند و صاحب آلاف و اولوفی هم شدند، بازی های دوران کودکی را فراموش نمی کنند و به مناسبت های مختلف از آن ها استفاده می کنند.

مثلا همین بابک زنجانی خودمان هنوز که هنوز است از بازی دستش ده و کی بود کی بود من نبودم درکارهای خودش استفاده می کند.

حسین دهدشتی، مسئول پیگری پرونده بابک زنجانی، درگفتگو با ایرنا اظهار داشته است که مقداری از اموال بابک زنجانی در تاجیکستان به صورت دست به دست به بستگان او واگذار شده است.

بازی دست رشته (دستش ده) را که یادتان هست؟ بازیکنان به دو گروه تقسیم می شوند و در حالی که یاران خود را به خوبی می شناسند، با شگردهایی چون فریب دادن، فرار کردن، و حرکتهای مهارتی خاص خود، ثروت خود را به یاران خود پاس می دهند. (ببخشید توپ را به یاران خود پاس می دهند!)

کی بود؟ کی بود؟ من نبودم نیز یکی دیگر از بازی های کودکانه ایست که آدم خودش را بی تقصیر جلوه می دهد و دیگران را گناهکار. اصل بازی و اینکه چگونه انجام می شد را یادم رفته است. از آقای زنجانی بپرسید. ایشان در این بازی نیز دکترا دارند!

هفتاد میلیون میلیاردر!

اینکه میگن “عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد” واقعن درست است. آنهایی که میلیارد میلیارد سوءاستفاده و اختلاس کردند و بردند و خوردند و در رفتند، باعث شدند ما آدم های معمولی هم آبرو و اعتباری پیدا کنیم! یعنی کاری کردند که مردم دنیا روی همه ایرانی ها به عنوان یک مشت میلیاردر حساب باز کنند.

جدی میگم به خدا. به تبلیغات تلویزیونی بساز و بفروش های ترکیه و دبی گوش کنید، جوری حرف می زنند و برای فروش آپارتمان های لوکس شان آگهی می کنند، که انگار همه ایرانیها مثل اون آقاهه میلیاردر شده اند. همانی را میگم که سه هزار میلیارد تومن برداشت و رفت کانادا و یا آنهایی که ۲۲هزار میلیارد تومن سوءاستفاده کردند و الان معلوم نیست کدوم گوشه دنیا دارند به پچ پچ های معشوقه هاشون گوش می کنند.

این بساز و بفروش ها شب و روز و پنج دقیقه به پنج دقیقه میگن برای رسیدن به بهشت آرزوی های خودتان سیصد میلیونش را پیش قسط بدین و بقیه اش را هم قسطی لابد ماهی ده میلیون تومن!

آنقدر هم مشاور فارسی زبان استخدام کرده اند که اگر کسی بخواهد ترکی یا عربی حرف بزنه باید در به در دنبال یک ترک یا عرب واقعی بگردد.

قبل از این اختلاس ها و سوء استفاده ها مردم دنیا خیال می کردند کارمند وکارگر و معلم ایرانی هشتش گرو نه اش است و آه ندارد با ناله سودا کند، ولی به لطف آنهایی که میلیارد میلیارد پول بی زبان این مردم را چپو کردند، الان خارجی ها همه مان را میلیاردر فرض می کنند. واقعن که شانس بهمون رو آورده!

*میرزا تقی خان، طنزپرداز و سریال نویس پیشکسوت، با سابقه ۵۰ سال طنزنویسی در توفیق، کشکیات، کاریکاتور، کیهان و تلویزیون از همکاران افتخاری شهروند است. از این نویسنده کتاب “آدم های زیادی” در سال ۲۰۱۳ منتشر شده است.