بیست و نه سپتامبر امسال، سی و سه سال از آن روزی می گذرد که در آن عصر غم‌ناک بنگالور حزب الله شعار صدور ترور را ترجمانی عملی می کرد و در حمله به صف تظاهرات حقوق بشر و هم بستگی امیر راهدار را کشتند و ۱۸ نفر دیگر را با سرنیزه های سمی، قمه و چاقو و سنگ زخمی کردند. در گرماکرم کشتار و جنگ، در نماز جمعه‌ها غریو وحشت سر می دادند که می خواهند تروریسم‌شان را صادر کنند و البته همگی خوش‌باورانه آن را نوعی جینگوئیزم تلقی می کردند.

در ماه مارس۱۹۸۲، شاهرخ میثاقی را در فیلیپین کشتند، رژیم آن را درگیری دانشجویی جلوه داد، که “دانشجویان هوادار ضدانقلاب برای ضربه زدن به انقلاب کمپین راه انداخته بودند”. سه ماه بعد از آن در ماه ژوئن ۱۹۸۲ دانشجویان هوادار رژیم شامل انجمن های اسلامی و هواداران سازمان اکثریت به صف دانشجویان مخالف رژیم حمله بردند و با زخمی کردن تعدادی از آن‌ها، شهرام میرانی در اثر قمه و ساطور و چاقوی اکثریتی ها و هم‌گنان حزب‌الهی‌شان در بیمارستان درگذشت.

دردسر دیپلماتیکی که این دو قتل برای رژیم ایجاد کرد، رژیم را به این فکر انداخت که از بازوی آموزش دیده ی تروریستی خود استفاده برده و زان‌بعد دیگر کشتن و قتل‌های زنجیره‌ای امری سازمان یافته بود و زیر نظر سازمان اطلاعات رژیم پیش برده می شد و از عناصر اکثریتی و انجمن های اسلامی که نسبت به تروریست‌های وزارت اطلاعات آماتور به حساب می آمدند، بدون گذاردن ردپائی چندان آدم‌کشی می کردند.

در ماه های قبل همان سال، کمیته ی هم‌بستگی با حقوق بشر و دمکراسی و سکولاریسم که نهادی بود توسط نیروهای دمکرات و هندی و با حمایت سازمان های دانشجویی سیاسی فعال در هند تشکیل شده بود، تظاهرات موفقی را علیه سفر رئیس جمهور وقت ایران، اکبر هاشمی رفسنجانی بهره‌مانی انجام داده‌ بود. در این تظاهرات که ظاهرن مسئول امنیت آن را منوچهر متکی(وزیر امور خارجه ی بعدی احمدی نژاد) به عنوان رئیس انجمن فارغ‌التحصیلان شبه‌قاره‌ی هند، به عهده داشت، مورد افشاگری دانشجویان و سازمان‌های دمکراتیک هندی قرار گرفت. به این منظور تنبیه دانشجویان به عهده ی حرفه‌ای های گروه تازه تأسیس سازمان برون مرزی ساواما گذاشته شد.

زنده یاد امیر راهدار

زنده یاد امیر راهدار

آگهی ها و پوسترهای تظاهرات به علت این‌که سازمانده اصلی نیروهای هندی بودند و آن‌ها علی‌رغم هشدارهای نیروهای ایرانی، از ماهیت پلید رژیم جمهوری اسلامی اطلاع کافی نداشتند، از ماه‌ها قبل از آن در رسانه های علنی و سراسری هند چاپ و تبلیغ شده بودند. این مسئله به اندازه ی کافی به تیم ترور وقت داده بود که تروریست ها را با محمل های ترور و امکانات لجستیکی از ایران به هند انتقال داده و نیز با تدارکات لازم به این جنایت دست بزنند. جنایت‌کارانی که مدیریت عملیات ترور را در دست داشتند، بعدها با سازماندهی در تیم متکی و تیم شمخانی به مناصبی در جمهوری اسلامی رسیدند. منوچهر متکی دانشجوی رفوزه‌ی دانشگاه بنگالور هندوستان بود که بعد از رسیدن به پست وزارت خارجه، اغلب همکاران خود در انجمن فارغ‌التحصیلان شبه‌قاره‌ی هند را به آنجا برد. لیست هم‌کار مزدوران وی توسط جناح‌های رقیب و از جمله سایت های تابناک وابسته به محسن رضائی، که از هم‌کیشان پاسدار شمخانی، وزیر دفاع و از رقبای منوچهر متکی است، با ذکر اسامی قیل و قبیله‌ی متکی که با خود به وزارت خارجه برده‌ب ود را افشا کرد. من این جا را که مختص یادبود امیر است، به آن اسامی آغشته نمی‌کنم. قاتل یا قاتلان وارداتی از غفلت و یا سازش پلیس هند استفاده کرده و با کشتن امیر و زخمی کردن دانشجویان دیگر، در اسرع وقت هند را به قصد ام‌القرای ترور و جنایت، یعنی جمهوری اسلامی ترک کردند.

باری، در آن غروب غم‌گین بنگالور، آنچه آن روزها ما به‌درستی ارتجاع می‌خواندیم، یعنی رژیم ولایت فقیه‌ جمهوری اسلامی، امیر را از ما گرفت و تعدادی دیگر از یاران را زخمی کرد. جنبش دانشجویی هند که هنوز از ضربه‌ی از دست دادن شهرام میرانی کمر راست نکرده‌ بود، با جان‌ باختن امیر دیگر نتوانست با ضرب‌آهنگی مناسب به راه خود ادامه دهد و بر اثر فاکتورهایی که در حوصله ‌‌‌‌این یاداشت نیست، کم‌کم رو به مهاجرت کرد و یا اضمحلال گرفت.

امیر راهدار در آبادان در خانواده‌ای کارگری متولد شد. چنان‌که الان رسم زندگی‌نامه نویسی سیاسی است که بنویسیم او چون در چنین محیطی بزرگ شده‌ بود، به سیاست و اندیشه‌های انقلابی گرایش پیدا کرد، اما به‌راستی امیر انسانی خون‌گرم، صمیمی و بی آلایش بود و هرآن‌چه درست می‌دانست انجام می‌داد. او به “سازمان پیکار در راه آزادی طبقه‌ی کارگر” گرایش داشت و در هندوستان نیز با هواداری از این سازمان از آرمان‌های سوسیالیستی و کمونیستی دفاع می کرد.

رژیم جمهوری اسلامی قبل از به انجام رساندن این جنایت، دو دانشجوی دیگر را هم به قتل رسانده بود، یکی شاهرخ میثاقی در فیلیپین و دیگری شهرام میرانی در علیگره- هندوستان. در هر دو قتل و جنایت قبلی عامل قتل و حملات، ظاهرن دانشجویان وابسته به رژیم بودند و سفارت‌های رژیم نقش تدارکات‌چی عملیات را به‌عهده داشتند. در قتل شهرام، جمهوری اسلامی با مشکلات سیاسی دیپلماتیکی چند مواجه شد. تعدادی قابل توجهی از فالانژها و اکثریتی ها برای مدتی در زندان ماندند. رفسنجانی در هیئت رئیس‌‌جمهوری به هند سفر کرد و با تهدید هند به لغو قرارداد سنگ آهن کودرموخ (قرارداد سنگ آهن مذکور در رژیم شاه با هند بسته شده بود و آن وقت‌ها برای هند حیاتی بود، این قرارداد در سال ۲۰۱۵ رسمن لغو شد)، مظنونین به قتل را موقتن از زندان آزاد کرد و عده‌ای از آنان با ترک هند از مجازات گریختند. در تظاهراتی که مخالفان جمهوری اسلامی در بنگالور به مناسبت ورود اکبرشاه و در اعتراض به اوج کشتارهای دهه‌ی شصت انجام دادند، مطبوعات هند در مورد جنایات رژیم و افشاگری‌های جنبش دانشجویی، مقاله‌های زیادی نوشتند. مسئولیت تشریفات این سفر را منوچهر متکی به عهده داشت، و شخصن با ایجاد درگیری با دانشجویان معترض قصد اغتشاش داشت، اما در آن هنگام پلیس هند تحت تأثیر تبلیغات دانشجویان مخالف رژیم وقعی به شانتاژهای این مزدور نگذاشت.

منوچهر متکی و سازمان امنیتی که ریاست آن را به عهده داشت از نهادهای هم‌سو با وزارت اطلاعات بود و در جاسوسی از دانشجویان مخالف، خبرچینی و پرونده‌سازی برای دانشجویان انقلابی به کمک ساواما که جای ساواک را گرفته بود می آمد. بعد از این تظاهرات بود که جمهوری اسلامی به ترورهای خارج از کشور شدت بخشید، به طوری که تا آخرین سال‌های دهه‌ی نود ترورهای خارج از کشور به بیش از ۱۵۰ نفر می رسید. البته در این فاصله ساواما دچار تغییر نام و چارت شد و به واواک و بعدترها به وزارت اطلاعات با شاخه ها و زیر‌شاخه‌های امنیتی آن تبدیل شد.Amir-Raahdaar-1

سی‌وسه سال از آن روزها گذشته‌ است. اما جمهوری اسلامی که مسئولیت هیچ‌کدام از جنایت‌هایش را به‌عهده نگرفته‌است، در این‌موارد نیز سکوت کرده ‌است. آن‌ها می‌خواهند با گذشت زمان از زیر بار این جنایات بگریزند و یا ما دچار فراموشی شویم و نسل کنونی را به بی‌راهه‌‌ی “شرایط جنگی” و یا اشتباهات احتمالی سازمان‌های سیاسی مبارز حواله دهند. رژیمی که نفیسه اشرف جهانی زندانی سیاسی ده ساله را اعدام کرده‌ است، نمی تواند خود را در رسانه‌ها و بوق‌های جهانی دنیای سرمایه‌داری چون بی بی سی و رادیو آمریکا، جنایات خود را با اشاره به اشتباهات تاکتیکی و یا حتی بینشی سازمان‌های سیاسی ضد‌رژیم توجیه کند.

هم‌چنین سازمان موسوم به اکثریت که امروز اعضایش در دنیای متکی به قوانین دادخواهی در نیم‌کره‌ی غربی زندگی می کنند، نمی توانند با تشبث به این که “سالها است که در این زمینه اتهامات سنگینی از جانب نیروهای غیرمسئول به سازمان ما وارد می شود، بدون اینکه مدرکی مستند از جانب آنها ارائه گردد. کسانی که چنین اتهاماتی را به سازمان ما می زنند،” (۱)، خودرا از پاسخ گویی به مادر و خانواده‌های شهرام و امیر و نیز هم‌رزمان آنان برهانند. همین پارسال در توضیح مراسم خاوران تهران مادر شهرام میرانی با عکس شهرام در دست، ضمن دادخواهی قتل شهرام می خواست بداند که فرزندش به چه جرمی کشته شده است؟ مدارک مستند این قتل که موجود است. هواداران سازمان اکثریت که بعضی از آنان امروز مسئولیت تشکیلاتی دارند، خود می دانند که مستند شرکت در جنایت‌شان حی و حاضر در آرشیو پلیس شهر علیگره هندوستان موجود است، پس چرا عضو و هوادار سابق اکثریت، آقای جعفر بهکیش، دادخواه قتل ۷ نفر از اعضای خانواده‌اش وقتی از شما در مورد شرکت تشکیلاتی هواداران شما در این قتل می پرسد، او را دنبال نخود سیاه می فرستید.

طبعن ما دانشجویان ایرانی که در دهه‌ی “طلائی شصت” در هندوستان به تحصیل و فعالیت مشغول بودیم، می دانیم که آمر این قتل‌ها ساوامای جمهوری اسلامی بود و آن‌ها را مسئول آن قتل‌ها و سایر قتل‌های زنجیره‌ای و غیر زنجیره‌ای چه در ایران و چه در خارج از کشور می دانیم، اما می دانیم عاملان این قتل ها نیز از عوامل حزب‌الهی تا عناصر اکثریتی و یا اعضای حزب الله لبنان(مانند قتل‌های رستوران میکونوس) بایستی در مقام عاملیت خود جواب‌گو باشند.

وظیفه‌ی ما، اما زنده نگه‌داشتن خاطره‌ی این جنایات است تا گرد فراموشی که رژیم و اعوانش می‌خواهند به‌روی این جنایات بپاشانند ناکار‌آمد شوند. کاربه‌دستان سابق رژیم تازیانه و دار، که امروز بعضن با رژیم زاویه‌هایی پیدا کرده‌اند، مانند محسن کدیور و مهاجرانی و ابراهیم نبوی و امثالهم، در دنیای رسانه‌ای و یا مجازی، ضمن توجیه جنایات رژیم آن‌ها را مختص آن دوران و در “واکنش به خشونت گروه‌ها” می دانند، و خواهان فراموش کردن جنایات از طرف خانواده‌ها و جنبش دادخواهی است، بایستی دروغ‌گویی آنان را برملا کنیم، که؛ فقط نفیسه‌اشرف جهانی دختر دبستانی نیست که در ده ساله‌گی به جرم محاربه اعدام شده ‌است، بلکه ۹ دختر بچه‌ی زیر ۱۳ ساله اعدام شده اند؛ که ۱۸۷ دختر زیر ۱۸ سال در دهه‌ی جهنمی شصت و سال‌های طلائی امام، اعدام شده‌اند و به این لیست بایستی اعدام زنان حامله و مادران بالای ۷۰ سال را اضافه کرد(۲). این رژیم را با تمام اعدام‌ها و شکنجه‌های رایج در زندان‌هایش، مردم ایران به زباله‌دانی تاریخ خواهند سپرد، و در بامدادی که در پی آن سحر بروید، آمران و عاملان این جنایات بایستی حساب پس بدهند تا دیگر چنین جنایتی هیچ‌گاه تکرار نگردد.

به امید آن‌روز و با یاد مانای امیر راهدار و سایر جان‌باخته‌گان راه آزادی و برابری!

 

 

 

۱-http://jafar-behkish.blogspot.ca/2007_12_01_archive.html

۲ـ برای لیست این جنایات این‌جا را کلیک کنید.