برای روز جهانی کارگر
میوه نیستم که بگندم
یا کالا که بپوسم.
من آفریده ی کارِ خویشتنم.
مورچه نیستم که به یک صف راه روم
یا کاربافک که به تنهایی تار تَنم.
من آبستنِ جمعِ خویشتنم.
با این همه، در محراب های پول
بر بتِ وارونه ی خویش نماز می گذارم
و در بازارهای کالا به زنبیل می کشم
از بدنِ گرمِ تکه تکه شده ی خود.
حالا بگو که کیستم
زنده یا مرده به چیستم؟
این چیستانیست ساده و سمج
از پای کرسی شبِ یلدا.
آیا کار، نفرینِ آفریننده ی من است*
یا داستانِ آفرینشم؟
۴ ژانویه ۱۹۸۶
* تورات، سِفر پیدایش ۳:۱۷-۱۹