بی بی سی گزارشی منتشرکرده است از زندگی یک مرتاض هندی که مدعی است هفتاد سال است بدون آب و غذا  و از طریق مدیتیشن زندگی کرده است. پرالاد جانی، مرتاض مورد بحث، قرار است به مدت سه هفته در بیمارستانی در شهر احمدآباد مورد آزمایشات پزشکی قرارگیرد و از طریق دو دوربین مداربسته و یک دوربین سیار تحت نظارت باشد تا خدای نکرده شیطان گولش نزند و یواشکی چیزی به دهان نگذارد.

آقای احمدی نژاد رئیس جمهور محبوب ایران با مطالعه این خبر، ناهارش را به سرعت تمام کرد و در یک سخنرانی یک ساعت و نیمه خطاب به  کارگران و معلمان ایرانی که از کمی حقوق و شرایط سخت زندگی می نالند گفت:

استکبار جهانی و صهیونیسم بین الملل این تفکر را در شما قشر زحمت کش و عزیز ایران ایجاد کرده است که انسان در مقابل کاری که می کند، حتماً باید دستمزد بگیرد و روزی سه وعده غذا بخورد.

وی در حالی که لپ تاپ خود، و خبر بی بی سی را رو به دوربین تلویزیون گرفته بود تا همه خوب ببینند، گفت: به این مرد هشتاد و سه ساله هندی که ۷۰ سال است چیزی نخورده خوب نگاه کنید. آیا شماها که افتخار جامعه بشریت و گل سرسبد مردم ایران و بهترین افراد این مملکت هستید از یک مرتاض نیم وجبی کمترید؟

آب و غذا برای یک کارگر و معلم و همچنین برای زن و بچه کارگر و معلم حالت سم را دارد و شاید باور نکنید که ما هم که می خوریم پشیمانیم!

به وزارتخانه رفاه و وزیر مرفه آن جناب آقای محصولی دستور داده ام هر چقدر مدیتیشن که لازم داشته باشید مجانا در اختیار خود و خانواده تان قرار دهد. یعنی اجازه بدهند به اتفاق تمام اعضای خانواده خود به جنگل ها بروید، چهارزانو بنشینید، پشت دستهایتان را روی زانوهایتان قرار دهید، به آسمان نگاه کنید و در عالم هپروت سیرکنید و هرچه دلتان خواست زیردندانی بگوئید.

به این ترتیب نه احتیاجی به غذا خواهید داشت نه مسکن، نه با طلبکار روبرو خواهید شد نه با صاحبخانه و نه احتیاجی هست که به حقوق بشر فکرکنید و بی خود و بی جهت کتک بخورید.

قول می دهم خود من هفتاد سال دیگر دوباره بیایم و راجع به زیانهای آب و غذا و فواید مهرورزی و عدالت برایتان سخنرانی کنم!

اتحادیه اروپا شرخر استخدام می کند!

دویچه وله از قول بانک مرکزی ایران گزارش کرده است که در سال گذشته بیش از۵ میلیون چک، به ارزش تقریبی ۲۳ میلیارد دلار، در ایران برگشت خورده است.

بگذارید اقتصاددانان هرچه دلشان می خواهد در این زمینه بگویند، مهم این است که برگشت ۵ میلیون چک، برای صد ها هزار نفرکار ایجاد کرده است که عکس و آگهی یکی از آنها را می بینید.

شرخری نه کامپیوتر می خواهد و نه ابزار و آلاتی که به خاطر تحریم ها ورودش ممنوع باشد. کاری است ساده که شیوه آن ایجاد مزاحمت است و شرط موفقیت در آن سماجت.

در سمیناری که به خاطر ورشکستگی یونان در یک آبجو فروشی آلمان دایر شده بود، خانم مرکل پس از خواندن خبر خبرگزاری آلمان، به همکارانش گفت: ما اینجا نشسته ایم و توی سر خودمان می زنیم که ۱۲۳ میلیارد یورو را چگونه جورکنیم تا یونان ورشکسته را نجات دهیم آنوقت ایرانی ها راه حل این مشکل را به سادگی پیدا کرده اند.

وی در حالی که عکس فوق را به همکارانش نشان می داد گفت ما اصلا خبر نداشتیم که چنین شغل شریفی وجود دارد و می توان با استخدام تعدادی شرخر مشکلات اقتصادی یک کشور را برطرف کرد .

خانم مرکل در حالی که غش غش می خندید لیوان آبجویش را به سلامتی شرخرهای ایران بلند کرد و گفت شاعر ایرانی بی خود نگفته است: خدا گر ز حکمت ببندد دری/ ز رحمت گشاید در دیگری! هزاران شرخر استخدام می کنیم و بدهی های یونان و اسپانیا را به سادگی وصول می کنیم!

بچه بیشتر و بیشتر و بیشتر!

رئیس جمهور محبوب ایران در جمع اهالی کاشان قول داد اگرکاشانی ها جمعیت منطقه را افرایش دهند،کاشان را تبدیل به استان کند.

به نوشته عصر ایران، ایشان چهار سال پیش نیز همین شرط را برای مردم تنکابن گذاشته بودند.

ازقدیم و ندیم هم گفته اند از شما حرکت، از خدا برکت. مردمی که حال و حوصله زیاد کردن جمعیت را ندارند و می گویند توی خرج و مخارج همین چهارتاش هم مانده ایم، چه انتظاری می توانند از دولت داشته باشند؟

متخصصان افزایش جمعیت معتقدند اگر مردم این دو شهر یک کمی بی خیال شوند،کاری به کارآینده فرزندانشان نداشته باشند و تولید مثل را بالا ببرند، شهرشان نه تنها تبدیل به استان، که احتمالا تبدیل به کشور می شود و در آنصورت مثل کشورهای فلسطین و لبنان و آمریکای لاتین، از کمک های دولت ایران استفاده خواهند کرد!

لاستیک دوانی به جای اسب دوانی!

بچه های منطقه محروم شیرآباد زاهدان، بچه های مبتکری هستند که منتظر امکانات دولتی نمی مانند.

این بچه ها معتقدند شاید دولت با وجود همه مهرورزی هائی که دارد، دلش نخواست برای ما فکری بکند و امکاناتی فراهم کند. باید دست روی دست بگذاریم و بنشینیم؟

آنها آمده اند و لاستیک های کهنه و دورافتاده را طوری تربیت کرده اند که مثل اسب بدوند و شیهه بکشند.

البته شیهه اش را فعلا خودشان می کشند تا لاستیک ها دوره آموزشی شان را بگذرانند و شیهه کشیدن را یاد بگیرند!

بازدید کنندگان از این منطقه می گویند انصافاً این لاستیک ها خیلی با استعداد هستند و در سرازیری که قرار بگیرند از اسب هم تند تر می دوند. معلوم می شود استعداد اسب شدن را داشته اند، اما معلوم نیست روی چه حسابی لاستیک شده اند؟!

عروس و داماد “Bio“!

از وقتی به مرغ ها وگاو وگوسفندها مواد هورمونی تزریق می کنند که سریعتر چاق شوند و سوددهی بیشتری داشته باشند، خوراکی هائی که مارک “بیو” یا مواد طبیعی دارند گران تر شده است و خیلی ها که می خواهند زندگی سالم تری داشته باشند، به خوراکی های بیو روی آورده اند.

مشکل اینجاست که سودجویان در اینجا نیز بیکار ننشسته اند و هر محصولی را به نام بیو، گرانتر از قیمت معمول به خلق اله قالب می کنند.

دوستم می گفت برای پسرم رفته بودیم خواستگاری، مهریه ای که خانواده عروس طلب می کردند بسیار سنگین تر از نرخ روز بود!

شوخی و جدی اعتراض کردم که بابا چه خبراست؟ ۱۳۷۰ سکه طلا؟ انگار مظنه دستتان نیست؟ پدر عروس نیز با خنده و شوخی و جدی گفت آقاجان، دختر من از سال ۱۳۷۰ که به دنیا آمده تا به حال فقط و فقط مواد بیو خورده، بنابراین با دخترهای معمولی که گوشت و میوه هورمون دار خورده اند، زمین تا آسمان فرق می کند.

این دختر کمتر مریض خواهد شد و بیشتر عمر خواهد کرد و شاداب تر از دخترهای دیگر زندگی خواهد کرد، نتیجه اینکه پسر شما نیز زندگی شیرین تری با او خواهد داشت.

دوستم می گفت وقتی این استدلال آبکی را که به هیچ وجه قابل اثبات نیست شنیدم، خندیدم و گفتم اتفاقاً پسر من هم نه تنها از بچگی با مواد بیو بزرگ شده، بلکه مدرسه که می رفت حتی مداد تراشش نیز بیو بود!

آنطوری که دوستم می گفت پس ازچانه زدن های معمول، و تخفیف های استثنائی، خانواده عروس با هزار سکه طلا به این وصلت رضایت داده اند و عروسی سرگرفته است. گویا به عنوان شوخی هم در عقد نامه نوشته اند هزار سکه طلای بیو!

* میرزاتقی خان یکی از روزنامه نگاران و طنزنویسان پیشکسوت ایران و از همکاران تحریریه ی شهروند است.