هما ناطق پژوهشگر برجسته و صاحب نام تاریخ ایران، روز ۱۲ دی ماه ۱۳۹۴، در سن ۸۱ سالگی در فرانسه، جایی که دوران تحصیل و سپس تدریس خود را در آن گذراند، درگذشت. او دانش آموخته ی دانشگاه سوربن بود و با کارنامه ی ده ساله ی تدریس و پژوهش تاریخ در ایران، سال ۱۳۵۹ به فرانسه بازگشت و دوران تبعید پس از انقلاب اسلامی را در همان دانشگاهی که دانش آموخته اش بود به تدریس گذراند. از این تاریخ نگار شناخته شده آثار ماندگار فراوانی به یادگار مانده که عموم آن به بررسی و واکاوی دوران قاجار تعلق دارند.
خبر مرگ هر نویسنده و صاحب اثری، ذهن شنونده ی آشنا به آثار خالقش را ناخودآگاه به متن یا متونی از او گره می زند و از این طریق نشانه هایی از شخصیت و هویت فرهنگی نویسنده در خاطر دریافت کننده ی خبر بازنمایی می شود. ” روحانیت از پراکندگی تا قدرت۱۹۰۹-۱۸۲۸″یکی از پژوهش های درخشان زنده یاد هما ناطق است که با حجم اندک و ایجاز درخور تحسینش، سرشار از دانسته ها، اطلاعات و اسناد تاریخی دسته اول است. این اثر که تنها در ۴۴ صفحه از ۳۱۲ منبع و سند سود برده، آن را از اصالت و مرجعیت معتبری برخوردار کرده است. هم چنین، این متن که از جمله کارهای تحقیقی واپسین دکتر ناطق محسوب می شود (۲۰۰۸) مانند همه ی متن های پیشین او از نثری پاکیزه و زبانی قدرتمند بهره می برد و از طرفی همه ی وجوه نگاه تاریخی اش را در خود جمع کرده است.
نوشته زیر دعوتی است به بازخوانی، و بیش تر، یادآوری متنی گرانسنگ از این تاریخ پژوه برجسته.
روحانیت از پراکندگی تا قدرت، شامل دو بخش اصلی و یک درآمد (در فصلنامه ره آورد، چاپ امریکا، شماره تابستان و پاییز سال ۱۳۸۷) است که درآمد آن “با نام و یاد زرین تاج طاهره قره العین” آغاز می شود. بخش نخست :”روحانیت در پراکندگی”، و بخش دوم:” روحانیت در برخاست بابیان” نام دارد.
ناطق می نویسد “راه و رسم پژوهش تاریخی (و بیش تر در این اثر) را از مورخان فرانسوی و بیش از همه از استاد خود” پل وین” استاد تاریخ دانشگاه سوربن بهره برده است.
دوری از پیش داوری و داوری، ارزش گذاری و قضاوت، اتکا به اسناد و دوری از مرام سیاسی و ایدئولوژی از شاخصه های شیوه ای است که ناطق آن را از “روش مورخان فرانسوی”، و خود را پیرو آن می داند: “پژوهشگر تاریخ با هرگونه ایدئولوژی بیگانه است. داوری بر نمی دارد. تاریخ نگار با اسناد نو یافته و دست اول سر و کار دارد و بس. یعنی برهه ای از گذشته ها را که دلخواه اوست، بر می گزیند و می کاود، اما رویدادها را “آن چنان که روی داده اند” می شناساند و نه آن چنان که “می بایست” روی دهند. بدیهی است که هر پژوهشگر را مرام و آرمانی است، اما تاریخ نگار را نشاید که آن مرام و آن آرمان را در نگارش تاریخ به کار گیرد و جانشین اسناد کند.”
او اضافه می کند” من هم کوشیده ام دانشجو وار از متن و پژوهش های دیگری از این دست بهره گیرم.”
انتقاد از برخی لغزش ها
با همین دوری گزینی از ایدئولوژی است که ناطق از برخی قضاوت های تاریخی پیشین خود انتقاد می کند. او به یاد می آورد که شاهرخ مسکوب پس از خواندن نوشته اش” زنان از مشروطیت تا رضاخان”، “درسی بسزا” به او داده است. می نویسد من که رضا شاه را رضا خان خوانده بودم مسکوب مرا متوجه خطایی کرد از آن گونه که ارتکابش” داغ ننگی تواند بود بر پیشانی پژوهشگر تاریخ! :”تو رضا شاه را خان خطاب می کنی تا از مقامش بکاهی و تحقیر کنی. حال آن که با تهمت و افترا نمی توان واقعیت تاریخی را نفی کرد. دیگر این که وقتی عبارت “رضا خان” را به کار می بری این خود بدان مفهوم است که رضا خان پادشاه نبود، بلکه همانا خان بود. پس مقام خان از شاه بالاتر است!”
ناطق در این زمینه انتقاد مورخ نامدار فریدون آدمیت از خود را ضمیمه انتقاد مسکوب می کند. می گوید عبارت “طبقات اجتماعی” را هنگام همکاری مکتوب مشترکشان به کار برده بود که “فریدون” درسی به او می دهد و او آن را به “جان می خرد” و همیشه آویزه گوشش می کند. “جان کلامش این بود: تاریخ گذشته را نباید باب روز نگاشت و یا از سیاست روز الهام گرفت. پژوهش تاریخی را باید طوری آراست که اگر متن تو را صد سال دیگر بخوانند، نگویند به بیراهه رفته و در به آمد باورها و آرمان خویش از جاده علم به دور افتاده”!
هم چنین، می دانیم که زنده یاد هما ناطق نسبت به عملکردش در زمان وقوع انقلاب اسلامی با دستی باز از خودش انتقاد کرده و خود را بیش از دیگران سزاوار نکوهش دیده است. او با سخت ترین کلمات، و در عین حال با نرمشی که می توانست باب آموزش انتقاد از خود را گسترش دهد، با “خود” در آستانه ی انقلاب برخورد کرده و آن هما ناطق را با جدیت به پرسش گرفته است.
او در نامه ای اعتراضی و سرگشاده (چاپ شده در روزنامه کیهان لندن ، ۲۶ فوریه ۲۰۰۳) از ترکیب نام هایی که در یک بیانیه، با عنوان “منشور اتحاد ملی” درآمده و امضاء و نامش را از جمله در کنار” آخوند بنیادگرایی” همچون حسینعلی منتظری قرار داده اند به شدت انتقاد کرده و آن “جمع اضداد” را که در متن بیانیه خواستار “برپایی حکومت مردم سالاری، جدایی دین از حکومت، آزادی اندیشه و گفتار و نوشتار و برابری زن و مرد و دگراندیشان و دگر کیشان و لغو اعدام…” شده اند را نامربوط و غلط و ناسازگار می داند. او در همان کوتاه نوشت خود، که عنوان “خودم کردم که لعنت بر خودم باد” را بر خود داشت، این گونه از هما ناطق مورخ و پژوهشگر در آستانه ی انقلاب هم انتقاد می کند: بدبختانه در آن نامه سرگشاده به نام من هم اشاره رفته بود. پرونده بنده چه بسا نابخشودنی تر از دیگران باشد. چرا که در انقلاب هم مدرس بودم و هم محقق که شور انقلاب چنان ورم داشت که اندوخته ها و دانسته ها را به زباله دانی ریختم و در همرنگی با جهل جماعت به خیابان ها سرازیر شدم. ادیبانه تر بگویم: گه زدم. و به قول صادق هدایت اکنون آن گه را “قاشق قاشق” می خورم و پشیمان از خیانت به ایران، گوشه ای خزیده ام تا چه پیش آید.”
من کارشناس همه فن حریف تاریخ نیستم
ناطق به گواهی آثارش مورخ قرن نوزدهم ایران است. پیچیدگی ها و مسیرهای تیره تاریخ دوره قاجار آن چیزی است که در امر پژوهش او را مجذوب خود کرده بود. دوره ۱۳۰ ساله حکومت خاندان قاجار با برآمدن روحانیان هم چون دستگاهی وابسته به نهادهای پنهان و نهان قدرت های داخلی و خارجی، چیزی است که در آثار او، در کنار مسایل سیاسی بدان نیز توجه جدی شده است.
هما ناطق پا گرفته در خانواده ای است که پدر بزرگش روحانی بود. میرزا جواد ناطق از مجتهدان بنام و مشهور آذربایجان، اما رویکرد سکولار خانواده پس از پدر بزرگ، که او را در ابتدای سال های جوانی برای تحصیل به کشور و شهری که از بیشترین آزادی های اجتماعی و فردی آن دوران برخوردار بوده می فرستد، در محیط دانشگاهی و اجتماعی پاریس از نقش مذهب، چیزی جز منابع پژوهشی در او باقی نمی گذارد. با این وجود او از همه ی گستره ی تاریخ، دوران قاجار و پژوهشی غیر آن را بر نمی گزیند. او با یادآوری این نکته که من ” ۴۶ سال (تا سال ۲۰۰۸ (درباره دوران قاجار پژوهیده ام، هنوز به دوره ی احمد شاه نرسیده ام، پس اگر امروز کسی از من بپرسد: فلانی، این احمد شاه آدم خوبی بود یا بد؟ باید بگویم: نمی دانم. کار نکرده ام. می گوید که تاریخ نگار نمی تواند هم درباره ساسانیان قلم بزند و هم در دودمان صفوی و هم در دوره قاجار و هم خاندان پهلوی! سخن او این است که وی کارشناس همه فن حریف و همه دان تاریخ نیست که از هر دری سخن بگوید. و انتظار غیرتخصصی داشتن از او و هر مورخ دیگر که بخواهد درباره تاریخ به طور عام سخن بگوید خطایی غیر کارشناسانه است. ناطق تایید می کند که او در بعضی از نوشته های -قدیمی- خود، خواسته و ناخواسته از جاده دانش به دور افتاده و یا نظرش را به متن تحمیل کرده و به خطا رفته است و از این نظر، بخصوص سزاوار نقد است.” بویژه که نقد بی غرض و مستند یک اثر، خود بازآفرینی آن اثر است به یاری اسناد نوین. هر نقد علمی خود خشتی است نوین بر روی خشت های دیگر. چنین است که بنای تاریخ پا می گیرد. اما نقد متون تاریخی با کارشناس تاریخ است. چنان که نقد ریاضی دان با ریاضی دان است و نقد جامعه شناس با جامعه شناس، ورنه روزنامه نگاری است”.
جعلیات تاریخی
بخش پایانی “درآمد” روحانیت از پراکندگی تا قدرت، به سانسور، تغییر و جعل متون و کتاب ها و اسناد تاریخی بجا مانده از عصر قاجار است که در سال های پس از انقلاب دستخوش غارت و بازنگاری های ایدئولوژیک حکومتی قرار گرفته اند. از “حیات یحیی” نوشته ی یحیی دولت آبادی که ” عبارات تندی” در نقد روحانیان داشته و در دوران پهلوی دست نخورده باقی بود در چاپ های پس انقلاب با سانسور و تغییرات زیادی همراه شده، تا خاطرات شیخ ابراهیم زنجانی که خود روحانی بود و در نقد شیعه و روحانیان مطالب آشکاری داشت. کتاب سه جلدی” تبریز مه آلود” نیز اثر و سندی است که دست” به سانسور کلان” در آن زده اند. ترجمه نوشته “ادوارد براون” با عنوان “یک سال در میان ایرانیان” بخصوص “در ربط با بابیان و پیوند و دوستی آنان با زرتشتیان” – که براون در نزدشان زیست – هم با سانسور و حذف جدی همراه شد. هم چنین، دست بردن در بیانیه های مبارزان دوره مشروطیت که اسناد چهار جلدی” شریف کاشانی” گردآوری شده بود، سانسور بیش از همه در بیانیه ها آشکار است. هر جا که نام شیخ فضل الله را “فضله الله” نوشته بودند به فضل الله برگردانده شده است. همین طور در کتاب “جهود کشان”، به خاطر کینه تاریخی روحانیت از میرزا آقاسی نخست وزیر محمد شاه، کشتار یهودیان را به او نسبت داده اند و نمونه خواندنی تر این که” فرهنگ فارسی دکتر معین که به سال ۱۳۴۵ تدوین شده بود در چاپ های سال ۱۳۶۱ و ۱۳۶۳ زندگی نامه بلند بالایی درباره آیت الله خمینی در آن نوشته اند و حتا شعار خدایا خدایا تا انقلاب مهدی خمینی را نگهدار! را در آن وارد کرده و به نام دکتر معین در آن گنجانده اند. از این گذشته، لغت نامه دهخدا نیز در مواردی “دچار دستبرد ها و افزوده ها شده است”. از موارد فوق گذشته، هما ناطق در پژوهش ارزنده “روحانیت در پراکندگی ۱۹۰۹ – ۱۸۲۸ “دقت علمی خود را با بهره گیری از اسناد نوین، در تاباندن نور پژوهش به چگونگی برآمدن و ماندگاری روحانیت شیعه به کار می گیرد و در بخش اول این نوشته “پراکندگی ملایان”، ” روحانیان و سپاه لوطیان”، پیوند ملایان با انگلیس ها”، ” ملایان و قتل گریبایدوف”و ” ملایان و سرآغاز تجزیه ایران” را مورد واکاوی تاریخی قرار می دهد.
دنباله در شماره بعد
دوری گزینی از ایدئولوژی حداقل پس از سی و هفت سال تجربه در دوران اخیر، بزرگترین درسی است که بایستی بویزه اهل علم و فرهنگ کشورمان اموخته باشند و متأسفم از اینکه این اتفاق نیفتاده و به جز روشنفکران اصیل کشورمان مثل مرحومه ناطق و استاد ماشاالله آجودانی ، که اتفاقاً جزو اساتید پیشگام نقد در تاریخ ایران دانسته می شوند. متأسفانه این بیماری آلودگی به ایدئولوژی و انحراف در رسالت روشنفکری در بین اهل مطالعه و علم کشورمان( در داخل و خارج از کشور) انچنان گسترش یافته که حتی فعالین سیاسی و روزنامه نگاران جراید و رسانه ها نیز علی رغم تفاوت عمیق بین ماهیت این گروه با تعریفی که برای روشنفکر آمده است، روشنفکر خوانده می شوند. به هر حال یاد هما ناطق بخیر و ضمن قدردانی از وی برای چند رساله ارزشمندی که در مورد تاریخ دو سده اخیر کشورمان نگاشته و موجب تحرک و تحول در مبانی تاریخ ایران گشته، آرزو می کنم که استاد اجودانی نیز از عمری طولانی برخوردار شود و بتواند همچنان روح تشنه شاگردان خویش را با ارائه ی رساله انتقادی و تحول ساز تاریخ معاصر کشورمان سیراب نماید.