شهباز نخعی
چند سال پس از آنچه که بعداً به انقلاب اسلامی ۱۳۵۷ موسوم شد، مشخّص گردید که چگونه فردی به نام ارتشبد حسین فردوست، کسی که از ۸-۷ سالگی با محمد رضاشاه پهلوی دوست نزدیک و صمیمی بود، به ارباب و ولی نعمت خود خیانت کرد و در حسّاس ترین بزنگاه ها، به جای آنکه به کمکش بشتابد و برای عبور از بحران یاریش دهد، زیرپایش را خالی کرد و او را با سر به زمین سرنگون نمود. در سال ۱۳۵۷ و بویژه واپسین ماه های پیش از ۲۲ بهمن، برای بسیاری از مردم این پرسش پیش می آمد که دلیل این همه تصمیم های ضدّونقیض چیست و چرا حکومتی که چندماه پیش از آن جیمی کارتر، رییس جمهوری وقت امریکا، در سفر به ایران آنرا “جزیره ثبات” خوانده بود، دیگر نه تنها حتی یک قایق هم نسیت، بلکه به تخته پاره ای می ماند که در تلاطم امواج توفان، هردم به سویی پرتاب می شود و درهم می شکند؟!
اعدام جنایتکارانه فرزاد کمانگر، شیرین علم هولی، فرهاد وکیلی، مهدی اسلامیان و علی حیدریان در سحرگاه یکشنبه ۱۹ اردیبهشت ماه، مرا نیز مانند میلیونها هم میهن دیگر دچار شوک و بهت ناشی از اندوه عمیق کرد. باگذشت زمان و پشت سرگذاشتن حالت بهت زدگی، این پرسش به ذهنم آمد که نظام ولایت مطلقه فقیه از ارتکاب این جنایات فجیع چه طرفی می بندد و چه سودی می جوید؟
بسیاری از مفسران و تحلیل گران پاسخ این پرسش را چنین می دهند که نظام به دنبال پراکندن فضای وحشت و ارعاب در جامعه است تا مردم را از پیگیری خواست هایشان باز دارد. سازمان عفو بین الملل در بیانیه ای که روز ۲۱ اردیبهشت منتشر کرد می نویسد:”به نظر می رسد اعدام این پنج زندانی، تلاش پرسروصدایی برای مرعوب ساختن مخالفان دولت در آستانه سالگرد انتخابات بحث برانگیز سال گذشته باشد.” نویسنده ای به نام تقی روزبه براین باور است که:”هدف رژیم از توسل به حربه اعدام افزایش هزینه مبارزه و ایجاد رعب است.” کمپین بین المللی حقوق بشر در ایران معتقد است که:”اعدام ناگهانی پنج زندانی سیاسی نمایانگر سیاست دولت برای استفاده از ترور و خشونت حکومتی در قبال چالش های در پیش رو و ارعاب مخالفان می باشد.” علی کشتگر، نویسنده و فعال سیاسی نیز می گوید:”حاکمان جمهوری اسلامی براین خیال باطل اند که با قربانی گرفتن از میان مخالفان، وحشت را از اردوی ازهم گسیخته خود به میان مردم می برند… اعدام وحشیانه این پنج شهروند ایرانی نشانه ثبات یا قدرت حاکمان ایران نیست.” اتحاد جمهوریخواهان نیز در بیانیه ای اعلام کرد:”دستگاه سرکوب حکومت در آستانه سالگرد انتخابات ۲۲ خرداد و اعتراضات میلیونی مردم ایران، با هدف ارعاب مردم و پراکندن تخم ترس و وحشت، ۵ زندانی سیاسی دیگر را به قتل رسانده است.” فرج سرکوهی، نویسنده تبعیدی نیز به رادیو فردا می گوید:”این اعدام ها تصمیمی است سیاسی که نه بر مبنای روند و دلایل قضایی و حقوقی و از سر قدرت یا تدبیر و مصلحت نظام، که بر بستر ترس و ضعف رهبری و حکومت در مدیریت بحران سیاسی اتخاذ و اجراء شده است.”
حتی جناح های مذهبی نیز در این نکته با طیف های اپوزیسیون هم صدا هستند. مجامع اسلامی ایرانیان، به نقل از گویا نیوز ۱۹ اردیبهشت، می گوید:”رژیم ولایت فقیه… با جنایت بزرگ اعدام ۵ تن از زندانیان سیاسی قصد دارد که با ایجاد ترس در جامعه از حرکت و خیزش آنها… جلوگیری به عمل آورد.” خانم زهرا رهنورد، که کاش بخشی از واقع بینی اش را به همسرش انتقال می داد، می پرسد:”آیا این اعدام های شتابزده برای زهرچشم گرفتن از مردم در سالگرد ۲۲ خرداد بوده است؟” و سرانجام، میرحسین موسوی که در حرکتی قهقرایی کارش از رهبری به همراهی، از همراهی به پیروی و اکنون از پیروی به پسروی کشیده، در یک بیانیه آبکی چندسطری، ضمن شبیه شمردن احکام اعدام با احکام زندان افراد دار و دسته خودش، تخم دوزرده می کند که:”آیا این است آن عدل علوی که به دنبالش بودیم؟!”
چنانکه در ابراز نظرهای بالا دیده شد، وجه مشترک و کلیدواژه آنها قصد ایجاد ارعاب و وحشت است. امّا، “ایجاد ارعاب و وحشت” ابزاری است که تقریبا” همه نظام های استبدادی ـ و حتی تشکیلات جنایت های سازمان یافته مانند مافیا ـ از آن بهره می گیرند. پس جای تعجبی نیست که نظام ولایت مطلقه فقیه نیز این ابزار را به کارگیرد چنانکه در تمام مدّت ۳۱ سال گذشته، با درجات مختلف، این کار را کرده است.
آنچه که جای تعجّب دارد این است که چرا این کار را اینقدر ناشیانه، بی مهارت و با منتهای بلاهت انجام می دهد. نگاهی گذرا به روند اجرای حکم اعدام ۵ زندانی سیاسی موضوع را روشن تر می کند. به گزارش ۱۹ اردیبهشت ماه کمپین بین المللی حقوق بشر:”دکتر خلیل بهرامیان وکیل فرزاد کمانگر گفت: از خبر اعدام ها شوکه است چرا که به دنبال پیگیری پرونده، مقامات قضایی مسئول صریحاً به او گفته بودند که “مسئله حل شده”و اتهام عضویت کمانگر در گروه پ. ک. ک. منتفی است و خطر اعدام وجود ندارد. او افزود: فکر می کنم که در خواب هستم و هر آن بیدار می شوم و فرزاد زنده است. خبر اعدام برایم قابل باور نیست… نمی دانم چه نیرویی هست که بدون اعتنا به مقررات دست به چنین کارهایی می زند!”
فدراسیون جهانی اتحادیه های معلّمان نیز در بیانیه ای که در تاریخ دوشنبه ۲۰ اردیبهشت منتشر کرد نوشت:”هرچند مقامات ایرانی تجدید نظر حکم فرزاد کمانگر را پذیرفته بودند، اما پرونده فرزاد به جای این که برای بررسی به دادگاه عالی فرستاده شود، راکد شد. پس از مدتها تأخیر به وکیل فرزاد گفته شد که پرونده او گم شده است. علیرغم فقدان شواهد مبتنی بر رسیدگی مستقل در مورد اتهامات و در غیاب آیین نامه دادرسی عادلانه، خبر اعدام فرزاد منتشر شد.” مجموعه فعّالان حقوق بشر نیز با انتشار اطلاعیه ای نوشت:”دادسرای عمومی و انقلاب تهران با صدور اطلاعیه ای در ۱۹ اردیبهشت ماه از اعدام ۵ زندانی سیاسی خبر داد. در این اطلاعیه بر روند قانونی صدور و اجرای احکام این زندانیان سیاسی تأکید شده است. در این رابطه مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران، فارغ از نفس غیرانسانی حکم اعدام، ضمن رد اجرای قانون در روند صدور حکم و اجرای آن، عملکرد دستگاه قضایی در این پرونده را مغایر با استقلال قوا و روح قانون و نتیجه ی نفوذ دستگاه امنیتی ارزیابی می کند.” در بخش دیگری از همین اطلاعیه نیز آمده است:”فرزاد کمانگر، علی حیدریان و فرهاد وکیلی در دادگاهی غیرعلنی و با حداکثر ۶ دقیقه وقت برای هر سه متهم و بدون وجود اسناد به اعدام محکوم شده بودند.”
اطلاعیه مزبور درباره مهدی اسلامیان، زندانی سیاسی اعدام شده دیگر نیز می گوید: “مهدی اسلامیان اهل شیراز نیز دیگر زندانی سیاسی اعدام شده است که تنها به دلیل کمک مالی به برادر خود ـ به مبلغ ۲۰۰ هزار تومان ـ که از متهمان پرونده انفجار حسینیه شیراز بود (و پیشتر اعدام شده بود) به مرگ محکوم شده بود!”
خبرگزاری “هرانا” هم اعلام کرد:”مسئولان زندان اوین با قطع تلفن های این زندان از دو روز گذشته اقدام به اجرای حکم اعدام ۵ زندانی سیاسی نمودند… این احکام درحالی به اجرا درآمد که پرونده سه تن از متهمان این پرونده در مرحله بازنگری قرارداشت و هیچ یک از وکلا و خانواده ها در جریان اجرای این احکام قرار نگرفتند!”
در این روند جابرانه و جنایتکارانه، پرسش این نیست که چرا نظام ولایت مطلقه فقیه “چنین”می کند زیرا قطعاً برای این کار دلیل خاص خود یا چنان که بیشتر ناظران و تحلیل گران بیان کرده اند قصد”ایجاد ارعاب و وحشت” را دارد و در وضعیتی که اکنون هست این دلیل برایش معتبر نیز هست. پرسش این است که چرا این کار را “اینگونه” در نهایت ناشیگری، بلاهت و خودزنی انجام می دهد؟آیا در سراسر دستگاه عریض و طویل بیت رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، شورای امنیت ملّی و… حتی یک مغز برخوردار از توانایی حداقل تفکر و تعقل نیست که بفهمد و به دیگران نیز بفهماند که “ایجاد ارعاب و وحشت”هم در صورتی کارآیی خواهد داشت که صورت ظاهر آن حفظ شود؟!
برای نظامی که همه ابزارهای قوای سه گانه را در اختیار دارد، آیا باید اینقدر دشوار باشد که حداقل صورت ظاهر را حفظ کند، محاکمه ها را به جای ۶ دقیقه در چند ساعت برگزار کند، پرونده را با طی مراحل قانونی به دیوان عالی کشور بفرستد، وکیل را در جریان روند مراحل پرونده قراردهد و وقتی که حکم، در همان چهارچوب قضایی فرمایشی اش، کامل شد آن را به اجرا بگذارد؟!
در سال های اخیر، صدا و سیمای وقیح حکومت برای سرگرم کردن مردم به ساخت انواع و اقسام سریال های تلویزیونی روی آورده است. تمام این سریال ها علاوه بر نویسنده و کارگردان و فیلم بردار و بازیگر، از داشتن مشاوران مذهبی، انتظامی، قضایی و… برخوردارند و سناریونویس هایی دارند که در اصول داستان نویسی و صحنه پردازی مهارت دارند. بیشتر نویسندگان و سازندگان این سریال ها در عمل ثابت کرده اند که بدون توجه به اصول اخلاقی و انسانی حاضرند به خاطر پول به هر رذالتی تن دهند، در ترویج خرافات و موهومات بکوشند، ناحق را حق جلوه دهند، تاریخ را تحریف کنند و به عنوان نمونه از شیخ فضل الله نوری یک قهرمان آزادی بسازند. مقام عظمای ولایت اگر از ذره ای از درایت، تدبیر و آگاهی ای که قانون اساسی برایش برشمرده برخوردار است، چرا دستکم از خدمات این سناریونویس ها و کارگردان های پول پرست و گوش به فرمان بهره نمی گیرد تا سناریوی جنایت هایش را طوری بنویسند و اجرا کنند که اینگونه مثل آبکش از هزار سوراخش رسوایی فوران نکند؟!
در ۱۱ ماه گذشته، رستاخیز مردم ایران اگر هیچ کار مهم و مفید دیگری نکرده باشد ـ که کرده و بسیار هم کرده ـ همین یک کار بس که قدرت تدبیر و تعقّل را از ولی مطلقه فقیه سلب کرده است. در حال حاضر، ولایت مطلقه فقیه به گیاهی می ماند که ساقه و برگهایش هنوز زنده می نمایند و خودنمایی می کنند، در حالی که ریشه از بن گندیده است!
* شهباز نخعی نویسنده در حوزه ی مسائل سیاسی و ساکن مونتریال کانادا و از همکاران شهروند است.