صلح آیا ناگزیری جنگ است؟

 

جنگ و جانبازی‌های آن از موضوع‌هایی است که بارها دستمایه آثار هنرمندان قرار گرفته است. آثار بزرگ ادبی چون جنگ و صلح، سرخ و سیاه، و در جبهه غرب خبری نیست و شاهکارهای موسیقی چون سمفونی استالینگراد، و فینلاندیا نمونه‌های مشهور و شناخته شده این تأثیر هستند.

در نقاشی نیز از مینیاتورها و پرده‌های نقاشی ایرانی و مغولی که زمانی نقش ثبت تاریخ را برعهده داشتند تا ولاسکوئز و گویا و دولاکروا و معروف‌تر از همه گرونیکای پیکاسو شاهکارهایی هستند که متأثر از جنگ و رویدادهای آن پدید آمده‌اند. این تأثیر در طی جنگ طولانی سه دهه گذشته در ایران نیز تکرار شد.

پدیده‌ی جنگ و صلح همیشه پرسش متناقضی را پیش رویم گشوده است: آیا این دو مفهوم دو روی یک سکه هستند؟ آیا صلح در گرو جنگ ممکن می‌شود یا برعکس؟ خلیدن این پرسش زیر پوست چنان آزاردهنده است که با شنیدن نام جنگ، تجربه‌ی هشت سال ویرانی و کشتار و سانسور و خفقان در ایران چون زمهریر جان و تن‌ام را سرد می‌کند و برای مدتی آواره‌ی بیابان‌هایی می‌شوم که هنوز تن‌های پوسیده و آماسیده‌ی سربازان ایرانی یا عراقی، کشف نشده‌اند. نیش عقرب‌هایی که بر تن این سربازان می‌نشیند، نوک تیز منقار کرکس‌ها که ذره‌ ذره گوشت و پوست‌شان را می‌درد، فشار دندان‌های کفتارها به هنگام دریدن تن‌های به غارت رفته و به فراموشی سپرده شده‌ی سربازان، همه‌ی سلول‌های جانم را کرخت می‌کند. چرا جنگ؟

در بخشی از نقاشی‌ها از رنگ سیاه و سفید و یا تیره استفاده شده و در بخش دیگر هم اگر رنگی هست، رنگ‌های سرد هستند که فضای تاریک و غیرمعمول را در ذهن می‌نشاند. در نقاشی شماره یک چشم‌های از حدقه درآمده و سرشار از وحشت را چه چیز باید تبیین کرد؟ پریا شاه‌وردی پلشتی جنگ را به جای زیبایی‌های دروغین به تصویر کشیده است.

نقاشی‌های خانم پریا شاه‌وردی را نخست در سایت‌شان دیدم. بعد هم با مهر ایشان که شامل‌ حالم شد، در ایمیل همه‌ی نقاشی‌های نمایشگاه را برایم فرستادند. نقاشی‌ها چنان سهمگین بودند که نگاه کردن، توجه و یافتن چرایی جنگ را در یک نگاه ناممکن می‌کرد، زیرا نمی‌توانستم جلو خیس شدن گونه را بگیرم و جاری بودن آب چشم، نگاه را تیره می‌کرد.

حالا همه را خوب نگاه کردم و از فضای احساسی خارج شده‌ام و توان اندیشیدن در مورد آنها را یافته‌ام، ولی چون دنیای نقاشی با وجود علاقه به دیدن‌ نقاشی، برایم شناخته شده نیست، نمی‌دانستم از کدام در باید وارد شد؛ مجموعه نقاشی‌ها چنان چیده شده‌اند که انگار مخاطب وارد میدان جنگی شده که برای گریز از آن به تعداد نقاشی‌ها در گذاشته‌اند. درهایی که تنها یکی از آنها رهایی بخش و سرانجام‌اش صلح است. گذر از بقیه درها گرفتار شدن در دام دشمن است یا نیروهای تک تیرانداز خودی که راه فرار را می‌بندند.

نگاه پژوهش‌گرانه اگر داشته باشم باید ابتدا تمام عناصر، سازه‌ها، فرم، ترکیب‌بندی، ساختار و رنگ را به دقت تجزیه و تحلیل کنم، سپس با تعبیر و تفسیر نمادها و نشانه‌ها، به محتوا و درونه اثر بپردازم و دست آخر جایگاه اثر را در سلسله مراتب و رده بندی‌های تاریخ هنر مشخص ‌کنم، اما چون قرار نیست هر یک از اثرها به طور مجزا بررسی شوند، بنابراین از داوری تاریخی صرف‌نظر می‌کنم و کلیت نمایشگاه را در نگاهی کلی بررسی می‌کنم. برای چنین کاری هم،  به ابزاری نیاز است که کاربردی باشند و بتوان به طور هدفمند به تماشای نقاشی‌ها نشست و برای روشن شدن چشم‌اندازهای اجتماعی، سیاسی و روان‌شناختی آنها فرصت احساسی بودن را کم کرد. بنابراین با رویکردی به گذشته که چراغ راه آینده است، نقاشی‌های ارسال شده پریا را نگاه می‌کنم.

paria-1
paria-2
paria-3
paria-4
paria-5

در سنت نقاشی غرب، مقوله جنگ از دیرباز از جایگاه ویژه‌ای برخوردار بوده است. نمایش فتوحات جنگی و اقتدار شاهان و طراحان جنگ‌های نظامی سنتی بوده که همواره در هنر غرب نمود داشته است. تمدن روم از کهن‌ترین تمدن‌های باستانی بود که به لشکرکشی‌های نظامی می‌پرداخت. این تمدن در تمامی جنگ‌های خود، هنر را در خدمت نمایش قدرت نظامی خود به کار می‌گرفت. آن‌ها جنگ را به کمک ابزار هنر به نمایش می‌گذاشتند.‌

هنرمندان رومی تصاویر و مجسمه‌ها و حجاری‌های فراوانی در زمینه هنر جنگ از خود به جا گذاشتند. آن‌ها چهره‌های قدرتمند فرماندهان و سرداران جنگ‌های روم را ترسیم می‌کردند. نقاشی‌های دیواری و حجاری‌های فراوانی از نبرد رومیان با ملت‌های شکست‌خورده تحت سلطه ترسیم می‌شد و در کشورهای مغلوب به نمایش گذارده می‌شد.

ابزارهای هنر به شکل یک‌طرفه توسط قدرت فاتح به خدمت گرفته می‌شد و هنر در جهت تبلیغات اهداف جنگ به کار می‌رفت. این گونه نمایش اقتدارطلبانه جنگ، بعدها توسط رومی‌ها سنتی شد که اروپا در هنر جنگ از آن فراوان استفاده کرد؛ برای نمونه ناپلئون امپراتور فرانسه از این نوع نگاه برای مشروع ساختن جنگ‌های خود با دیگر ملت‌ها استفاده کرد. او هنرمندان فراوانی به کار گرفت تا او را همانند سرداران فاتح رومی به تصویر درآورند. در حقیقت این بخش از هنر جنگ به‌کلی یک‌سویه و تبلیغاتی بوده و در اختیار قدرت‌های حاکمه عمل می‌کرده است، بنابراین هرگز علل و نتایج و پیامدهای جنگ بازگو  نمی‌شد و به جنگ وجهه‌ای مشروع داده می‌شد.

شکل دیگر هنر جنگ در اروپا پس از انقلاب کبیر فرانسه به وجود آمد. در این شکل از نمایش جنگ، هنرمندان به شکل دستوری و تحت سلطه شاهان نبودند، بلکه به صورت خودجوش همراه با جریان انقلاب به نمایش نبرد مردمی برای استقرار آزادی و دموکراسی و حکومت مردمی فعالیت می‌کردند و جنگ در صورتی مشروع نمایش داده می‌شد که در حقیقت برای اهداف متعالی و معنوی و برای ارزش‌های مردم‌مدارانه و عدالت‌خواهانه صورت می‌گرفت. در این نوع هنر جنگ، بیشتر به نمایش مردم در مقابل ارتش نظامی پرداخته می‌شد. مردم دیگر در خدمت جنگ‌های سلطنت‌طلبانه بیهوده نبوده، بلکه به شکل خودجوش در خدمت اهداف انقلاب به مبارزه می‌پرداختند.

نمونه چنین برخوردهایی برای ما هم ناشناس نیستند؛ نگاهی به کتاب‌های تاریخ در صد سال اخیر، شکوه و عظمت شاهان ایرانی را در جنگ‌های‌شان به رخ نسل جدید می‌گذاشته است. در شعرهای حماسی ما هم بیشتر داستان جنگ و صلح است تا صلح صلح، اما در نقاشی‌های پریا، زوال جنگ را شاهد هستیم. در جنگ شکوه که نیست، هیچ، بل‌که تن‌های خفته و خالی از جانی را شاهدیم که قربانی خودخواهی‌های جنگ‌طلب‌ها شده‌اند. با نگاه به مجموعه نقاشی‌های «جنگ» که در نمایشگاه به نمایش درآمده‌اند، جنبش عینیت نو در اروپا در ذهن مخاطب کنجکاو زنده می‌شود و وادارش می‌کند که باز هم به درون زمان برود و آن را بکاود.  

در سال ۱۹۱۸ میلادی جنبشی در اروپا شکل گرفت که هدف آن نمایش جنبه‌های ضد انسانی جنگ و مبارزه با اهداف جنگ‌طلبانه سران آلمانی بود که به جنبش عینیت نو مشهور شد. نمایندگان آن ماکس بکمان‌، اتو دیکس، جورج گروس‌، هوفر و… بودند. آن‌ها علاقه‌مند به نمایش بی‌رحمی نظامی و مشروع جلوه دادن آن بودند و در آثار خود ناامنی پس از جنگ را به نمایش می‌گذاشتند. آن‌ها دنیایی را نمایش دادند که بر اثر جنگ دچار وحشت، ناسازگاری، دلواپسی و ناامیدی و قحطی شده و نیز شهرهایی که در آن عده‌ای به سوءاستفاده از این شرایط می‌پردازند‌، به تصویر کشیده می‌شد. بدکاران، جنایت‌کاران و دلالان که این شرایط را تبدیل به مواضعی غیر انسانی می‌کنند و فاجعه جنگ را  بی‌رحمانه‌تر می‌کنند.  هنرمندان این جنبش با نمایش خشونت به وسیله خطوط سخت و محکم و خشن و با استفاده از نمادهای جنگ به هجو آن می‌پرداختند. تلاش این هنرمندان، اعتراض و در ضمن تلاشی از سر ناامیدی بود تا بتوانند از هنر که در گذشته در خدمت حکومت‌های دیکتاتوری به کار گرفته می‌شد، این‌بار علیه آنان استفاده کنند.  این جنبش در فاصله بین جنگ جهانی اول و دوم شکل گرفت و با به قدرت رسیدن نازیسم در آلمان این هنرمندان ناچار به پایان دادن به آن و مهاجرت شدند. این جنبش برای اولین‌بار توانست فساد و هرج و مرج ناشی از جنگ را به شکل شجاعانه‌ای نمایش دهد، در حالی که در این دوره هنرمندان در نواحی دیگر اروپا، بیشتر هنر را در خدمت نمایش بی عدالتی‌های اجتماعی و موضوعات فردی به کار می‌گرفتند، و این جنبش از این لحاظ و به خاطر مبارزه سیاسی که به وسیله هنر به وجود آورد، در نوع خود اولین بود‌.

هنرمندان عینیت نو، هنر چاپی که توسط قالب‌های چوبی و فلزی به کار می‌رفت و در آن دوره به عنوان یک ابزار مدرن، بیشتر در تصویر‌سازی روزنامه‌ها و پوسترها به کار می‌رفت، در نقاشی استفاده کرده و این ابزار به دلیل تک‌رنگ بودن آن و غلبه رنگ سیاه، ابزار مناسبی برای نمایش وحشت جنگ می‌نمود. این هنرمندان به عمد و از روی آگاهی از خطوط سیاه و زمخت برای تاکید بیشتر استفاده می‌کردند. آن‌ها رنگ را حذف می‌کردند و به کشیدن چهره‌های انسان‌هایی می‌پرداختند که بر اثر هراس و وحشت دچار اضطراب بودند و از خود بی‌خود. این جنبش بر هنرمندان بعدی تأثیر گسترده‌ای گذاشت و هنرمندان پس از عینیت نو، ابزارهای مورد استفاده آن‌ها را برای نمایش هر نوع موضوع و تم‌های از این دست به کار گرفتند. در نقاشی شماره ۲ که پریا در نمایشگاه خود آورده است همین کیفیت را به خوبی شاهد هستیم. رنگ‌ها از شفافیت و گرمی می‌افتند و پس زمینه کار در رنگی سرد، حیرانی انسان و وحشت‌اش را به رخ می‌کشد. نمی‌خواهم ادعا کنم که پریا از هواداران جنبش عینیت نو هست که ایشان را نمی‌شناسم، اما نوع نگاه‌شان تن می‌زند به آن نوع نگاه که باید زشتی‌های جنگ را برای رسیدن به صلح نشان داد تا شاید کمتر به سوی جنگ کشیده شویم و فرصت سوء‌استفاده جنگ‌طبان از احساسات را فراهم نکنیم.

به باورم باید به جسارت پریا تبریک گفت که با آثار هنری خود به نقد جنگ دوران خود پرداخته و از این لحاظ حایز اهمیت می‌باشند. نقاشی‌های او از جنگ، توصیفات مخوفی از وحشت‌های توصیف‌ناپذیر است. تابلوی شماره ۲ یکی از آثاری است که شناسه این ویژگی‌ها می‌باشد. این اثر از ساختار پیچیده و فضایی بسیار محدود برخوردار است. شاید بتوان گفت اگر عناصر خیال‌پردازانه نبود، این تابلو می‌توانست یادآور تابلوی «جنگ خندقی» اثر اوتو دیکس باشد که موضوع آن نیز جنگ است. در این تابلو جزییات تکثیر شده به بهترین شکل دیده می‌شود و پیکره‌های مرده و نیمه‌جان و وحشت در چشم‌های دریده شده  به صورت فشرده در فضای تابلو گنجانده شده‌اند و تمامی ساختار این ترکیب نمایش‌گر جنگی است که اکنون جهان را به تباهی کشیده است. جنگی که نه تنها از گذشته درس نگرفته که می‌رود تا سومین‌اش را هم رقم بزند.

 رئالیسم  آثار پریا شاه‌وردی در مقابل سوررئالیسم قرار می‌گیرد. این شیوه که به«رئالیسم جادویی» شهرت دارد، شیوه‌ای از شبیه‌سازی است که چون در آن اشیای پیش پا افتاده با صراحت و موشکافی اغراق‌آمیز و غیرمنتظره‌ای نمایش داده می‌شوند، هاله‌ای خیال‌پردازانه پیدا می‌کند. در این تابلو شاهد ساختاری اغراق‌آمیز و ساخت و ساز شده هستیم که اشاره به واقعیت‌های جنگ هشت ساله ایران و عراق و همه‌ی جنگ‌های بی‌نتیجه در جهان و آثار مخوف آن دارد.

یکی از تابلوهای پریا شاه‌وردی اثری است که در آن هنرمند با کمال خونسردی جزییات و انبوهی از عناصر  را به شکل فراوان برای توضیح کاملی از مضمون مورد علاقه‌اش به کار می‌برد. مضمون مورد نظر دیکس مرگ و کشتار جنگ است که او همچون راوی با کمال خونسردی و بدون احساسات اضافی و عواطف به ترسیم آنچه مورد علاقه اوست می‌پردازد و  درگیر شدن احساسی را به بیننده واگذار می‌کند که در این کار هم موفق عمل می‌شود.

در تابلوی شماره ۳ انبوه انتزاعی از جزییات را می‌بینیم: جنازه‌ی سربازان‌، سنگرهایی که به طور کامل تخریب و منهدم شده و از آن‌ها چیزی نمانده است، خون، وحشت، ترس، بی‌خانمانی و … با تصور این صحنه‌های چندش‌آور که مدت‌هاست به همین شکل مانده و شب‌هایی که تنها در سکوت گذشته و هیچ صدایی به گوش نمی‌رسد و هیچ نوری هم دیده نمی‌شود، تنها وحشت مرگ حکومت می‌کند. پریا شاه‌وردی در این اثر بر انبوهی از خطوط باریک و درهم و برهم به منظور نمایش بی‌نظمی و هرج و مرج استفاده کرده و رنگ سیاه و خاکستری، تأثیر این صحنه‌ها را چندین برابر کرده است‌. آن‌چه در این‌جا توسط پریا عرضه می‌شود، هجو و نفی جنگ است؛ آن هم جنگ‌هایی که در تباهی به جا می‌ماند و نمایشگر تلفات فراوان است که هیچ نتیجه‌ای به جز کشتار فراوان ندارد و در بسیاری موارد علل و آرمان‌های چنین جنگ‌هایی به‌کلی فراموش می‌شود و انسان‌ها برای چیزی کشته می‌شوند که نمی‌دانند چیست؟

در تابلوی شماره ۴، پریا دوباره به هجو جنگ می‌پردازد، اما این بار بر خلاف نگاه پیشین، نگاه دلسوزانه‌ای نسبت به بدن انسانی می‌اندازد و به جای نمایش پلشتی‌های جنگ، این بار به نمایش درماندگی‌های انسان پس از جنگ می‌پردازد‌.

این بار، رنگ‌ زرد به مدد سیاه و خاکستری می‌آید تا اندکی امید بیافریند. امید در آدم‌هایی که زشتی‌های جنگ بی‌حاصل را تجربه کرده‌اند، انسان‌هایی که در تابلو معلوم نیست؛ انسان هستند، مجسمه هستند، جسدهای مومیایی شده‌اند یا کسانی که شگفت‌زده در کار خویش به اندیشه نشسته و ایستاده یا خوابیده‌اند. آدم‌هایی که جنسیت ندارند، یادمان روزهای تاریک پس از جنگ‌اند که باید روزهای شادی باشند. روزهایی که یادمان همه‌ی جنگ‌زدگان؛ زن و مرد را به نمایش می‌گذارد. در این اثر شاهد حیرانی انسان پس از جنگ هستیم. انسانی که هنوز نمی‌تواند باور کند، جوانان برای هیچ و قدرت دیگران به دام مرگ افتادند. در این تابلو چهره نامشخص است و هویت آن‌ها به راحتی شناخته نمی‌شود. این نوع نگاه هنرمند به منظور حذف هویت انسانی در جهت نشان‌دادن بی‌معنا بودن انسان و وجود او در برابر جنگ و اهداف سیاسی آن است‌.

معمول است که شب و تاریکی زشتی‌ها را پنهان کند و روشنایی آنچه در شب پنهان شده را نمایان می‌سازد: نهان‌های تاریکی جنگ چه می‌توانند باشند که مردم دور از جنگ و مدیریت آن پشت نور نگه داشته شده‌اند؟

نور و رنگ‌های روشن در تابلوی شماره ۵ که یکی از بیان‌گرایانه‌ترین کارهای پریا در نمایشگاه به شمار می‌آید، جلوه‌ای دیگر به این تابلو داده است: رنگ‌های متضاد که هیچ سازگاری با هم ندارند برای نشان‌دادن خشونت درون تابلو به شکل تأثیر برانگیزی به کار رفته و این حال و هوا و فضای ایجاد شده این فضا را تشدید کرده است. خط‌های منحنی با وجود آرامشی که معمولا در نهاد این نوع خطوط احساس می‌شود، می‌بایست تابلو را ملایم سازند؛ اما به دلیل ضربه‌های قوی و خطوطی که پریا با تمام وجود رسم کرده، بیشتر فضایی بسیار خشن را ترسیم کرده‌اند، نه یک فضای ملایم مملو از خطوط مدور و منحنی‌. رنگ قرمز و سفید به شکل اغراق‌آمیز و انفجاری در کنار تکه‌های آبی که رنگ‌های ملایم خاکستری و سبز را پوشانده‌اند، دیده می‌شوند. رنگ‌های قرمز و سفید و آبی فضایی رعب‌انگیز به وجود آورده‌اند که هیجان و وحشت مرگ و کشتار را چند برابر کرده است. هنوز نیز این تابلو با فضای به شدت بیانی خود و با تاثیر نیرومند و شدید خود در نفی جنگ و وحشت آن، تأثیر خود را به جا می‌گذارد.

خلاصه آن که پیش از دیدن کامل نقاشی‌ها برای پریا نوشتم: «مدام پرسشی در جانم می خلد که آیا سوی دیگر سکه جنگ صلح است؟

این پرسش برآیم پارادوکس بزرگی را بر خوان خرد می چیند: اگر بپذیریم که روی دیگر جنگ صلح است یعنی که ناگزیری جنگ را قبول کرده ایم.  اما آن اجتناب از صلح به این دلیل که روی دوم جنگ است، ممکن است»؟

و او در پاسخ نوشت: «جنگ سلاح محکمی برای قدرتمندی و حفظ قدرت است. صلح به خودی خود معنایی شامل نیست که برای جنگ به معنای یک مکث برای آمادگی برای جنگ بعدی است. ویرانی و تباهی هر جنگی به قدری عمیق و ماندگار است که با هیچ مکثی( صلحی) نه به پایان می رسد و نه درمان می یابد. جنگ دو سر دارد که یک سر بازنده و یک سر برنده برجای می گذارد که در هر دو صورت ملت جنگ کننده چه بازنده و چه برنده تخریب شده اند. جسمی و جانی. تا نسل های بعدی. اگر شهوت بی نهایت آدمی برای کسب و نگه داری قدرت نبود نه جنگی درمی گرفت و نه نیازی به صلح بود. جورج اورول هم در کتاب ۱۹۸۴ جنگ را صلح می داند چرا که نگه داشتن ملتها در جنگ صلحی است برای حاکمان تا به حکومت خود در صلح ادامه دهند».

از نمایشگاه پریا شاهوردی دیدن کنید:

Gallery1313, Queen St. West, Toronto, ON. M6K 1L8, Nov. 9-20/2016

Opening Reception Nov 10, 6-9:30 pm