نگاهی به آثار محسن درخشان
این که نقاش برای به دست آوردن تعادلی درست و کامل در خلق آثار خود کوشش می کند، وسواس همه نقاشان در طول قرن های گذشته بوده است. هیچ گونه روش و شیوه ی ثابتی را دنبال نمی کند، بلکه احساسات و دیدگاه های خود را پی می گیرد و هیچ کس نمی تواند از پیش تعیین کند که هنرمند می خواهد به چه نتیجه و هدفی برسد. آن چه را که برای بیان احساسش، درست تر و نزدیک تر می بیند برمی گزیند. او در حال شبیه سازی یک واقعیت نیست، بلکه در حال آفرینش واقعیتی تازه است، واقعیتی که در رویای او آفریده شده و به تصویر کشیده شده است.
محسن درخشان به راستی چه چیزی را در کارهایش دنبال می کند؟ تا چندی پیش از این او نقاش طبیعت و موضوعاتی که در زندگی روزمره با آنها مواجه هستیم بود و او را خرسند می ساخت که آنها را در تابلوهایش بازتاب بدهد.
تعادل فرم ها و رنگ ها را به خوبی نشان داده است، بی آن که شکل خاصی را پی گرفته باشد، هماهنگی در تابلوهایش مشهود است. او احساسات و الهامات خود را پی می گیرد و آنها را بر بوم نقش می زند. به تازگی اما نگاهی دیگر به پیرامون خود دارد و رهیافت نویی را هم دنبال می کند که پیش از این برایش نامأنوس و غریب می نمود.
در این نوشته، نگاهی به شیوه تاثیرپذیری و برداشت های او از رنگ ها و موضوعات شده است.
حرکت قلم مو، همانند پیوستگی واژه های یک شعر، که پی در پی بر بوم نقاشی زده می شوند بیانگر حالات روحی نقاش هستند. خانه های روستایی، درختان سرو، مردم عادی این همان چیزیست که درخشان را به نمایش می گذارد و بیانگر احساسش است. ضرورت تغییر رنگ مایه ها اما همواره از دل مشغولی های درخشان بوده است. نگاه تازه ی او در تعدادی از کارهای به نمایش گذاشته شده در تورنتو (آرتا گالری) بازگو کننده این تغییر در کاربرد رنگ ها بوده. فاصله گرفتن از دید سنتی رنگ، انتخابی که دانسته و به عمد ظاهر اشیاء را با احساسی و نگرشی دیگر، به نمایش گذاشت سر فصل تازه ای را در نگاه او ایجاد کرده است.
اما گفتنی است که طرح ها همچنان هنوز در همان فضای سنتی پیرامونی نقاش انتخاب شده اند و همین برداشت او را محدود به خلق این آثار در این فضا می کند. جهان در حرکت دائم به سر می برد، طبیعت نیز با رنگ آمیزی هایش واقعیتی ساده را پیش روی نقاش گسترانده است. در اکثر تابلوهای گذشته او، هر رنگ و هر شکل بر طرح و یا فرمی در طبیعت دلالت دارد، مثلاً قلم قهوه ای تنه ی درخت را نشان می داد و رنگ سبز برگ ها را، و هر رنگ و هر شکل ما را از احساس نقاش آگاه می کند، یعنی بازنمایی عینی.
مضمون هایی که نقاشان در گذشته برای طرح زدن انتخاب می کردند، اغلب موضوعاتی شناخته شده بودند و با اندکی دقت درخواهیم یافت که چه تعداد بی شماری از آثار نقاشی دارای موضوعاتی همانند هستند، اعم از این که نقاشی ها پرتره باشند و یا طبیعت را به نمایش درآورده باشند.
هنرمند تا زمانی که پای در شکلی قراردادی دارد و اندیشه ی هنری وی، به تولید اثر هنری بپردازد فرقی هم نمی کند چه نوع هنری (موسیقی ـ نقاشی ـ تئأتر و…) خریدار و مصرف کننده ی هنر وی نیز از همان فرهنگ و اندیشه است.
نقاشی های درخشان متأثر از حس او در جستجوی زمان های از دست رفته است. او برای زنده نگه داشتن طبیعت و بافت روستایی در حال فرسوده شدن، خانه های دهقانی، کوه های از دور پیدا را، با جلوه های سراب گونه و محو، از ورای فضای مه آلود آبرنگ بازنمایی می کند و چشم اندازهایی آرام و دلنشین را به وجود می آورد که زیبا و جذابند.
طرح های اولیه ی اخیر او سه و یا چهار خط بیشتر نیست و اکثر نقاشی های اخیر او طرح ندارند و با رنگ شروع شده اند و در پایان کار با خط های سیاه پررنگ، پرسپکتیو خط، مکث ایجاد می کند. بدون شک درخشان نقاشی رمانتیک است. کارهای گذشته ی درخشان به خوبی القاءکننده فضای روستایی است که در مصافی نابرابر با ساختار شهری نوین، در حال از بین رفتن هستند.
تصاویری مطبوع از زندگی سپری شده روزگاران گذشته که دیگر مجال چندانی برای پایداری ندارند. سایه روشن ها، فضای وهم آلودی را ورای زمان می آفرینند.
زمان انگاری منجمد شده است، و در واقع بیننده خود را جزئی از تابلو می بیند، در گذشته ای که دیگر در خاطره ها چندان پر زرق و برق نیست.
آثار ارائه شده در گالری آرتا مجموعه ای از کارهای گذشته و اخیر درخشان بود. با اطمینان خاطر می توان گفت دگردیسی تازه ای در وی در حال پا گرفتن است. رنگ ها و خطوطی را می توان در کارها دید که پیش از آن حداقل، خیالش بدان سو پر نمی کشید، شکل ها و رنگ ها قراردادی بودند و او سعی بر آن داشت که ترسیم گر صادقی باشد از آنچه که نظاره گر است. رهایی از تصورات جایگزین شده در ذهن ساده نیست، ولی کسی که بتواند خود را از چنگ رسوبات ذهنی برهاند می تواند زیبایی های تازه ای را بیافریند و همین آفرینشگرانند که زیبایی های تازه ای را از طبیعت پیش چشم ما به نمایش می گذارند، که تا پیش از آن از دیدن آن بی بهره بودیم.