در حالی که نقش عدالت و وحدت در ایجاد صلح مؤثر میباشد خود صلح نیز در ایجاد اتحاد و وحدت مؤثر است. نکاتی چند نهضتهای دینی جدیداً نوشتهاند که در اینجا به آنها اشاره میکنیم.
معتقدات مذهبی هر بنایی باید به هر حال بر روح انسان و تربیت دینی مستقر باشد و ما نمیتوانیم هیچ بنیان اساسی و مربوط به حیات جمعی انسانی را از عامل دینی جدا سازیم. صلح قضیهای اجتماعی است و باید در روح و وجدان افراد پرورده شود. اهمیت دین برای نظم عالم و اطمینان عاطفی انسان مورد تأکید است و عدم وجود شاخص دینی در حیات اجتماعی انسان نتیجهاش زوال اخلاقی است.
اخلاق را شما اگر از هر جایی بگیرید و تعریف کنید هر چیزی ممکن است نظام اخلاقی بشود ولی اگر قرار باشد اخلاق بر عشق استوار شود، عشق بدون معشوق بیمعنی است. باید معشوقی در دل بشر شروع به حرکت کند که این عشق سبب تربیت روحی انسان شود و او را به طرف صلح و صلح طلبی بکشد یعنی بشر عاشق صلح باشد که به طرف آن جذب شود.
موضوع صلح موضوع عشق است، عدم وجود این عنصر دینی انحلال مؤسسات اجتماعی را از پایه مایه میدهد، بنابراین مؤسسات منحل میشوند و ظلتِ این مؤسسات را سبب میشوند و اگر حیات دینی در تار و پود این مؤسسات وجود ملموس پیدا نکند اطمینان از بین میرود. بنابراین معیارهایی دینی است که مولد اطمینان است و مولد این که شرافت یک انسان دیگر را که متعلق به نژاد، زبان و منطقه دیگر است در دل و جان فرد ریشه بدواند.
اصل اساسی در قضیه صلح و عنوان رابطه صلح از بُعد مذهبی و تأثیرات آن را نباید غافل شد. فقها به اوهام نام دین دادند و علما (دانشمندان) دین را عبارت از اوهام خواندند.
دین عبارت است از محبت، عشق، عاطفه …. که انسان را تحت مغناطیس وجود عاطفی روحانی قرار میدهد، بنابراین نقش دین در بوجود آوردن صلح نقشی اساسی است.
نقش دین و علمای دینی در بوجود آوردن جنگ هم همانطور اساسی است چرا که بسیاری از جنگهای تاریخ به وسیله فقها و علمای مذهبی دامن زده شده است و بزرگترین علمداران صلح مردم رئوف و پر شعف مذهبی بودهاند که به فرموده حضرت مسیح به گونه راست زدند گونه چپ را هم برگرداندند، گوش دادند (حضرت بهاءالله فرمودند نزاع و جدالشان درندگان ارض بوده و هست و اعمال پسندیدهشان انسان) بنابراین آنچه را که ما در ایجاد صلح نیاز داریم باید بین عقل که مورد توجه علماست (دانشمندان) و دین که مورد توجه فقهاست به معنی شفقت و روحانیت نه اوهام، تلفیق ایجاد کنیم. علوم روانشناسی، اقتصادی، عقلی و سیاسی میتوانند از جنگ جلوگیری کنند ولی نمیتوانند صلح در دلها بوجود آورند. بحث از خراب کردن امکانات جنگ نیست، بحث از تولید وسایلی است که صلح ساز باشد. شاید علوم روانشناسی، اقتصادی و عقلی بتوانند وسایل و وسائط جنگ را خراب کنند ولی نمیتوانند وسایل صلح را تولید کنند. ما به کسانی که در اذاله جنگ میکوشند احترام میگذاریم ولی باید به وسایلی متوسل شویم که صلح را زودتر بسازیم.
یکی از موانع مهم و اساسی در بوجود آوردن صلح عبارت است از نژاد پرستی. تا زمانی که نژاد پرستی وجود دارد امکان وصول به صلح فراهم نیست. ترجیح منافع ملی بر منافع عالم انسانی یکی دیگر از عوامل اساسی جنگ است. باید منافع ملی، قبیلهای و ایلی را تابع منافع عالم انسانی کرد یعنی برای هر انسانی که به شرافت انسانی خلق شده احترام قائل شد حال به هر رنگ، نژاد یا دین که باشد و همه در این منافع شریک و سهیم باشند.
اختلاف بین فقیر و غنی: در دنیای امروز عده قابل ملاحظه ای با درآمد خیلی خیلی پائین زندگی میکنند تا زمانی که این جمع فقیر در دنیا وجود دارد و فاصله بین غنی و فقیر کم نشود و رفاه اجتماعی برای اکثریت مردم بوجود نیاید صلح امکان پذیر نیست.
پیدا کردن راه حل برای این قضیه مبتنی بر نظر از دید روحانی و عاطفی و اخلاقی است و این قضیه فقط راه حل روحانی میخواهد.
اختلافات دینی از اعظم مشکلات و موانع تحقق صلح است. این اختلافات که بین خود هر دین وجود دارد و شعبات زیادی که در دین وارد شده بین اعتقادات مذهبی تفرقه ایجاد کرده است. یکی دیگر از موانع صلح نداشتن و نبودن تساوی بین زن و مرد است و در دنیای امروز میبینیم که اکثریتی از زنان دنیا حق تربیت، مالکیت، تعلیم و تحصیل نداشته از حقوق اولیه زندگی محروم هستند، بنابراین در چنین شرایطی که نیمی از جمعیت دنیا از حقوق اولیه خود محروم هستند باز هم صلح امکان پذیر نخواهد بود.
مسئله دیگر در بوجود آوردن صلح، تعلیم و تربیت کودکان است که مادران در آن نقش مهمی دارند. البته در این مورد تربیت دختران به پسران ارجحیت دارد چرا که دختران مادران صلح طلب آینده هستند و آنانند که در طفل از همان اوان کودکی فکر و حس جهان وطنی و دوستی اهل عالم و با دیگران با مدارا زندگی کردن را میآموزند، در این صورت صلح امکان پذیر خواهد بود.
صلح لازمهاش تفکر و اعتقاد قلبی به این مسئله است که خداوند تنوع و کثرت را خلق کرده، در ظاهر این تنوع و کثرت، باطنی وجود دارد که آن عبارت از وحدتی است که همه ما از یک منشاء هستیم.
حضرت بهاءالله میفرمایند: ای اهل عالم همه بارِ یک دارید و برگ یک شاخسار.
خوانندگان عزیز، در صورتیکه مایل به دریافت نسخهای از مقاله فوق از طریق ایمیل هستید و یا راجع به تعالیم بهائی سؤالی دارید لطفا با ما تماس بگیرید: پیامگیر : ۷۴۰۰-۸۸۲-۹۰۵ ، ایمیل: anyquestionsplease@gmail.com
وب سایت برای برخی از کتابهای فارسی بهائی : www.reference.bahai.org/fa