آزادی دکتر هما هودفر درست یک هفته پس از ملاقات استفان دیون و محمد جواد ظریف، وزرای خارجه کانادا و ایران، در حاشیه نشست سازمان ملل تاییدی بود بر این واقعیت که آزادی ایرانیان کانادایی که در جمهوری اسلامی زندان هستند باید همزمان با مذاکرات برای بازگشایی سفارتهای ایران و کانادا صورت پذیرد و به عنوان شرط موفقیت این مذاکرات استفاده گردد. این موضوعی بود که بسیاری از کنشگران ایرانی ـ کانادایی مدتها بر آن تاکید میورزیدند. امیدوارم همین شیوه برای آزادی سعید ملکپور هم بهکار گرفته شود. از این فرصت میخواهم استفاده کنم و به تحلیل تلاشهایی که در ماههای اخیر برای بازگشایی سفارت در جامعه ایرانی تورونتو انجام گرفت در ارتباط با آزادی دکتر هودفر بپردازم. در آغاز به اصل موضوع یعنی چرایی بازگشایی سفارت اشاره میکنم و پس از آن از تلاشهایی که به نفع یا علیه آن صورت گرفتند و میگیرند صحبت خواهم کرد.
بستن سفارت ایران در زمان هارپر و به بهانه حقوق بشر در ایران انجام گرفت. من ـ و مطمئنم بسیاری از شما ـ کارنامه دولت هارپر را سیاهتر از آن میدانم که بتوانم حتا با ذرهای تردید به نگرانی او نسبت به حقوق بشر در ایران اعتماد کنم. بسته شدن سفارت کانادا در ایران بخشی از سیاستی بود که دولت کانادا از مدتی پیش از آن برای صرفهجویی در بودجه در پیش گرفته بود و بخش ویزا را در بسیاری کشورها ـ از جمله شماری از اروپائیان ـ بسته بود و آنها را در یک کشور مرجع متمرکز کرده بود. اما بسته شدن سفارت ایران در کانادا برای ایرانیان کانادایی مشکلات بسیاری به دنبال آورد. ایرانیان برای خدمات ساده کنسولی مجبور به رجوع به دفتر حافظ منافع ایران در واشنگتن شدند که وقتگیر و پردردسر بود.
به دنبال تغییر دولت در کانادا و موفقیت مذاکرات برجام امکانی برای بازگشایی سفارت پیش آمد. این امکان بخش بزرگی از ایرانیان را که به ایران رفت و آمد داشتند امیدوار کرد که خواهند توانست به خدمات کنسولی در داخل کانادا دست پیدا کنند. بازگشایی سفارت اما برای جمع کوچک دیگری هم خبر خوشی بود: کسانی که در بازگشایی سفارت، رفع تحریمها، و از سر گیری روابط تجاری با ایران امکان جدیدی برای سود شخصی میدیدند. در شرایطی که اپوزیسیون سنتی ایران یکپارچه به راست افراطی غلطیده و تنها از حرکتهایی حمایت میکند که جنگطلب و طرفدار تحریم یکپارچه ایران هستند، این گروه اخیر در میدانی که برایشان خالی گذاشته شده بود پیشتاز بازگشایی سفارت شدند. یک سوی این معادله اپوزیسیون سنتی ایران بود که با این منطق که مشکل مراجعه به واشنگتن در برابر سختیهایی که مردم در داخل ایران تحمل میکنند به حساب نمیآید در عمل خود را نسبت به این مشکلات بیتفاوت و بیتوجه نشان داد. در برابر، گروه همسو با ج.ا. بود که چهرهای همدل و همراه با مردم گرفت و پرچم رفع مشکلات کنسولی را بلند کرد. طبیعی بود که گروه دوم حمایت و همراهی بخش بزرگی از ایرانیان که به ایران رفت و آمد میکنند را به دست آورد. با این ترفند ساده اینان به سادگی توانستند خود و مقصود واقعیشان را پشت درخواستهای بجای ایرانیانی که تنها به دنبال گشایشی در خدمات کنسولی بودند پنهان کنند. پیش از آنکه در مورد این مقاصد صحبت کنم مهم است که بین دو درخواست تفاوت قائل شوم: یکی درخواست بخش بسیار بزرگی از ایرانیان که تنها خواهان بهبود خدمات کنسولی هستند و دیگری کسانی که خواستشان بازگشایی کامل سفارت و ایجاد رابطه تجاری با ایران هست. درخواست اول، به نظر من، بسیار منطقی است. در عین حال، من با خواست گروه دوم هم مشکلی نمیداشتم اگر با درستکاری منظور اصلیشان را عنوان میکردند و پشت خواست بهحق بخش بزرگی از ایرانیان کانادا پنهان نمیشدند.
خوب است کمی در اینجا تامل کنیم و به روشنسازی یکی دو موضوع مهم بپردازیم: یکی مسئله تحریمها و دیگری رابطه تجاری بین ایران و کانادا.
تحریمها
تحریمهایی که بر ج.ا. تحمیل شد را به دو گروه میتوان تقسیم کرد: یکی آنها که مستقیما به مردم آسیب میرسانند، مانند تحریمهای دارویی، غذایی، هواپیماهای مسافری، و وسایل روزمره زندگی. دوم، تحریمهای هدفمند که شخصیتهای اصلی ج.ا. که در زیر پا گذاشتن حقوق بشر و سرکوب مردم دست دارند را مورد نظر قرار میدهد و حسابهای بانکی شان را در هرجا بتوانند مسدود میکنند و از ارائه خدمات بانکی به آنها پیشمیگیرند. تحریمهای نظامی و مواردی که در اشاعه تروریسم میتواند مورد استفاده قرار گیرند نیز در گروه دوم جا میگیرند. تحریمهای گروه اول نهتنها غیرانسانی هستند، بلکه نتیجه برعکس دادهاند و به تحکیم قدرت تندروهای ج.ا.، یعنی سپاه پاسداران و آنها که به اصولگرایان معروف هستند کمک کرده است. سپاه پاسداران با بهره گرفتن از همین تحریمها از سویی قاچاق مواد مورد نیاز مردم را در انحصار خود درآورد و از سوی دیگر، فروش قاچاق نفت را در دست گرفت و از این طریق دزدیهای میلیاردی را به انجام رسانید که بابک زنجانی و مهآفرید خسروی تنها مشتی نمونه خروار بودند.
اما مشکلی که وجود داشت این بود که این نوکیسهگان به دلیل وجود تحریمهای بانکی قادر به جابجایی دزدیهایشان نبودند. شاید بههمین دلیل بود که خامنهای در دوران مذاکرات برجام همواره تاکید میکرد تمامی تحریمها یکجا باید برداشته شوند. با توجه به تاکید همین شخص بر اقتصاد مقاومتی ـ که سنگینیاش بر دوش مردم خواهد بود ـ دور از عقل است اگر تصور کنیم وقتی او از “تمامی تحریمها” صحبت میکرد نظرش به آسیبهایی بود که مردم عادی میدیدند. اینکه اینروزها خامنهای و سپاه و سایر تندروها چنین تند و تیز به برجام میتازند هم نشانه دیگری است که آنچه از آن مذاکرات انتظار داشتند ـ یعنی رفع تحریمهای بانکی را بهدست نیاوردهاند.
نتیجه اینکه به نفع ایرانیان و بهنفع صلحطلبهای غرب است که تحریمهای نوع اول ـ یعنی آنها که به مردم آسیب میرسانند ـ در کوتاهترین مدت برداشته شوند. در مقابل، باز به نفع ایرانیان و بهنفع صلحطلبهای غرب است که تحریمهای نوع دوم ـ یعنی آنها که منافع مالی سردمداران ج.ا. را هدف قرار میدهند ـ محکمتر شوند. این است که جنگطلبها، از سپاه پاسداران گرفته تا اپوزیسیون سنتی ایران و تا راستگراهای افراطی غرب همگی بر برگرداندن تمامی تحریمها پافشاری دارند. دولت کنونی کانادا در این گروه نمیگنجد. تلاش برای برداشتن تحریمهای نوع اول نه تنها برای کانادا بلکه برای ایرانیان و ایرانی ـ کاناداییها سودآور است.
رابطه تجاری با ایران
سرمایهگذاری در ایران تنها به رفع تحریمها بستگی ندارد، بلکه امنیت سرمایه که رابطه تنگاتنگی با امنیت اجتماعی دارد از اهمیت بالاتری برخوردار است. بههمین دلیل، برداشته شدن تحریمها تنها برای بخشی از سرمایههای غیر ایرانی جذابیت دارد که از بازگشت سرمایهشان اطمینان دارند. کانادا در چندین زمینه مهم توانایی ایجاد رابطه تجاری با ایران را دارد که مهمترینشان صنایع هوایی و صنایع نفتی هستند. افزون بر اینها، بخشهای دیگری مانند کشاورزی، کشتیرانی، راه آهن، و زیرساختهای شهری زمینههای مساعدی برای سرمایههای کانادایی بهحساب میآیند. جدای از اینها، کانادا به دلیل اینکه کشور بیآزاری است در ایجاد رابطه اقتصادی با ایران از موقعیت برتری نسبت به برخی کشورهای غربی برخوردار است.
منظور من در اینجا وارد شدن در بحث درستی و نادرستی سرمایهگذاری خارجی در ایران نیست، بلکه میخواهم نتیجه بگیرم بهدنبال امکان برچیده شدن تحریمهای آمریکا، کمپانیهای بزرگ کانادایی ـ مثلا بمباردیه و شرکتهای نفتی ـ فشار زیادی بر دولت فدرال آوردند و میآورند تا روابط تجاری با ایران به هر شکل ممکن از سر گرفته شود. این فشار شامل بازگشایی سفارت، برداشتن تحریمها، و تسهیل روابط تجاری میشود. بهعبارت دیگر، پیش و بیش از آنکه جامعه ایرانی کانادا بهفکر ایجاد چنین روابطی باشد لابیهای توانمند تجاری کانادا کار خود را آغاز کرده بودند و چه بسا به سامان رسانده باشند.
در چنین شرایطی گروه همسو با ج.ا. که خود را پرچمدار بازگشایی سفارت معرفی میکند در واقع بر موجی سوار است که خواهی نخواهی به بازگشایی سفارت ختم خواهد شد. آنچه جامعه ایرانی کانادا میتواند با هشیاری به آن دست یابد گرفتن امتیازات بیشتر بهنفع خود در قبال این بازگشایی است. یکی از مهمترین امتیازات اینچنینی آزادی زندانیان ایرانی کانادایی است. این تلاش در مورد دکتر هودفر به نتیجه رسید و باید تا دیر نشده آن را ادامه داد تا آزادی سعید ملکپور هم بهدست آید.
در برابر، باید در پس ادعای گروه همسو با ج.ا. درکمک به حل مشکلات ایرانیان برای گرفتن پاسپورت بهدنبال دلایل واقعی کوششهای این گروه گشت. مهمترین این دلایل ـ همچنانکه در زیر نشان خواهم داد ـ فراهم ساختن امکان سرمایهگذاری ایرانیان کانادایی در ایران است.
همینجا بهتر است تذکر دهم که من با سرمایهگذاری خارجی در ایران، خواه از سوی ایرانیان و خواه غیر ایرانیان، در شرایطی که یک دولت ملی و قابل اعتماد قدرت را در دست داشته باشد موافقم و آن را یکی از بنیادیترین شیوههای پیشرفت اقتصادی ایران میدانم. مشکل من در این است که در شرایط حاضر که تقریبا تمامی اقتصاد ایران در انحصار سپاه پاسداران است و این سپاه بی هیچ کم و کاست بهشکل یک مافیای بسیار قدرتمند عمل میکند حضور چند بساز و بفروش و سرمایهگذار خردهپای ایرانی در ایران نه تنها هیچ کمکی به پیشرفت اقتصاد یا امنیت اجتماعی نمیکند، بلکه آنها را بهسرعت به عوامل اجرایی سپاه در خارج کشور تبدیل خواهد کرد. در چنان شرایطی دور از واقع نخواهد بود اگر حجاب اجباری را در خیابانهای تورونتو و ونکوور هم ببینیم. همچنین باید توضیح بدهم که من بر این باور نیستم که هر کس با گروه همسو با ج.ا.همکاری میکند لزوما به دنبال امکان سرمایهگذاری در ایران است. برعکس، چند نفری که در خط مقدم این جبهه میجنگند مرا بهیاد جوانان چهارده پانزده سالهای میاندازند که در جنگ ایران و عراق برای رفتن به بهشت روی مین میرفتند، اما فرماندههانشان همانانی هستند که امروزه به برادران قاچاقچی شهرت دارند و دزدیهای میلیاردی میکنند.
این که منظور گروه همسو با ج.ا. بیش از آنکه حل مشکلات کنسولی باشد باز کردن راه برای منافع شخصی است را در گفتههای اولیهشان ـ پیش از آنکه خوشزبانی بیاموزند ـ میتوان یافت. برای نمونه، در اولین بیانیهای که در تاریخ ۱۳ ژانویه ۲۰۱۶ نوشتند پیش از آنکه به مشکل پاسپورت بپردازند چنین عنوان کردند [۱]: “آیین نامه “اقدامات اقتصادی ویژه ایران” که در سال ۲۰۱۰ به دستور وزیر امور خارجه وقت کانادا تنظیم گردید محدودیت های بی سابقه ای را علیه شهروندان ایرانی و همچنین تجار و بازرگانان ایرانی کانادایی به تصویب رساند. این محدودیت ها نه تنها مانع پویایی و رشد جامعه ایرانی کانادایی در بخش های اقتصادی و تجاری است، بلکه موجب به حاشیه رفتن این جامعه در قیاس با جوامع اقلیت دیگر در این کشور شده.”تنها در آخر این بیانیه است که به مشکلات مردم در مراجعه به دفتر حافظ منافع ایران در واشنگتن اشاره میشود.
از آن پس، گروه همسو با ج.ا. همهجا از سه درخواست عمده بهطور همزمان صحبت کرد. گویی ایرانیان کانادا تنها زمانی خواهند توانست پاسپورتشان را در آتاوا تمدید کنند که روابط کامل دیپلماتیک بین ایران و کانادا بازسازی شود، تحریمهاکاملا برداشته شوند، و رابطه تجاری با ایران ایجاد گردد. مخلوط کردن این سه موضوع بزرگ با مسئله سادهای مثل ارائه خدمات کنسولی به ایرانیان به این میماند که کسی بخواهد با کامیون بیست و چهار چرخ پیتزا دلیوری کند.
برای همراه کردن مردم، این گروه از هیچ ترفندی فروگذار نمیکنند. آخرینش، برگزاری کنفرانس مطبوعاتی در اتاقی در پارلمان بود که بهوضوح خالی بود و هیچ خبرنگاری در آن حضور نداشت. با اینحال اینان از خودشان در این اتاق ویدئو گرفتند و در شبکههای مجازی به نمایش گذاردند. من میتوانم بفهمم چه عاملی ممکن است چنین جاهطلبی بیوسیلهای را توجیه کند.
اخیرا در این زمینه پیشتر رفتهاند و تقاضای مصونیت قضایی دولت ایران را هم به خواستها افزودهاند [۲]: “جامعهٔ ایرانیان مقیم کانادا نیز ـ که به مدد نسل دوم خوشفکر و تحصیلکردهاش ـ سرانجام موفق شده یک ساختار مدنیِ اصولی، غیر سیاسی و مبتنی بر «منافع کامیونیتی ایرانیان» ایجاد کند، از برقراری روابط و بازگشایی سفارتخانهها حمایت کرده است. کمپین اخیر بزرگترین نهاد ایرانیان مقیم کانادا – که در زمان بسیار کوتاهی با امضاء و استقبال بی سابقهٔ قریب به ۱۰ هزار ایرانی مواجه شد ـ کمتر تردیدی در حمایت جامعهٔ ایرانی از عادیسازی روابط باقی نمیگذارد … در نتیجه، امروز که جامعهٔ ایرانیان کانادا و نهادهای مدنی آن قصد دارد به برقراری روابط و بازگشایی سفارتها کمک کند، لازم است به صورت منسجم و اصولی، در جهت بازگرداندن این مصونیت اقدام شود.”
اما آیا همه کسانی که این تومار را امضا کردهاند خواستار چیزی ورای تسهیل خدمات کنسولی بودهاند؟ و آیا کار درستی است که موضوع بسیار پیچیدهای مانند گذاشتن یا برداشتن مصونیت قضایی دولت ایران را در حد تقاضای تمدید گذرنامه سادهسازی کرد؟ راستی در تمام جامعه ایرانی کانادا چند نفر میتوان پیدا کرد که اطلاعات کافی از زیر و بم یک مسئله حقوق بینالملل مانند مصونیت قضایی یک دولت داشته باشند؟ آیا سادهسازی چنین مسئله پیچیدهای به یک کلاهبرداری سیاسی شبیه نیست؟
افزون بر این، در تمام چند ماه گذشته این گروه اصرار داشت که مسئله آزادی ایرانیان کانادایی در ایران نباید با موضوع بازگشایی سفارت همراه شود. در این زمینه تا جایی پیش رفتند که از مشکل زندانیان ایرانی بهعنوان دردسری نام بردند که جلو بازگشایی سفارت را گرفته است. با این ترفند خواستند ایرانیان را در برابر کنشگرانی قرار بدهند که معتقد بودند مذاکرات برای بازگشایی سفارت بهترین فرصت برای فشار بر حاکمان ایران برای آزادی زندانیان ایرانی-کانادایی است. واقعیت این است که تا امروز که دکتر هودفر از زندان آزاد شد هم در این زمینه موفق بودند.
گرایشهای فکری دیگر چه میگویند؟
گروه همسو با ج.ا. مخالفینشان را به مخالفت با رفع مشکلات کنسولی ایرانیان متهم میکنند. اتهامی که مطلقا درست نیست. در برابر گروه همسو با ج.ا. دو گرایش فکری دیگر در جامعه حضور دارد. یکی اپوزیسیون سنتی ایران است و دیگری کنشگران مدنی و میانهرو. اپوزیسیون سنتی، همچنانکه در پیش گفتم، با بازگشایی سفارت مخالف است. با این حال، با ارائه خدمات کنسولی توسط یک دفتر حفاظت منافع مخالفتی ندارد. نیروهای مدنی و میانهرو اغلب بر این اعتقادند که بستن سفارت اصولا کار خطایی بود و بازگشایی آن میتواند در زمینههای گوناگون کارساز باشد. گروه اخیر از برداشتن تحریمهایی که به مردم آسیب میرساند نیز حمایت میکند. یکی از چند نکتهای که کنشگران مدنی و میانهرو را از گروه همسو با ج.ا. جدا میکند تاکید آنها بر مسئله رعایت حقوق بشر در ایران است. این گروه بر این باورند که از هر امکانی، هرچند کوچک باید استفاده کرد تا دامنه آزادیهای اجتماعی و سیاسی در ایران را گسترش داد. بر همین اساس، یکی از اقداماتی که این کنشگران انجام دادند تهیه درخواستنامهای بود که از دولت کانادا میخواست هر مذاکرهای برای بازگشایی سفارت را با تقاضای آزادی زندانیان ایرانی-کانادایی در ایران همراه سازد. این درخواست به امضای افراد سرشناسی مانند نوام چامسکی، نائومی کلاین، اوی لوییس، و بسیاری نخبگان اجتماعی و سیاسی دیگر رسید.
در چند ماه گذشته دو تومار در پارلمان کانادا مطرح شد. یکی با حمایت مجید جوهری بهمنظور بازگشایی سفارت و دیگری با حمایت پیتر کنت برای مشروط کردن مذاکره با ایران به چندین درخواست از جمله پیشگیری از نقض حقوق بشر، نقض حقوق اقلیت هاى مذهبى و قومى، شکنجه و اعدام شمار بسیار زیادى زندانى سیاسى، اعدام کودکان و نوجوانان و آزادى زندانیان دو ملیتى و مقیمان کانادا و اجازه بازگشت به کانادا. این هر دو درخواستنامه آنچنان به سیاستهای حزبی ناپاک آغشته شدهاند که بسیاری مانند من از امضای هر دو پرهیز میکنند. با اینحال من و بسیاری کنشگران دیگر از مذاکراتی که بین دیون و ظریف در جریان است استقبال میکنیم و به تلاشهایمان برای تضمین آزادی سعید ملکپور در چارچوب این مذاکرات ادامه میدهیم.
در پایان این را میخواهم بگویم که خیلی جالب است که پس از آزادی هما هودفر سردمداران گروه همسو با ج.ا. بر روی فیسبوک به همدیگر تبریک میگویند که دیدید مذاکرات ما نتیجه داد و دکتر هودفر آزاد شد! این داستان مرا بهیاد یک جوک قدیمی میاندازد: در سالهای کهن مردی باروت قاچاق میکرد تا اینکه روزی به چنگ داروغه میافتد. داروغه میپرسد این چیست؟ مرد میگوید قربانت گردم، این سیاه دانه هست. داروغه میگوید پدر سوخته توی چشم من دروغ میگویی؟ این باروت است. مرد باز اصرار میکند که بارش سیاه دانه است. دست آخر داروغه میگوید بسیار خوب، اگر سیاه دانه هست مشتی از آن را زیر ریشت میگیریم و آتش میزنیم ببینیم چه میشود. گزمهها مشتی باروت را زیر ریش مرد میگیرند و آتش میزنند. باروت منفجر میشود و ریش مرد میسوزد و تمام صورتش سیاه میشود. پس رو میکند به داروغه و میگوید قربان، نگفتم سیاه دانه هست؟!! حالا شده حکایت این خانمها و آقایان که اصرار دارند آزادی هما هودفر نتیجه پافشاری آنان بر مطرح نکردن نام او و سعید ملکپور در درخواستهایشان بوده است!
پانویسها:
“درخواست از هیات مدیره کنگره ایرانیان کانادا”، نوشته پویان طبسینژاد، مهدی صمدیان، و تایاز فخری، متن اصلی به انگلیسی است. ترجمه فارسی در سلام تورنتو، ۱۳ ژانویه ۲۰۱۶
پست فیسبوکی رضا نصری https://www.facebook.com/rnasri/posts/679494461704