بریده ای از “چرا آخرین درنا باز میگردد”
از نزدیک ببینی همه معمولیاند
به آن خدای طوفانساز گفته بودند مراقب باش!
همه نابود نشوند
میشد گرگی فرستاد تا مردم را بکاهد
قحطی بیاید و
سرزمین را فروتن کند
اکنون برایش چیزی قربانی کنید
و انگبین فراوانی بفرستید
تا با لبانی که ندارد
دائما بلیسد
نه حرف آخر را بزند
نه اول را
کشتیبان را بگویید خانهاش را درون شهر بسازد
که حصارهای آن بلند و مقاوم است
با زمین و باغ و زنان مشکبو
با یک درخت انجیر گسترده
در حضور چمنهای آرام
من نمیتوانم درون شهر بیاسایم
همین زمین را ادامه میدهم
آشفتگیام آرام ندارد
با این سرعت خرابکار.
از دشتها آمدهام
سیمان و ترازو نمیشناسم
من پیامبری هستم با تاخیر زیاد
اما ضرورت دارم
….
عاشقانه
چه ام کم بود؟
نه واقعاً چه چیزم کم بود؟
که دستم به آسمان رفت
وگربه های نارنجی هم نشین من شدند
سمبل کدام است؟
گربه یعنی سکوتِ قدم زدنت
گربه یعنی تمایلت برای شکار
و نارنجی…
چه بگویم که بینم می لرزد
حالم از این هم بدتر بود
نارنجی،
گاه گاهی به رنگ من است.
همین است که ترجیح می دهم گاهی را
ابتکارم از دستم رفت
در گذشتن از نواحی خاص
آن دست ها از کجا رد شد؟
که حالش از آن هم بدتر بود
ابتکارم از دستم رفت
یک بار که سمت گاه گاهیِ من چرخیدی
مگر نگفتی که شاید دوباره هم
دوباره بگو!
چون که دوست دارم دوباره را
خودِ خودِ دوباره را
رد ما را تا کجا گرفتند!
ملاحظه یعنی چه؟
ما اگر مواظبت نکنیم
عشق هم یک زمانی رد می شود
چرا با من این زاویه را می گیرد
(که یعنی به این سادگی ها نیست)
که یعنی مایل نیستم
وقت زیادی نمانده از نارنجیِ ما
گاه گاهی که شعله اش دوباره می گیرد
دوست دارم دوباره را
شعر اگر به فکر تعلیق است
تا قیامت فرصت دارد
ماه اگر تمام شب آرام
و باد اگر شبانه روز به پای درختان می پیچید
می پیچد
….
رنگ تو در چند خط عوض شدنی است
تعداد گاه گاه ما محدود است
ابروهایت از سطح افق بالا می رفتند
که وارد شدم
پس تمایلت به کجا رفته؟
گاه گاهی،
– صاف یا مورب –
از همان زاویه هم می شود دوباره بیایی
تاریخ نگارش شعر به استناد کتاب ۸۱/۷/۲۵
تاریخ چاپ اول کتاب: ۱۳۹۱
انتشارات : موسسه انتشاراتی بوتیمار