گفت وگو با النا فورانته: آلبرت برمبرگ

از موفق‌ترین نویسنده های سال‌های اخیر ایتالیا است. با این وجود، خوانندگان‌اش نمی‌دانند او چه کسی است. مجله‌ی ادبی دوستان کتاب(bok vennen) چاپ نروژ توانسته است با النا فورانته «Elena Ferrante» که چهره‌ای است رمزآمیز اما نام‌آشنا در پهنه‌ی جهان و حاضر نیست با کسی گفت و گوکند، به صورت پست الکترونیکی گفت وگو کند. شهرت او بیشتر به خاطر «چهار‌گانه‌ی ناپولی» است.

پنهان، رمزآمیز و مبهم، صفت‌هایی است که رسانه‌ها به او نسبت داده‌اند. البته این صفت‌ها مشتی است نمونه‌ی خروارها اسم و صفت‌هایی که همکاران و روزنامه‌نگاران طی دو دهه فعالیت ادبی وی با نام مستعار النا فورانته، به او نسبت داده‌اند. او کیست؟ زن است یا مرد؟ اگرچه النا نامی است زنانه، اما طی دو دهه‌ی گذشته، زمانی که منتقدان کتاب‌های او را نقد می‌کرده‌اند، گاه حتا طرح شده که او ممکن است مرد باشد با نام زن. آخرین گمانه‌زنی را روزنامه‌ی مشهور ایتالیایی، La Repubblica منتشر کرد که در آن آمده: چهره‌ی ناشناس و رمزآمیز کسی است به نام آنیتا راجا. او مترجم است و با نویسنده‌ی مشهور اهل ناپولی؛ دومینکو استارنوته «Domenico Starnote» ازدواج کرده و در عین حال مشاور انتشارات e/o edizione است که کتاب‌های النا را منتشر می‌کند. ولی هنوز هیچ چیز معلوم نیست و پرده‌ی ابهام هم‌چنان هست. تنها یک چیز روشن است و آن هم این است که در همه ی بیست سال نویسندگی، هماره بر این گفته‌ی خویش تأکید داشته که: “تنها اثر آفرینشی است که حرف اول را می‌زند. شناختن نویسنده ضرورتی ندارد. چرا که شناخت نویسنده این خطر را دارد که تمرکز خواننده از اثر به نویسنده منتقل شودferrante-neapolitan“.

خانه‌ی دوم این نویسنده مرموز، فهرست پرفروش‌ترین کتاب‌های کشورهای مختلف است که هماره نام کتاب او در میان آنان به چشم می‌خورد. علت این همه شهرت هم چنانچه منتقدان می‌گویند؛ انرژی شگفت‌انگیز، زبان سیال و شخصیت‌پردازی بی‌همتای او است. همه‌ی منتقدان به اتفاق معتقدند که این ویژگی‌ها بخصوص در «چهارگانه‌ی ناپولی» خودنمایی می‌کند. بدیهی است که شهرت وی بیش و پیش از هر جای دنیا، در ایتالیا باشد که اکنون یکی از نویسندگان مطرح و نام‌آشنای این سرزمین است. جلد اول این چهارگانه که در نیمه‌ی نخست سال ۲۰۱۵ در نروژ منتشر شد، «دوست درخشان‌ام» نام دارد که به سرعت در صدر فهرست پر فروش‌ترین‌های این کشور قرار گرفت.

در هزار صفحه چهارگانه‌ی ناپولی، خواننده تاریخ ناپولی را با همه‌ی فراز و فرودهای‌اش دنبال می‌کند؛ دو دختر به نام النا و لیلا از کودکی با هم دوست هستند و هم‌بازی. این دو با هم رشد می‌کنند و مثل همه‌ی دخترها دوران نوجوانی را با شور و شوق پشت سر می‌گذارند. هر چند گاه به خاطر شغل پدرهایشان می‌بایست از هم جدا می‌شدند، اما هماره حتا زمانی که پا به سن گذاشته‌اند با هم در تماس بوده‌اند. این دوستی ضمن قوی بودن‌اش، پیچیده، شورانگیز و پُر تنش است. این دو شخصیت سرشار از تناقض هستند و در عین‌حال جدایی‌ناپذیر به نظر می آیند. این دو دختر/ زن، هر یک پیشاهنگ و پرچمدار خانواده‌های خود هستند. از همین ویژگی است که النا فورانته استفاده می‌کند و نمایشگاهی از آدم‌های جورواجور با ایده‌ها، باورها و رفتار گوناگون در طبقه‌های اجتماعی مختلف ترتیب می‌دهد. در این معنا او جامعه‌ی طبقاتی ناپولی را با استفاده از یک رابطه‌ی دوستی به مخاطب معرفی می‌کند.

سبک نگارش نویسنده‌ی پس پشت ماسکی ناشناخته، چونان گرم است که واژه‌ی خون‌گرمی را تداعی می‌کند و از نظر احساسی، موج گرم خون را در تن و جان روان می‌سازد. این گرما چنان است که گاه تحت جذابیت آن انسان وسوسه می‌شود که بگوید: متن عادی اما شوق برانگیز. در این معنا شوق و شور جنوب ایتالیا در هر کلام آفرینش‌های این نویسنده‌ی سرشناس اما پنهان موج می‌زند. بسیاری از منتقدان؛ ایتالیایی و غیرایتالیایی از عنوان سبک پَرچین‌ نویسندگی (سبک همه‌جانبه نویسندگی. م.) برای نوع نگارش او استفاده کرده‌اند. سبکی که حتا مجله‌ی سیاست خارجی Foreign Policy آمریکا را واداشت که در مورد آن بنویسد، چرا که این سبک نگارش مجله سیاسی را هم در محاط خود دارد. این مجله نام او را در سال ۲۰۱۵ در بالای لیست صد اندیشمند سال آورده است. نوشته شده که او در زمره‌ی صد نفری است که در جهان اندیشه نفوذی اجتناب‌ناپذیر دارد. منتقد مجله مزبور می‌نویسد: “مناسبات درونی خانوادگی و دوستانه‌ی او نشان می‌دهد که انرژی نویسندگی‌اش بیشتر از روابط ژرف و نزدیک سرچشمه می‌گیرد تا درخشندگی نام و نشان”. النا هم برای تأکید بیشتر بر همین نوشته می‌گوید: “کتابی که نوشته و منتشر شد، دیگر برای نویسنده‌اش غیرقابل مصرف می‌شود”.

گیولیو پاسرینو، مدیر انتشارات ادیزیونی که ناشر کتاب‌های النا فورانته است، در مورد کامیابی‌های بین‌المللی النا می‌گوید: “در چند سال اخیر شاهد واکنش‌های مثبت منتقدان بین‌المللی و شور و شوق آنها در مورد کتاب‌های النا بوده‌ایم. اکنون نه تنها کارشناسان ادبی که خوانندگان هم در سال‌های ۲۰۱۴ و ۲۰۱۵ وارد میدان شده‌اند و با نظرات خود ما را تشویق به ادامه‌ی همکاری با النا می‌کنند. شاهد این مدعا آمار فروش کتاب‌های اوست. یکی از مهمترین رویدادهای حیات ادبی النا در پهنه‌ی جهانی نقد بسیار هوشمندانه‌ی جیمز وود در مورد سبک نگارش النا بود در نیویورکر. از آن پس بود که بسیاری از رسانه‌های بین‌المللی در مورد کارهای النا نوشتند؛ نیویورک تایم، نقد کتاب لندن، نقد کتاب پاریس، فایننشیال تایم و ساندی نیوز از جمله رسانه‌هایی بودند که در مورد کارهای النا مطلب منتشر کرده‌اند. اگرچه همه‌ی آنها در مورد گفتگو با النا ناکام بوده‌اند و چهره‌ی پنهان او پس از ۲۵ سال فعالیت ادبی هنوز هم ناشناخته مانده است.

اکنون گفت گوی غیرحضوری مجله دوستان کتاب، چاپ نروژ با النا فورنته را مرور می‌کنیم:

elena-ferrante 

آمدن نام‌تان در فهرست مهم مجله‌ی سیاست خارجی، شما را شگفت‌زده کرد؟

ـ گفتن این که من را حیرت‌زده کرد یا نه، آسان نیست. اما می‌توانم بگویم؛ بسیار خرسند شدم که در زمره‌ی صد روشنفکر و متفکر تأثیرگذار انتخاب شده بودم. خرسندی من نه تنها برای قرار داشتن نام من در فهرست مهم این مجله بود که؛ اعتبار اصلی این نقد برای من این است که منتقد این مجله نوشته بود کیفیت سبک نگارش من تنها از رایحه‌ی ادبی سرچشمه نمی‌گیرد. او خط فاصلی بین آفرینش هنری، آفرینش‌گر و منبع الهام کشیده بود و قدرت سبک نوشتاری مرا به شخصیت‌ام نسبت داده بود تا آگاهی‌های ادبی‌ام. این نگاه همانی است که در دو دهه‌ی گذشته هماره برای نوشتن در نظر گرفته‌ام. یعنی، نه خود را که کتاب را در محور توجه قرار داده‌ام تا خواننده نه با من که با اثر هنری من آشنا شود و اگر ارتباطی هست، با شخصیت من از طریق هنر من آشنا شود.

موفقیت‌های روزافزون شما همراه با تصمیم‌تان برای ناشناس ماندن، در مواردی موجب ناراحتی و خشم همکاران نویسنده و روزنامه‌نگاران می‌شود؛ در گفت و گویی که اخیرن روزنامه لا ریپبلیک با یکی از روزنامه‌نگاران داشته، این ناراحتی عیان شده و او می‌گوید: به خاطر ناشناخته بودن‌، زندگی‌تان مبتنی است بر فریب و دروغ. یکی از همکاران نویسنده؛ دیگو دی سیلوا در یک گفتمان ادبی در مورد گمنامی شما به طعنه چیزهایی نوشته است. این همه سخن منفی را چگونه برمی‌تابید؟

ـ پیش از هر چیز بگویم که به هیچ‌وجه تصمیم نداشته و ندارم که زندگی‌ام مبتنی بر دروغ باشد. کسانی که بخشی از زندگی من هستند، همه می‌دانند که من که هستم، چگونه می‌نویسم و با چه رؤیا و تخیلی، واقعیت را بیان می‌کنم. البته معتقدم که همکاران نویسنده و روزنامه‌نگاران حق دارند آن‌گونه سخن بگویند که باور دارند. سخنان آنان هیچ تأثیری در تصمیم من برای ناشناس ماندنم ندارد.

در یکی از گفت وگوهای دیگر هم روزنامه‌نگاری ادعا کرده که اگر هویت‌تان آشکار شود، امکان نوشتن را از دست می‌دهید! نظر شما چیست؟

ـ خوب معلوم است که این ادعا اغراقی بیش نیست. برای اثبات این ادعا هم می‌گویم: اکنون و در شرایط امروز من موفق هستم و برای فروش کتاب‌هایم هم نیازی به عرضه و تبلیغ آنها ندارم. ناشناس ماندنم امکان فضا و مکانی صمیمی را برایم فراهم می‌کند که در آنجا هر آنچه می‌خواهم بدون توجه به محبوبیت فردی می‌نویسم. همین رویه را بی تردید ادامه خواهم داد و توجهی به سخنان دیگران نخواهم داشت.

شما خوانندگان بسیاری دارید که ایتالیایی نیستند، اما رویدادهای ایتالیا را دنبال می‌کنند؛ تحولات اقتصادی، قیام جوانان در سال ۱۹۶۸، موفقیت‌های حزب کمونیست و سرانجام فروپاشی آن، سال‌های وحشت و ترور در ۱۹۷۶، دیدگاه حزب کاتولیک و غیره. فکر می‌کنید خوانندگان غیر ایتالیایی با خواندن کتاب‌های شما که توصیف عمومی از ایتالیا هستند، می‌توانند به مسایل اجتماعی و سیاسی داخلی ایتالیا دست بیابند؟

ـ بله. برای من عین روز روشن است که چنین اتفاقی می‌افتد. به باور من روایت بیشتر از ژانر ادبی را باید خواننده در رویدادهای ویژه و مشخصی دنبال کند که در تاریخ بشریت روی می‌دهد. کوشش کرده‌ام که رویدادهای کوچک و بزرگ را با زبان ادبی و در قالب رمان برای همه؛ چه ایتالیایی و چه غیرایتالیایی توصیف کنم. این ویژگی است که رمان‌هایم را نمونه و زنده نگه می‌دارد. یک رویداد تاریخی در ژانر ادبی نباید الزامن همانی باشد که در دنیای واقعی و در دوران معینی رخ داده است. چنین رویدادی را راوی داستان که به احتمال شخصیت اصلی رمان هم هست، برای خواننده روایت می‌کند. یعنی راوی با کلام، رفتار، تناقض در رفتار و کلام خویش رویداد را در قالب داستان بیان می‌کند که به ناگزیر همان رویداد واقعی نیست. اگر آنچه روی می‌دهد و شخصیت اصلی داستان بتواند خوانندگان را به دنبال خود بکشاند، ـ اگر نمایش احساسی و توصیفی شخصیت اصلی بتواند خوانندگان گوشه گوشه‌ی جهان را وادار به ادامه‌ی خواندن کند ـ بنابراین رویداد محلی با روشی طبیعی و نه تصنعی بخشی از روایتی می‌شود که شخصیت اصلی با کلام و رفتار خویش بیان می‌کند. به زبان دیگر، تغییرات اجتماعی در جامعه‌ای معین را شخصیت‌های داستان آشکار می‌کنند، در مورد کتاب‌های من، تحولات سیاسی، اقتصادی و اجتماعی ایتالیا بیان می‌شود که خوانندگان در همه‌ی دنیا با آن ارتباط برقرار می‌کنند.

 

ماجرای النا و لیلا توصیف جهان زنانه است. با این حساب، درست است که برخی می‌گویند ارجاع کتاب‌های شما بیشتر به زنان است؟

ـ نه. این سخنان پوچ هستند و بی‌اساس. هر کتابی به طور عموم، حتا اگر مردی آن را نوشته باشد، ارجاع‌اش به همه است و مربوط است به همگان؛ زن و مرد.

در چهار جلد کتاب ناپولی، خواننده با نمایشگاهی از آدم‌های گوناگون روبرو است. با استفاده از کدام تکنیک توانستید به هر یک از این آدم‌ها چهره‌ی ادبی مؤثر بدهید؟book--ferrante

ـ هر یک از آدم‌های داستان، حتا کم اهمیت‌ترین‌شان، بخشی از گفتمان النا و لیلا هستند و زندگی روزانه‌شان. هر یک از این آدم‌ها یک یا چند لحظه‌ی پر اهمیت را بازی می‌کنند، نقشی که شخصیت‌‌شان ریسمان زندگی اجتماعی دو شخصیت اصلی را به هم می‌پیوندد و گاه پاره می‌کند تا تحولات دیگری از سر گرفته شود. با اجرای نقش خود، این آدم‌ها کنار می‌روند و میدان را برای دیگران باز می‌کنند. این در حالی است که دو شخصیت اصلی مدام در صحنه هستند و تحولات بزرگ و کوچک داستان که همان تغییرات اساسی اجتماعی، سیاسی، اقتصادی جامعه است را رقم می‌‌زنند. روابط گاه کوتاه است و گاه درازمدت؛ همانی که در زندگی معمولی هم جریان دارد.

چنین می‌نماید که شما برای نشان دادن حرکت داستان به پیش، از تکنیک روایی استفاده می‌کنید. چرا که هماره رویدادی در حال رخ دادن است. در هر صفحه قصه‌ یا گاه قصه‌هایی که شامل احساسات ژرف هست در جریان است. با این تکنیک است که خواننده مدام در شرایطی قرار دارد که امکان قطع داستان وجود ندارد و تنش‌های تکرار شونده او را وامی‌دارد که داستان اصلی را دنبال کند. این تکنیک به عمد انتخاب می‌شود یا در جریان نوشتن خودبخود رخ می‌دهد؟

ـ برایم خیلی مهم است که خواننده مدام دستی بر آتش داشته باشد. اگرچه در جلد اول کتاب ناپولی که نام «دوست درخشان‌ام» بر پیشانی دارد، زندگی روزمره را بیان می‌کنم که موسوم شده به زندگی روزانه و معمولی. همه‌ی امکانات موجود و لازم را به کار بردم ـ موارد استفاده شده یا سوء استفاده شده و همه‌ی امکانات ممکن که در زندگی و داستان روزانه معمول هستند را به کار گرفتم تا بتوانم مناسبات فوق‌العاده‌ی زندگی روزانه را توصیف کنم ـ تا بتوانم سطح تنش و احساسات را نزد خواننده بالا ببرم. همیشه احساس‌ام این است که زندگی روزانه سرشار است از تنش. خوب، بی‌تردید دوست دارم که این احساس را به خواننده هم منتقل کنم.

سپاس از مهرتان که پاسخ پرسش‌های مرا نوشتید و فرستادید.

* عباس شکری دارای دکترا در رشته ی “ارتباطات و روزنامه نگاری”، پژوهشگر خبرگزاری نروژ، نویسنده و مترجم آزاد و از همکاران تحریریه شهروند در اروپا است.

Abbasshokri @gmail.com